تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):درهاى گناهان را با استعاذه (پناه بردن به خدا) ببنديد و درهاى طاعت را با بسم اللّه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829126766




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نجات جانباز از میان آتش و دود در حریق بازار - پایگاه خبری و اطلاع رسانی رکنا


واضح آرشیو وب فارسی:رکنا: رکنا: اوایل مرداد 88 ساعت حدود 10:30 صبح بود. کمک فرمانده برای آتش نشانان کلاس ضمن خدمت گذاشته بود و من همراه او به حیاط می رفتم که ناگهان زنگ حریق به همه آماده باش داد. بلافاصله بی سیم را برداشتم. «بازار زید، سرای بلور فروش ها آتش گرفته بود.» فاصله ایستگاه 7 تا محل حادثه زیاد نبود اما از آنجا که می دانستم در آن ساعت روز ازدحام جمعیت زیاد است، پس از هماهنگی با کمک فرمانده پیش از تیم عملیاتی با پای پیاده به بازار رفتم. دود غلیظی کل بازار را پوشانده بود و مردم که ترسیده بودند با داد و فریاد و سر وصدا به هر طرف فرار می کردند. اوضاع خوبی نبود. باید تا پیش از رسیدن خودروها موقعیت ارزیابی و کانون حریق مشخص می شد. کمی جلو رفتم که متوجه نور شدید از زیرزمین پاساژ سه طبقه شدم. بلافاصله دریافتم مرکز آتش آنجاست. محیط سرپوشیده بازار شرایط را بدتر کرده بود. در طبقات بالایی کاسب ها و مشتری ها برای فرار از خفگی، داخل مغازه ها حبس شده بودند. غلظت دود به قدری بود که نمی شد حجم واقعی آتش سوزی را مشخص کرد. در این میان صدای آژیر خودروهای آتش نشان هر لحظه نزدیک تر می شد. همان موقع به طرف خودروها دویدم. کمک فرمانده پیاده شد و موقعیت را به او اطلاع دادم و دستورات لازم هم صادر شد. همه آتش نشانان دستگاه تنفسی بسته و خیلی سریع سه راهی و سرلوله ها به سمت ورودی کشیده شد. تا آماده شدن بچه ها با دو نفر از آتش نشان ها به طبقات بالا رفتیم. مردم که هراسان شده بودند با دیدن ما بیشتر فریاد می زدند. هر کدام به سمتی رفتیم. من وارد شلوغ ترین مغازه شدم. چند زن -مشتری - از ترس به گریه افتاده بودند و مردان هم با اینکه سعی می کردند رفتارشان را کنترل کنند اما حسابی ترسیده بودند. دستگاه تنفسی را از روی صورتم برداشتم و بعد از آرام کردن آنها توضیح دادم که چطور با دستگاه نفس بگیرند و دنبال من از پاساژ خارج شوند. بدین ترتیب دو به دو همه را خارج و با همین روش طبقات را خالی کردیم. حجم دود زیاد بود و نشان می داد هنوز حریق مهار نشده است. برای اینکه مطمئن شوم محل تخلیه شده یک بار دیگر خودم یک به یک مغازه ها را وارسی کردم. به خاطر دود غلیظ، دیدم خیلی کم بود. ناگهان متوجه صدایی شدم. انگار کسی به شیشه می کوبید. به سمت صدا رفتم. داخل یکی از مغازه ها پشت شیشه مرد ویلچرنشینی را دیدم که ذکر می گفت و بالای سرش هم مرد هراسانی ایستاده بود. وارد مغازه شدم. بلافاصله دستگاه را روی صورت مرد همراه گذاشتم و از او خواستم نفس اش را حبس کند و خود را به خروجی برساند. اما نفر دوم که جانباز جنگ بود و لحظه ای ذکر از دهانش نمی افتاد، نمی توانست راه برود. فرصتی برای تعلل نبود. دستگاه تنفسی را از پشتم بازکردم و جلوی ویلچر نشستم. هر دو چند باری با دستگاه نفس کشیدیم. بلافاصله زیر ویلچر نشستم و او را روی پشتم انداختم. در حالی که نفس هایمان را حبس کرده بودیم به طرف پله ها رفتیم. وزن جانباز زیاد بود و فشار دستانش دور گردنم را به خوبی حس می کردم. به پاگرد طبقه دوم که رسیدیم پاهایش از دستم در رفت. در میانه های راه هر دو نفس کم آوردیم و با دودی که وارد ریه هایمان شد به شدت سرفه می کردیم. نمی توانستم بایستم اما از اینکه پاهای مرد جانباز روی پله ها می خورد عذاب می کشیدم. آخرین پله ها را به سختی پایین رفتم و روی زمین افتادم. همان موقع صدای صلوات مردم بلند شد و چند نفر برای کمک به طرف ما دویدند. چهره مرد جانباز در آن لحظات هنوز جلوی چشمم است. با این حال به سرعت از زمین بلند شدم و به طرف زیرزمین دویدم. در بین راه دستگاه تنفسی یکی از آتش نشانان را گرفتم و به دل آتش زدم. هیچ چیزی دیده نمی شد اما صدای آب شیلنگ ها مرا به سمت بچه ها هدایت کرد. یکی از بچه ها با دیدن من گفت آتش زیر کارتن های آب خورده کوره کرده و نمی توان آن را خاموش کرد. راهی نبود باید انبار تخلیه می شد. به سرعت نیروها را جمع کردم. تیم ایستگاه 4 هم برای کمک آمده بود. سرانجام پس از چند ساعت تلاش نفسگیر با کمک بچه ها انبار خالی شد و توانستیم این بار هم آتش را با موفقیت خاموش کنیم.آن روز وقتی به ایستگاه بازگشتم نماز شکر خواندم و... مرتضی اصفهانی - فرمانده عملیاتی آتش نشانی برای دیدن حوادث روز کلیک کنید.


پنجشنبه ، ۱۳خرداد۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: رکنا]
[مشاهده در: www.rokna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن