تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799174079




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خواسته جالب یک شهید مدافع حرم!


واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
خواسته جالب یک شهید مدافع حرم!
خواسته جالب یک شهید مدافع حرم! امیرعلی محمدیان پیش از رفتن به رفقا سفارش کرد تا اسم پایگاه بنامش شود. بچه ها بعد از تأیید خبر شهادت او نام پایگاه را بنامش کردند تا یاد و نگاه نخستین شهید پایگاه همیشه در کنارمان باشد.


به گزارش فرهنگ نیوز؛ خیلی وقت است که دلم می خواهد برای دوست شهیدم چیزی بنویسم. برای امیرعلی که هنوز صدای خنده های شیرین اش را در میان خاطراتم می شنوم. نمی دانم این نوشته به سرانجام می رسد یا نه! ولی من تلاش می کنم برای او چیزی بنوسیم.

   در یکی از شبهای نه چندان سرد دیماه سال 94 بصورت کاملاً اتفاقی گذرم به پایگاه بسیج خودمان افتاد؛ پایگاه مقاومت ثارالله (ع). به پایگاهی که امیرعلی محمدیان در آن بزرگ شده بود. دیدار رفقای بسیجی و گفتگوهای صمیمی حس و حال خوشی داشت. آن شب خبر اعزام امیرعلی و چند نفر دیگر از بچه های پایگاه به جبهه های مقاومت سوریه، شاه بیت بحث ها و حرفهای ما بود. شبی که با شیرینی ها و عکسهای یادگاری اش برای ما خاطره ساز شد. خاطرۀ آخرین دیدار.

   امیرعلی محمدیان با شور و اشتیاق به میدان جهاد رفت و بیست و یکم همان ماه در منطقه ای بنام «خان طومان» با تکفیری ها درگیر و مفقود شد. از آن روز به بعد تا مدتها ما بودیم چشم انتظاری. ما بودیم و دستهایی که برای بازگشت رفیقمان رو به آسمان بود. ما بودیم و امیدی که هر روز کم رنگتر می شد. اخبار ضد و نقیض و شایعه ها امان ما را بریده بود ولی چاره ای جز صبر نداشتیم.

   سال 94 به روزهای پایانی اش که رسید شروع اعزام های راهیان نور نفس ما را به شماره انداخت. امیرعلی خادم شهدا بود و سالها با هم به اردوی راهیان نور رفته بودیم. محمدیان تمام روزهای سفر را در آشپزخانه می گذراند. همه می دیدند که او سختی کار تدارک غذا را به جان می خرد بدون آنکه لحظه ای خنده از روی لبش محو شود. این نکته هم بین خودمان بماند که در بساط شخصی امیرعلی محمدیان همیشه چیزی برای خوردن پیدا می شد؛ از شکلات و بیسکوییت گرفته تا انواع نوشیدنی ها. هر کسی هم با او برای خرید بیرون رفته باشد بی تردید خاطرات خوشمزه ای دارد.


   لحظۀ تحویل سال 95 در گلزار شهدای آبادان بدون امیرعلی گذشت. روزهای آغازین سال با نبودن های رفیقمان تلخ می شدند و با ذکر خاطراتش شیرین. چند روز بعد از اینکه از راهیان نور برگشتیم همه چیز تمام شد. همۀ آن اضطرابها و بی قراری ها. همۀ آن لحظات سخت انتظار. یک روز عصر خبر تأیید شهادت امیرعلی محمدیان چشم بچه های پایگاه و محله را خیس کرد و رفقا با اشک مهیای برگزاری مراسم یادبود شهید شدند.

   بنرهای تصویر دومین شهید مدافع حرم سیمای محلۀ ما را تغییر داد. محله ای که پیش از این در فراق سردار شهید مدافع حرم سید حمید تقوی فر گریسته بود. در روز مراسم گرامیداشت شهید محمدیان مسجد جامع امام حسن مجتبی علیه السلام بارهای پر و خالی شد. مردم برای این شهید جوان سنگ تمام گذاشتند و من در رفت و آمد آنها محو نبودن های امیرعلی بودم. سردار جانباز حاج علی فضلی یکی از سخنرانان مراسم بود. حاجی برای ما گفت که شهید محمدیان چندبار محل خدمتش را تغییر داد تا امکان اعزام به سوریه برایش فراهم شود. سردار که حرف می زد دلاوری های این شهید در مقابله با فتنۀ 88 در خاطرم زنده شد.


   باور نبودن امیرعلی ساده نبود. روضه خوان مراسم که مسافر کربلا شد دل ما را دوبار به آتش کشید. یکبار برای مصیبت بزرگ عاشورا و بار دیگر برای شهید محمدیان که از بچه هیئتی های دلسوخته و مخالف خوان مراسم تعزیۀ روز عاشورای ما بود. مراسم یادبود امیرعلی 5 ماه پس از شهادتش با شکوه و معنویت خاصی به آخر رسید و ما بیشتر دلتنگ مرام داش مشتی و تکیه کلامهای مردانه اش شدیم.

   امیرعلی متولد 71 بود. با اینکه سن و سال زیادی نداشت این اواخر خیلی پخته تر از این حرفها به نظر می رسید. میخواستم چند جمله ای هم از پایبندی شهید به نماز اول وقت و حضور در مسجد و مسائل شرعی بنویسم که پشیمان شدم ولی دلم نیامد که از توجه شهید به رعایت حق الناس حرفی نزنم. شهید محمدیان با همۀ غرور جوانی اش نسبت به رعایت حقوق مردم حساس و دقیق بود. چند هفته بعد از مراسم، پیکر 3 شهید از همان عملیات به کشور بازگردانده و شناسایی شد. خبر پیدا شدن همرزمان امیرعلی چلچراغ امید را در دل ما روشن کرد ولی خبری از یار مفقودالاثر ما نشد.

   امیرعلی محمدیان پیش از رفتن به رفقا سفارش کرد تا اسم پایگاه بنامش شود. بچه ها بعد از تأیید خبر شهادت او نام پایگاه را بنامش کردند تا یاد و نگاه نخستین شهید پایگاه همیشه در کنارمان باشد. حالا ما مانده ایم و یادهای مرد جوانی که رخت پاسداری از اسلام کفنش شد. شهید محمدیان خالصانه زندگی کرد. کسی نمی داند که کدام ویژگی اش او را خریدنی کرد. اشک پای روضه، عبادات بی ریا و مخفیانه و یا چیزی که ما از آن بی خبریم. بگذریم! مهم این است که او از همۀ ما پیشی گرفت و در گذر نامها و نشانه ها ما جامانده ایم و او بی نشان.

   حرف برای گفتن بسیار است ولی بیش از این توان نوشتن نیست. قرار ما و امیرعلی در روضه های حضرت زینب سلام الله علیها و غروب شلمچه و مزار خالی اش در قطعۀ 50 بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها.

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد / مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد / که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

*حمید بناء








95/5/2 - 10:22 - 2016-7-23 10:22:18





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[مشاهده در: www.farhangnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن