واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: مرگ عباس کیارستمی؛ مرگ یک استایل
صابر محمدی/ مد آنلاین
اتفاقاً زدهاید به خال. درست فکر کردهاید... این یادداشت هم، مثل بسیاری از نوشتههایی که در این ساعتها دربارهاش نوشته میشود، قلمی است فرصتطلب که میتواند به القابی چون «مرده پرست» یا «سوخته در تب تند خط خبر» مزین شود. اما بگذارید صادق باشیم.
همه آنچه میخواهم بگویم، حتی ثانیهای پیش از درگذشت عباس کیارستمی، واجد هیچگونه اعتباری نمیبود. مثلاً حتی یک لحظه پیش از رخ نمودن این عفریت لعنتی نمیشد که بنویسم. اصلاً مسخره بود که بنویسم چرا عباس کیارستمی، کوچکترین ربط وثیقی به مرگ نداشت.
خندهدار نبود پیش از این فاجعه بنویسم این عدد 1319 را بگذارید کنار چندین و چند 1319 دیگر تا شگفتزده شوید که همسالان او چه پیرپاتالهای چین و چروکی بودهاند. محمدعلی سپانلو را سرچ بزنید، آیدین آغداشلو و احمدرضا احمدی را ببینید که زنده باشند البته، تا بفهمید طبیعی است هفتادوشش ساله بود و فرتوت نمود.
اما بدون اغراق، من، تنها، وقتی به این 1319 عجیب فکر کردم و تفریقش از 1395 متعجبم کرد که آن عکس لعنتی را آن روز، روی یکی از این کانالهای الکن و دریوری دیدم؛ مگر آن گونههای فرورفته و آن صورت درهم کشیده همان کارگردان خوشاستایل با آن عینک همیشگی و آن هیکل جوان با رختهایی زیادی متناسب میتوانست باشد؟ خیلی خیلی عجیب است که هفتادوشش سال جوان باشی و به یکباره هفتادوشش ساله شوی. در سی سالگی بیست ساله باشی، در چلسالگی بیست وپنج ساله، در پنجاه سالگی سی وپنج ساله در هفتادسالگی پنجاه ساله و یکباره برسی به واقعیت آن عدد لعنتی 76.
کیارستمی نمونه کامل مردانی بود که هیچ شمایلی از سالخوردگی را نمایندگی نمیکردند. حتی چین و چروکها، حتی خطهای پیشانی، حتی کشیدگیها و منافذ درشت پوست و حتی و حتی هیچ نشانگانی از کهنسالی، که مدتها بود میهمان صورتش بودند، ذرهای هم نتوانستند در طول این سالیان، آن صورت جوان و نهایتاً میانسال را پشت خود پنهان کنند.
آنقدر در تصور من، پیری و 76سالگی کیارستمی، تهی از معنا و نشانههای مبادرت به این استایل جوان بودند که به یکباره و توی آن عکس نفرین شده، صورتش را در تناسبی منطقی با سن و سالش دیده بودم. انگار برادر رشیدت یکهو در قالب پدرجدت رفته باشد. نه نمیشد تا قلب کیارستمی بازنایستد، از این ناسازه، از این نابه هنجاری، از این شگفتی بنویسم.
هم از این روست که مرگ او، مرگ یک استایل منحصربه فرد است. نه آنقدر دور از ذهن و فانتزی که به عنوان سوژهای میهمان ماه عسل تلویزیونیها باشد و نه آنقدر متعارف که بشود به راحتی از کنارش گذشت.
مرگ کیارستمی، زیر خاک رفتن عجیبترین، اصیلترین و جذابترین رازهای اکسیر جوانی است. نه توی این کلینیکهای زیبایی پیدایش میکنید نه در این کانالها و صفحات مجازی که میگویند آنجا را چه طور بزرگ میکنند و جای دیگر را چگونه کوچک. آن راز، توی قلب مردی به خاک خواهد رفت که در پاریس درگذشت. پاریسی که یکی از بچه های سایت نوشته است فرداپس فردا نخل طلای ما را پس خواهد فرستاد.
باز هم میگویم، مرگ کیارستمی، مرگ یک استایل تکرارنشدنی است و شما این را جز رازهای جوانی، در مدهایی که او برای سینمای جهان ساخت هم در نظر بگیرید. سینمای دیجیتال را به نام او میشناسند، خیلیها پس از مدشدن فیلمساری از نوع فیلمسازی او، دوربین به دست عقب سوژههایشان راه افتادند اما مدل کیارستمی تقلیدناپذیر مینمود. اینگونه بود که او تعریفی تازه از مدهای فیلمسازی برساخت که هرگونه گرایش به آن، پیروی از مدی بود گول زننده که همه چیز بود جز آنچه کیارستمی بود.
مرگ کیارستمی، مرگ جذابترین مدهای فیلمسازی نزد فیلمسازهای وطنی و خارجی هم هست. کیارستمی هر چه نبود، جوانترین پیرمرد تاریخ سینمای جهان بود. حالا سینما، چه مرثیهای برای او خواهد خواند؟ مرثیه برای جوانی ناکام یا پیرمردی کامیاب که روزی، گدار گفت سینما از فلانی آغاز شده و در او اتمام یافته است.
تاریخ انتشار: ۱۹:۴۱ - ۱۵ تير ۱۳۹۵ - 05 July 2016
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 54]