واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
محمود دولتآبادی: شاهد تاریخی شکنجهام
یکی از چیزهایی که دیدم ناصر، رفیق عزیزِ بیست ساله من بود که روی باسن و با آرنج حرکت میکرد؛ توی راهرو که او را میآوردند در سلول وسطی ببرند.
روزنامه شهروند - یاسر نوروزی: از «بنیآدم» چه خبر؟ خوب میفروشد. اما اگر تازهترین کتاب محمود دولتآبادی همچنان در صدر فهرست پرفروشهاست پس دلیل این گفتههای حاکی از خشم کجاست؟ نویسنده «کلیدر» روز گذشته در حالی به پرسشهای خبرنگار ایلنا پاسخ میدهد که خمشگینتر از قبل است. خبرنگار درباره مجموعه داستان «بنیآدم» پرسیده، نویسنده از شکنجه و قتل و جوانمرگی و زودپیری سخن میگوید؛ هرچند که بیربط هم نیست. در هر حال به قول او «بنیآدم امروز اعضای یک پیکر نیستند». دولتآبادی در بخشهایی از این گفتوگو اینطور نقب به گذشته میزند: «دوست مرا که به سختی شکنجه شده بود، آوردند که با خانمی روبهرویش کنند. سلول هشت که ما بودیم، در پولکِ چشمی یک روزن ایجاد شده بود که به وسیله آن میتوانستیم راهرو را و بعضی رفت و آمدها را ببینیم، ازجمله علی شریعتی را من از طریق آن روزن دیدم که در راهرو نشست و سیگار کشید.
یکی از چیزهایی که دیدم ناصر، رفیق عزیزِ بیست ساله من بود که روی باسن و با آرنج حرکت میکرد؛ توی راهرو که او را میآوردند در سلول وسطی ببرند. بعدها پرسیدم که چرا آوردنت که گفت من را آوردند تا با همپروندهای روبهرویم کنند.» درواقع احتمالا ماجرا باید به اوايل دهه پنجاه برگردد؛ زمانی که زندان کمیته مشترک در رژیم گذشته همچنان پذیرای مخالفان و مبارزان بود. هرچند که گاهی صحبت از این میرود که حد شکنجهها تا کجا بوده اما کسی در اصل ماجرا شک ندارد چراکه تمام اسناد تاریخی و آدمهای زنده و مرده شاهد این مدعا هستند.
با این حال دولتآبادی سخن از این به میان آورده که احتمالا عدهای در این مدعا شک کردهاند و اینطور ادامه میدهد: «این حرف مربوط به سی و هشت - نهسال پیش است. بعضی از دوستان من زیر شکنجه نوزده کیلو وزن کم کردند. سال ٥٤ عید ساعت ١١ تا ١٢صبح تحویل میشد. ظهر سکوت مرگ کمیته را گرفت. همه بازجوها رفته بودند سرِ سفرههای هفتسین. وقتی ناهار آوردند بچهها نتوانستند چیزی بخورند. به من گفتند چرا اشتها نداریم؟ گفتم برای اینکه ما با صدای شکنجه عادت کرده بودیم غذا بخوریم. امروز شکنجه نیست؛ پس اشتها هم نیست! ما مثل سگهای پاولوف شرطی شده بودیم! همان روز ساعت ٦ عصر یک نفر را بردند زیر شکنجه. من تا صبح بیدار بودم. نعرههای این شخص، در ساعتی نزدیک به ٦ عصر با صدایی شبیه نعرههای گاو شروع شد، ساعت ٦ صبح با صدای خناق گرفته خروس تمام شد. جالب این است که فردا ساعت هشت مرا بردند برای بازجویی.
دیدم که یک جنازه پیچیده لای یک پتو افتاده است یک گوشه. بعد فهمیدم که این شخص چه کسی بوده. نمیدانم او وابسته به کدام گروه بود. اهمیتی هم ندارد اما ذهن اینها را نمیتواند به خود نگیرد. آقایانِ آن سالها مینشینند طبعا مصاحبه میکنند که ما شکنجه نکردیم! من یک شاهد تاریخی هستم. شما جامعه ما را نابود کردید. بعضی از اینها بودند که زیر شکنجه میشد به شکل خرچنگ درآمده باشند. محض اطلاع عنوان میکنم که شخص (مقام امنیتی) پیش از پایان محکومیت در اوین به ما گفت که آقایان شما از اینجا بیرون میروید، اما یادتان باشد، ماشین ترمزش میبرد، کپسول گاز ممکن است منفجر شود و... حالا از ایشان میپرسم چگونه میتوانی بگویی که ما شکنجه نمیکردیم؟! بین دوستانم تنها من را شکنجه نکردند. به حقوق بشر هم گفتم که من را شکنجه نکردند. در اتاق بازجویی دو تا زن را شکنجه کرده بودند، پاهاشان ورم کرده بود؛ بازجو به من گفت: دولت آبادی ببین! ما اینجا از پا، پوتین درست میکنیم!» البته این گفتهها در حالی از سوی نویسنده «کلنل» مطرح میشود که چندی پیش به شدت از دولت روحانی انتقاد کرده بود. ماجرا برمیگشت به «کلنل» و دولتآبادی از زیان معنوی و مادی رفته بر این کتاب خشمگین بود.
او در گفتوگو با دوهفتهنامه «روبهرو» در مورد جعل کلنل گفته بود: «یک مثلث کثیف، مسئول نشر نسخه جعلی کلنل هستند» و در ادامه رئیس دولت را به این شکل مخاطب قرار داده بود: «روحانی باید به این مسأله رسیدگی کند که اینها چه کسانی هستند؟ چرا چوب لای چرخ میگذارند؟ به چه حقی پای سپاه پاسداران را وسط کشیدند؟ آن هم در شرایطی که من تنها نویسندهای هستم که همیشه و با صراحت از نیروهای نظامی کشورم دفاع کردهام. حالیا چه شد که سپاه را مجبور به عکسالعمل علیه من کردند؟» اشاره دولتآبادی در این بخش نیز جملات حمیدرضا مقدمفر بود در ١٥ اسفند ١٣٩٢ در گفتوگو با خبرگزاری ایسنا: «اشخاصی مانند دولتآبادی که مواضع و رفتارشان بیانگر شخصیتشان است و از طرف جریان رسانهای در داخل پیوند عمیقی با خارج از کشور دارند، چرا باید بهعنوان یک نویسنده برتر مورد توجه قرار بگیرند؟ رمان (کلنل) ضدانقلابیترین رمان بعد از پیروزی انقلاب است و نباید مجوز بگیرد. وزارت ارشاد نباید تحتتأثیر تفکر انحرافی قرار بگیرند و اجازه بدهند.» دولتآبادی در توضیح این جمله در گفتوگو با مجله روبهرو ادامه داد بود: «معاون وزیر ارشاد از من دعوت کرد که به دیدنش بروم... ایشان گفت شما یک بار دیگر کتاب را بازبینی کن تا ما برای شب عید به کتاب مجوز نشر دهیم. اسفندماه بود...
گفتم من هم به شما قول میدهم بعد از آن ١٥ روز عید که مطبوعات تعطیل هستند، یک ماه به سفر بروم و با هیچ رسانهای صحبت نکنم. جلسه تمام شد و به خانه برگشتم اما انگار آنجا شنود بود! فردا صبح یکی از آقایانی که در مطبوعات کار میکرد، به من زنگ زد و ماجرا را پیجو شد. گفتم این کتاب هنوز اجازه نگرفته و شما نباید هیچ خبری را منتشر کنید، اما بهرغم آنچه من تأکید کرده بودم، در روزنامه فردا آن عکس تمامقد و آن تیتر «کلنل از سد سانسور گذشت» را منتشر کردند و درست روز بعد، کتاب جعلی کلنل را به بازار دادند.... گفتم اجازه نشر کتاب را که ندادید، چرا جلوی جعلیاش را نمیگیرید؟ گفتند ما که نیروی اجرایی و انتظامی نداریم. درحالیکه وزارت ارشاد همهچیز دارد. حراست دارد... چند جوان رپ میخوانند، ظرف ٤ ساعت پیدایشان میکنید. آن وقت در این مورد، کاری از دستتان برنمیآید؟ چه بگویم جز اینکه فکر کنم دزد و داروغه یکی است.... آقایان هر سال میآیند و از قانون میگویند، اما ضدقانون عمل میکنند و بعد از دورهای میروند. باید پرسید پس شما مسئول انجام چه قانونی هستید آقا؟»
تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]