تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 27 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس درصدد عيب جويى برادر مؤمنش برآيد، تا با آن روزى او را سرزنش كند، مشمول اين ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806787465




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطرات شهید «بچه مایه‌دار!» منتشر شد


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: خاطرات شهید «بچه مایه‌دار!» منتشر شد
خبرگزاری فارس: خاطرات شهید «بچه مایه‌دار!» منتشر شد
کتاب «بچه‌ مایه‌دار!» خاطرات شهید محسن محمدزاده به قلم مهدی الهی‌فرد منتشر شد.

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، کتاب «بچه‌ مایه‌دار!» خاطرات شیهد محسن محمدزاده به قلم مهدی الهی‌فرد به همت بسیج دانشجویی خراسان شمالی از سوی انتشارات دُرج سخن راهی بازار کتاب شد. «حاج مهدی به نقل از یکی از دوستان شهید محسن محمد زاده خاطره را چنین شرح می دهد: خیابان شهید صفا، مسجدی دارد به نام دروازه‌گرگان که محسن را اولین‌بار آنجا دیدم. با لباس‌های اتوکشیده و عطرزده و لبخند ملیح و دندان‌های سفید و براق که به نظر می‌رسید حداقل روزی پنج‌شش بار مسواکِ‌شان می‌زند. این ریخت‌وقیافه چنان مجذوبم کرد که ناخودآگاه رفتم و کنارش نشستم. او هم فوری سلام کرد و حسابی تحویلم گرفت و باب رفاقت باز شد. حرف‌هایی که بینِ‌مان ردوبدل شد را به یاد ندارم؛ اما آنقدر خوش‌صحبت و خوش‌برخورد بود که روز دوم رفاقتِ‌مان گفتم که می‌خواهم بیایم منزلِ‌تان. او هم پیشنهادم را به فال نیک گرفت و قرار شد که بعد نماز برویم منزلِ‌شان. از مسجد که رفتیم بیرون، توی ذهنم خانه‌شان را تصور می‌کردم؛ خانه‌ای شیک در محله مرفه‌نشین شهر، با پدر و مادری که حداقلش یا دکتر هستند یا مهندس. همه این‌ها را از لباس‌های شیک و قیافه اتوکشیده‌اش حدس زدم؛ حتی تصور کردم که پدر و مادرش هم شاید خیلی با حضور فرزندشان در چنین مکان‌هایی موافق نباشند! توی همین افکار بودم که ناگهان محسن، کُلونیِ در چوبیِ یک خانه کلنگی را در چایلی‌کوچه[1] به صدا درآورد. پیرزنی در را باز کرد و محسن فوری سلام داد و به ترکی گفت اَنِه! تازه رفیقمه گَتِردِم. (من رفیق تازه‌ام را آوردم که اسمش علی است!) من هم فوری سلام دادم و جواب شنیدم. پیرزن با لهجه شیرین ترکی به محسن گفت: عدسی درست کنم یا اشکنه؟! و بعد به من گفت: علی‌جان بیا تو. خانه‌ای بود دو اتاقه، با درهای چوبی زِوار در رفته. وارد اتاقی شدیم که به او می‌گفت مهمان‌خانه. و مهمان‌خانه؛ یعنی، اتاقی دراز، با سقف کوتاه و تیرهای دودی که با پرده‌ای آن را به دو قسمت تقسیم کرده بودند. با خودم گفتم عجب اعجوبه‌ای است این محسن. به جای اینکه مرا ببرد خانه خودشان، آورده است خانه مادربزرگش. عدسی را که خوردیم از محسن خداحافظی کردم و از خانه کلنگی مادربزرگش زدم بیرون. اتفاقاً توی کوچه، علیرضا رحیمی[2]را دیدم. علیرضا، از بچه‌های فعال مسجد دروازه‌گرگان بود و رفیق صمیمی محسن. قبل از سلام، بهِ‌ش گفتم: علیرضا! واقعاً این خونه مال محسن ایناست یا خونه مادربزرگشه؟! گفت: نه بابا! خونه خودشونه. فردایش که رفتم مسجد، خوب لباس‌های محسن را ورانداز کردم. آنقدرهایی که دیروز به خیالَ‌م آمده بود، نو نبودند و من انگار به جهت خط اُتویَ‌ش آن را نو دیده بودم! شاید هم چهره گشاده محسن و بوی خوش عطرش باعث شده بود که او را بچه‌مایه‌دار فرض کنم. با فهمیدن این قضیه، بیشتر شیفته محسن شدم و از او خواستم تا یک‌بار بیاید منزلِ‌مان و او هم آمد و دوباره من رفتم منزلِ‌شان و باز او آمد. و رفت‌وآمدها آغاز شد. در همین رفت‌وآمدها، متوجه شدم که پدر محسن مُقَنّی بوده و بر اثر حادثه‌ای، دو سال خانه‌نشین شده و بعد هم به رحمت خدا رفته است. وضع مالیِ‌شان هم خیلی مناسب نبود و به گمانم محسن، برای درآوردن خرج خانه، گاهی اوقات می‌رفت کارگری!» این کتاب 102 صفحه‌ای شامل خاطرات این شهید است که نگارنده با قرار دادن عنوان خاصی روی آن بیننده را جذب مطالعه آن می‌کند. این کتاب در شمارگان 2500 نسخه و با قیمت 6 هزار تومان راهی بازار کتاب شده است. انتهای پیام/و

95/03/03 :: 10:49





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن