واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
مروری بر سینماگرهایی که سر از ادبیات درآوردند
خواسته شده است تا در مورد سینماگرانی که رمان نویس شدند و در کنار رشته و هنر اصلی خود نیم نگاهی هم به ادبیات و نوشتن رمان و داستان کوتاه یا شعر داشته اند بنویسم! در همین ابتدا سریع سه، چهار اسم برایم تداعی می شود...
هفته نامه صدا - میلاد ظریف: خواسته شده است تا در مورد سینماگرانی که رمان نویس شدند و در کنار رشته و هنر اصلی خود نیم نگاهی هم به ادبیات و نوشتن رمان و داستان کوتاه یا شعر داشته اند بنویسم! در همین ابتدا سریع سه، چهار اسم برایم تداعی می شود.اولی اش ابراهیم گلستان و بعد مسعود کیمیایی و بعد داریوش مهرجویی و اگر خیلی پیگیر ادبیات و سینما باشید حتما نام محمدعلی سجادی را هم به این فهرست اضافه کنید.
در این یادداشت به هنرپیشه ها و آکتورهای سینما که آثار ادبی منتشر کرده اند، اصلا نپرداختم. چون به جز چهار سینماگری که ذکر کردم، رمان ها یا مجموعه داستان های بقیه آکتورها و سینماگرها را تا الان نخوانده ام.
لازم است این نکته را یادآور شوم و آن انس و الفتی است که حداقل در بین سه تن از این سینماگران در رابطه با ادبیات سراغ دارم؛ اینکه بگوییم و برویم پی اش که گلستان اول با نوشتن رمان و داستان کوتاه شروع کرد یا اول با ساخت فیلم، هیچ سودی ندارد و آن چه پیدا و آشکار است کارنامه درخشانی است که کسی مثل ابراهیم گلستان چه در عرصه ادبیات و چه در عرصه فیلم سازی بر جای گذاشته است.
باز این بین این چهار سینماگر که در سینما مخاطب های خاص و سینه چاک خود را دارند، دوتای آنها تا جایی که من می دانم فیلم نامه های شان را خودشان می نویسند و کس دیگری را در این امر شریک نمی کنند؛ ابراهیم گلستان و داریوش مهرجویی. پس اگر بخواهیم از نقطه صفر به ماجرا نگاه کنیم و پیشینه و حواشی و معاشرت ها و رفاقت ها و جدل های قلمی و شفاهی این سینماگران ادبیاتی را بگذاریم کنار، این طور می توان گفت که ابراهیم گلستان که خب یکی از سکانداران اصلی ادبیات این سرزمین است و یا بوده! و مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی، هر کدام به نوعی با ادبیات دمخور بوده اند، و جزو سه تنی هستند که از خیل سینماگر- رمان نویس انس و الفت بیش تری با ادبیات داشته و دارند.
البته این توضیح را هم بدهم که داریوش مهرجویی اکثر فیلم هایش اقتباس ادبی است و تا الان سه رمان نوشته است. لااقل از لحاظ آشنایی با عناصر دراماتیک متن و شیوه پیش روی متن و آشنایی با روایت در سینما و مناسبات و هم پوشانی اش و نقطه اشتراکاتش با ادبیات این طور می توان گفت که با این مهم بیگانه نبوده اند.
در ادامه به خود متن و بد یا خوب بودن آثار ادبی این سینماگران رمان نویس می پردازم. ابراهیم گلستان شروع فعالیت سینمایی اش با فیلم مستند «از قطره تا دریا» است و بعد به ترتیب مستندهایی چون «چشم اندازها؛ آتش، آب و گرما،...» و «موج و مرجان و خارا»، «تپه های مارلیک»، «گنجینه های گوهر»، «خراب آباد»، «خرمن و بذر» را ساخت و از سال 1341شروع به ساخت فیلم های داستانی اش کرد.
«دریا» در سال 1341، فیلم کوتاه «خواستگاری» در سال 1341، «خشت و آینه» در سال 1344، و «اسرار گنج دره جنی» در سال 1353. پیش از این ها وقتی در سال 1327 با مجموعه داستان «آذر، ماه آخر پاییز» مجموعه ای شامل هفت داستان را در قالب کتاب منتشر کرد، خبر از نویسنده ای صاحب سبک و ایده و خلاق داد که بعدها با انتشار کتاب های دیگر مهر تاییدی زد بر اولین مجموعه درخشان خودش؛ «شکار سایه» که شامل چهار داستان کوتاه است، «جوی و دیوار تشنه» که شامل ده داستان کوتاه است و داستان بلند «اسرار گنج دره جنی» و بعد «مد و مه» که شامل سه داستان کوتاه است. در آخر رمان درخشان «خروس» را نوشت که شاهکاری است در عرصه ادبیات ایران.
اگر بخواهیم و اصلا مناسبتی داشته باشد که بین ابراهیم گلستان سینماگر و ابراهیم گلستان ادبیاتی یکی را انتخاب کنیم قطعا من گلستان نویسنده کتاب «خروس» را ترجیح می دهم و با تمام احترامی که قائلم برای فیلمی مثل «خشت و آینه»، با آن همه ظرافت های بصری در تصویر کردن توده های اجتماع و همین طور مستندهای اعجاب انگیز با تصاویری ناب و پرکشش و «اسرار گنج دره جنی» با آن همه نمادپردازی ها و تصویر پرتمثیل و کنایه های سیاسی اجتماعی اش، اما به نظرم گلستان در «خروس» با آن نثر خوش آهنگ و ریتم دلچسب و زبان پر از کنایه و تمثیل گرایی های سیاسی- اجتماعی و خیلی بیشتر توانسته این عناصر را در خدمت روایت قرار دهد و به دنبال آن دست به خلق متنی شگفت و خواندنی بزند که بعد از این همه سال هم چنان خواندنی و ناب باشد.
از طرف دیگر سینماگری مثل مسعود کیمیایی را داریم که بر همه طرفداران سینه چاک طرفداران غیرسینه چاک روشن و مبرهن است که با فیلم «قیصر» در سال 1347 وارد عرصه فیلم سازی شد و تا امروز که 29 فیلم ساخته، پرونده فیلمسازی اش را مثل همه سینماگرها در حالتی کاملا عادی و طبیعی از فیلم های درخشان، خوب، ضعیف قطور و قطورتر کرده است.
او برای اولین بار در سال 1380 رمان نزدیک به هشتصد صفحه ای «جسدهای شیشه ای» را توسط نشر آتیه به بازار نشر فرستاد و تا امروز دو رمان دیگر به نام های «حسد» نگاهی بر زندگی عین القضات را در نشر ثالث و «سرودهای مخالف ارکستر بزرگ ندارد» را در نشر اختران، منتشر کرده است.
مسعود کیمیایی در فاصله بین انتشار رمان اول و دو رمان دیگر یک مجموعه شعر هم به نام «زخم عقل» در نشر ورجاوند- 1382 منتشر کرده است. این نکته که سینماگری بعد از عمری فیلم سازی یکباره تصمیم به نوشتن رمان و شعر بگیرد در حالی که پیش از آن به جز نوشتن فیلم نامه های فیلم های خودش- این اواخر هم به علت توفیق فیلم ها و موفقیت های پی در پی اصغر فرهادی برای فیلم محاکمه در خیابان از ایشان در نوشتن فیلمنامه کمک گرفت- هیچ مکتوبات ادبی تولید نکرده و هیچ مرز مشترکی با ادبیات برقرار نکرده بود و شاهد هیچ اقتباس ادبی در طول بیش از پنجاه سال فیلم سازی از ایشان نبوده ایم، شاید کمی به حاشیه رفتن باشد!
هرچند آن بحث اقتباس ادبی بسیار مهم است برای کسی که به یک باره بعد از ناکامی در فیلم سازی و اقبال نشان ندادن تماشاگران و برقرار نشدن و عدم اتصال تماتیک و مضمونی فیلمنامه و به تبع آن فیلمسازی اش با مسائل سیاسی و اجتماعی روز، سراغ ادبیات و مبحث ژانر تخصصی رمان نویسی می آید؛ اما نکته ای را آشکار می کند و آن توفیق نیافتن در رشته ای است که در آن عمری زیست کرده است و بعد از عمری بخواهد در رشته دیگر آزمون و خطا کند و بعضا سیاه مشق های ابتدایی در ژانر یکه ای مثل رمان را در قالب کتاب در یک جلد و دو جلد و سه جلد چهار جلد را به خورد خلق دهد به اسم رمان و یا مجموعه شعر با رونمایی های آن چنانی با حضور سوپراستارهای محبوب ملت و فرض قرمز و چه و چه و چه برگزار کند، به دور از حرفه ای گری است.
متن های بی خودی پرحجم و شلخته و بی ساختار و بدون داشتن استراتژی نوشتن که گویی نویسندگان فیلم ساز خواسته اند از قافله کتب دار بودن عقب نمانند و به رزومه کاری شان رمان نویس بودن را هم اضافه کنند! ابراهیم گلستان فیلم ساز خیلی پیش تر انس و الفت داشت با ادبیات و اصلا یکی از کسانی بود که آثار شاخص و نویسندگان درجه یکی مثل ارنست همینگوی و غولی مثل مارک تواین و هکلبری فین اش را برای ما ترجمه و ما را آشنا کرد.
عمری رابطه منطقی و حرفه ای خودش با ادبیات و سینما را حفظ کرد و با اشراف بی نظیرش بر تاریخ ادبیات ایران و جهان در پی راهی رفت که خود میراث دارش بود. اینکه فیلم سازان اسم و رسم دار ما هر زمان که پروانه ساخت فیلم شان داده نمی شود و فیلمنامه های شان رد می شود یا به هر علت غیرادبی و بی مناسبتی، متن هایی به شدت متناسب و فرورفته در قالب فیلم نامه را به اسم رمان عرضه کنند، به مراتب خنده دارتر از بازیگرانی است که بدون داشتن پیشینه ادبی و حتی تحصیلات آکادمیک دست به کار ترجمه متون ادبی می زنند. البته باز به اینجا که می رسیم ممکن است حرف ما هم برای این حضرات خنده دار جلوه کند و بگویند که به ما چه و مگر کسی جای کسی را تنگ کرده و از این دست حرف ها.
شاید جواب این حضرات و تقلا برای به دست آوردن «خروس» ادبیات ایران و خفه کردن و صدای خود را به جای ادبیات شریف و اصیل نویسندگان جریان اصلی ادبیات رمان نویسی ایران غالب کردن را این سطرها آشکار کند: «از رو رفتم. سکوت رویمان افتاد. من هرگز ندیده ام کسی ادای خروس را درست درآرد، اما هرگز هم ندیده بودم از این بدتر.» (خروس- ابراهیم گلستان- ص 46)
تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 75]