واضح آرشیو وب فارسی:فارس: پخت و پز نفوذ با کتابی که خمیر شد
ما باید به عنوان پیشنیاز، فرهنگ جهادی را گفتمانسازی و سپس حرکت کنیم. لازمه حرکت اقتصاد مقاومتی، ترویج فرهنگ جهادی و گفتمانسازی است.
اشاره: آنچه در ذیل ملاحظه میکنید، سخنرانی دکتر پرویز داوودی است که در سیامین نشست انجمن فارغالتحصیلان انجام شده است. ما باید به عنوان پیشنیاز، فرهنگ جهادی را گفتمانسازی و سپس حرکت کنیم. لازمه حرکت اقتصاد مقاومتی، ترویج فرهنگ جهادی و گفتمانسازی است. برای گفتمانسازی هم نمیشود مسؤولان کشور با کنترل از راه دور بخواهند مسائل را جلو ببرند؛ در خانهها و ماشینهای آنچنانی بنشینند و انتظار داشته باشند مردم و مسؤولان ردههای پایینتر و مردم آنها را ببینند و بعد فعالیت کنند! مردم به مسؤولان خود نگاه می کنند. بنابراین لازمه فرهنگ جهادی و گفتمانسازی این است که از بالا شروع شود. باید از بالا الگوهایی داشته باشیم که سادهزیست و تلاشگر باشند تا این فرهنگ ساری و جاری شود. بندهای اقتصاد مقاومتی را باید جدی بگیریم. بحث دانش بنیان، طرحهای تولیدی، خودکفایی و ...هست. شما بدون داشتن امنیت غذایی و کالای استراتژیک نمیتوانید یک کشور مستقل باشید. آمریکا 11 و چهار درصد مصرف خود از غلات را تولید می کند؛ فرانسه هشت و هفت برابر مصرف خود از غلات، آلمان چهار و نه دهم برابر، روسیه سه و هشت دهم برابر، انگلیس سه و یک دهم برابر، چین دو و دو دهم برابر غلات خود با آن جمعیت را تولید میکند. آنوقت ما خیلی یکم و حتی به یک برابر نمیرسد. میزان تولید ما با توجه به وارداتی که میکنیم کمتر از میزان مصرف ما است! کشورهایی که نام بردم ادعای صاحب حرف بودن دارند. ما اگر میخواهیم صاحب حرف باشیم، باید در اهمیت امنیت غذایی دقت کنیم؛ اما متاسفانه سیاستها در آن جهت نیست. یک نکته دیگر هم در ارتباط با صادرات و واردات عرض کنم. صادرات خیلی خوب است منتهی صادرات با کیفیت و ارزش افزودههای بالاتر؛ نه صادرات مواد خام یا صادرات کالاهایی که یارانه های بالا گرفتند. ما حساب کردیم کالاهایی که یارانه های بالاتری گرفتند صادرات بیشتری هم داشتند؛ مثلا بالاترین چیزی که یارانه داشته فلزات اساسی و بعد از آن محصولات کانی غیرفلزی است. بالاترین صادرات برای محصولات کانی غیرفلزی بوده بعد مواد محصولات شیمیایی است در رده دوم پتروشیمی و محصولات شیمیایی بوده بعد زغال کک وردیف پنجم، مواد غذایی و آشامیدنی است. ما داریم چه چیزی را صادر میکنیم؟ آیا توانها و تولید و بهرهوری خود را صادر میکنیم یا اینکه یارانههایمان را صادر میکنیم؟! صادرات باید به طور محتوایی اصلاح شود. ما مواد خام یا یارانههای خود را را صادر میکنیم. البته مباحث دیگری هم در اقتصاد مقاومتی هست. اقتصاد مقاومتی به عنوان یک سد محکم میتواند جلوی نفوذ را بگیرد. نفوذ گاهی با ابزار تهدید و تطمیع است، میآیند مسؤولان را تهدید و تطمیع میکنند تا بتوانند منابع را منتقل کنند؛ نفوذ با هدف انتقال منابع و ایجاد بازارهای مصرفی انجام میشود. بنابراین اولین کانال نفوذ، کانالی است که به این صورت انجام میشود. در کانال دوم، استفاده از شرکتهای چندملیتی و سرمایهگذاری است. می بینیم مرتب روی این بحث میشود که سرمایهگذاری خارجی، تنها راه ماست. سرمایهگذاری خارجی مشکلات خودش را هم دارد. الان نزدیک یکچهارم تولید جهان توسط این شرکتهای چندملیتی انجام میشود. اگر مراجعه کنید خواهید دید که اینها وقتی وارد کشور میشوند، روی منابع با ارزش افزودههای بالا و تکنولوژی بالا وارد نمیشوند؛ بلکه تمرکزشان روی کالاهای مصرفی است. کانال دیگر، استفاده از سازمانها و مجامع بینالمللی است. ما تحقیق کردیم هروقت از صندوق و بانک جهانی آمدند، یک تحریم مالی اضافه شد! چون اینها میآیند، چندهفته میمانند و از آمارهای کلان سازمان برنامه و وزارت اقتصاد و بانک مرکزی گزارش میگیرند و میروند. درواقع اگر شما تاریخ تحریمها را با آمدن آنها مقایسه کنید، میبینید که بعد از آمدن آنها یک تحریم جدیدی وضع میشود! تحریمهای مالی و کلان و البته حاصل استفاده از این سازمانها و مجامع در خیلی از کشورها، ایجاد بدهیهای کلان و فقر و توزیع بهشدت ناعادلانه درآمدها بوده است. در ایران هم سیاستهای تعدیل سال 73 و 74، 72 به بعد ثمره همین سیاستها بود که تورم 5/49 درصدی و بدهی خارجی 43 میلیارد دلاری را برای ما به بار آورد که داشت اقتصاد ایران را به سمت چالشی عظیم میبرد که الحمدلله جمع شد. کانال چهارم، بحث دلار است که من وارد آن نمیشوم. با حکومت دلار ما حق آقایی را به آمریکا دادیم که قادر شده از این طریق منابع حقیقی کشورها را به سمت خودش میل بدهد. این هم نفوذ از کانال دلار است که در بحث بحرانهای آسیای شرقی نمود دارد. تغییر در تفکر نخبگان و دانشگاهیان از طریق علوم انسانی بحث مهمی است. ما در زمین این علوم بازی میکنیم و هیچ اختیاری نداریم. فلسفه علوم انسانی است که زمین بازی این علوم را شکل میدهد و ما وارد آن نمیشویم. بنابراین ما میبینیم از دهه 80 به بعد خودشان میگویند باید کلمه وای یعنی چرا را کنار بگذاریم و کلمه هاو یعنی چگونه را مطرح کنیم. یعنی شما باید در این زمینی که برایتان طراحی کردهایم بازی کنید و نباید سوال کنید! اینگونه طرز فکر در دانشگاهها القاء میشود و اساتید و دانشجویان ما با اینگونه فکر جلو میآیند و طرح و پیشنهاد میدهند. بعد از رنسانس، آداماسمیت اقتصاد سرمایهداری را به صورت منسجم مبتنی بر فلسفه غرب بنا نهاد. فلسفه اومانیستی فلسفه لیبرالیستی و بعد هم اقتصاد سرمایهداری را به عنوان اقتصاد باثبات مطرح می کند که نباید به آن دست زد! همین تفکر نوکلاسیکی و کلاسیکی است که در مسؤولان ما جریان دارد. کینز وقتی میخواهد درباره بازار پول صحبت کند، می گوید بازار پول را یک عده گاومیش و خرس میسازند! انسان را گاومیش و خرس میگوید؛ انسانی غوطه ور در امیال حیوانی و مادهپرستی. با این مبنای این دو گروه بازارهای مالی شکل میگیرد و بعد در مکاتب مالی تعمیم داده میشود. این تفکر وقتی به مسؤولان می رسد، چه میشود؟ یکی از مسؤولان ما میگوید که نفوذ اقتصادی یعنی توقعات در کشور ایجاد شود و جلوی افزایش سرمایهگذاری خارجی گرفته شود! یا میگوید جوهر اقتصاد مقاومتی پیوستن به اقتصاد جهانی است! میدانید که اوباما در یکی از صحبتهایش گفته بود: اگر بخواهیم ایران را کنترل کنیم، باید این کشور را در اقتصاد جهانی هضم کنیم. جالب است الان مسؤول کشور ما میگوید جوهر اقتصاد مقاومتی پیوستن به اقتصاد جهانی است و باید در آن هضم شویم، یا گفته شده است سیسال احساسی کار کردیم؛ دیگر بس است و باید واقعیت را ببینیم؛ یا به این مضمون که حرف مفت است اگر بتوان بدون آمریکا توسعه داشت، بلکه باید وارد اقتصاد جهانی شویم و رو به آمریکا بیاوریم! یا اینکه باید تا کمر جلوی خارجیها خم شویم و مدیر از خارج بیاوریم! کتاب مبانی نظری برنامه چهارم توصیه عجیبی داشت؛ این که مبانی نظری ما اومانیسم، سکولاریسم و پذیرش سلطه غرب باشد.این تصریح روشن در این کتاب بود! البته این کتاب به خاطر همین ویژگیهایش خمیرشد. متاسفانه الان مشابهت بسیار زیادی بین این کتاب و صحبتهایی که گاه این روزها میشنویم، وجود دارد که بسیار قابل تامل است؛ همان اومانیسم و سکولاریسم و پذیرش سلطه غرب، احساس ضعف و ناامیدی نسبت به توان داخلی، نظریه وابستگی در توسعه، خودباختگی در مقابل غرب، پررنگ کردن تهدیدات خارجی، توصیه به سازش با آمریکا و حرکت در چارچوب سیاستهای این کشور، پیوستن به نظم نوین جهانی، منحصرکردن رفع معضلات فقر و بیکاری در پذیرش خواستههای آمریکا، ایجاد روحیه ناامیدی در مسؤولان، بایکوت نام امام(ره)، مسخرهکردن مردم و بسیج، توصیه به جدایی سیاست از مذهب، توسعه بر اساس نظر وابستگی و ... . اینها صریح در کتاب مبانی نظری برنامه چهارم آمده است. این انتشارات سازمان برنامه و بودجه در سال 1383 است.به طور صریح اینها را گفته و توصیه میکند که همین سلاحهای فردی که سربازها روی دوششان میگذارند کافی است؛ نه اف14 میخواهیم نه موشک!! الان شما فکر میکنید روند در چه جهتی دارد حرکت میکند؟ آیا اینها تصادفی است؟! مبانی اینها را سال 83 آقایان گفتهاند که چه کار میخواهند بکنند. کانال بعدی این است که نفوذ باید وارد عموم شود. بحث خودباختگی و همین مبانی نظری که خمیر شد، قبلا فقط بعضی از مسؤولان به آن دسترسی داشتند اما الان با سیستم اینترنت و شبکههای اجتماعی باید در اذهان و باورهای همه مردم بهویژه جوانهای ما برود که بعدا مسؤولیت این مملکت به دوش آنها میافتد. فصلنامه فرهنگ پویا شماره 31. انتهای متن/
95/02/29 :: 00:10
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]