تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835054773
میگویند شکنجه نکردیم اما من یک شاهد تاریخیام/ بازجوها از "پا" پوتین درست میکردند
واضح آرشیو وب فارسی:ایلنا: گفتوگوی محمود دولتآبادی با ایلنا: میگویند شکنجه نکردیم اما من یک شاهد تاریخیام/ بازجوها از "پا" پوتین درست میکردند
دولتآبادی میگوید: دورهی مدرن است و دیگر بنیآدم، اعضای یکدیگر نیستند. بنیآدم دیگر برای یکدیگر نمیمیرند، درحالیکه ما قبلاً برای یکدیگر میمردیم. امروزه همگان در آستانهی «سلطنت پول» حاضرند بمیرند! «...اصلا چرا باید میگفتم به خانم گشنر که چه به روز خودم آوردهام. خواری بیشتر، اظهار خواری بیشتر برای چه؟ بگیرم بعد از آن دیگر آدم سابق نشدم. «بیرون بیا خرچنگ!» بله، چشم. همین الان! روی زانوها و آرنجها؛ بله، چون مچ دستهایم بسته شده بودند؛ باندپیچی. نباید کف دستها را زمین میگذاشتم, چون بخیهها پاره میشد. پس محکم باند پیچ کرده بودند. پاها که جای خود. آن پاها انگار پا نبودند. پاوزار شده بودند، پوتین. دردشان را هم دلم میخواست فراموش کنم. مثل چیزی که نمیخواستمشان. روی آن تخت سیمی عهد رضاشاهی که میانداختندم, روی همان باندپیچ پاها میکوفتند آن کابل کلفت را.....» متن بالا بخشی از داستان «اتفاقی نمیافتد» از مجموعه «بنیآدم»، تازهترین اثر محمود دولت آبادی است. این کتاب شامل شش داستان، با فضاهایی سرد و خاکستری است. این مجموعه وجهی دیگر از دولت آبادی را نشان میدهد که تاکنون شاهدش نبودیم. او که بعد از انتشار رمان «سلوک» در اوایل دهه هشتاد تاکنون، کمتر کار داستانی منتشر کرده بود؛ توانست بار دیگر چیرهدستی خود در ادبیات داستانی را به رخ بکشد. به راستی که «بنیآدم» خواندنی است. بنیآدم، شامل داستانهای تأثیرگذاری است که به شکلی کاملا واقعگرایانه روایت شدهاند. به گونهای که گویی عصرگاهی است و راوی، داستانها را پشت میز یک کافه برای شما بازگو میکند. وقایعی که به هیچ عنوان ساده نیستند و از دردهای عمیق برخاستهاند و زبان دولت آبادی با تمام سادگی خود آنچنان مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد که به سادگی آن را فراموش نمیکند. بسیاری از کاراکترها در دنیای گذشته زندگی میکنند، اما گذشتهای که با امروز پیوند بسیار محکمی دارد. بسیاری از کاراکترهای این مجموعه را امروز هم میتوانیم ببینیم و اتفاقات داستانها را به شکلی دیگر، اما با همان مفهوم در زندگی امروز هم میبینیم. این کاراکترها به هیج وجه برای ما غریبه نیستند. فضای داستانها سرد، ساکت و غمگین است. غمی که در جانِ آدمی نفوذ میکند و فرومینشیند و از پس سالها با آهی بر آینه، آن را تار میکند. سخن گفتن از «بنیآدم» از زبان خود نویسنده بس شیرینتر است. به همین مناسبت با محمود دولت آبادی گفتگویی کردیم درباره تازهترین اثر خود. آقای دولت آبادی چرا «بنیآدم»؟ دورهی مدرن است و دیگر بنیآدم، اعضای یکدیگر نیستند. به این معناست که بنیآدم دیگر برای یکدیگر نمیمیرند، درحالیکه ما قبلاً برای یکدیگر میمردیم. امروزه همگان در آستانهی «سلطنت پول» حاضرند بمیرند! داستانهای کتاب به گونهای باهم در ارتباط هستند. کاراکترها همه در یک فضای تنهایی زندگی میکنند و همه از دنیای بیرونی خود جدا هستند. پنجرهای هست که دنیای خارج را میبینند. این کاراکترها در عین جدا بودن از هم، چقدر به یکدیگر نزدیکند؟ ما با هم زندگی میکنیم و با هم نیستیم. «کوهها با همند و تنهایند، همچو ما باهمانِ تنهایان». این پارهای شعر شاملوست. همان شاعری که به او میگویند چپ. او که ملت را به وحدت و یگانگی دعوت و از بیگانه شدنها شکایت میکند! داستان «چوب خشک بلوط» در عین کوتاه بودنش مخاطب را درگیر میکند و خواننده را در مقام قضاوت قرار میدهد که کدام کار درست است؛ پدر را رها کنند یا به چکاد برفو برسانندش. به نظرم آمد بین این داستان و داستانهای دیگر کتاب فرقی هست. در عین غمگین بودن و همان حس تنهایی و رها شدگی، با پایانی خوش روبهروایم. در نهایت حس خوبی به مخاطب دست میدهد. نظر خودتان درباره این داستان چه بود؟ در ادبیات کلاسیک ما معمولاً جوانان قربانی میشدند. در ادبیات مدرن طبعاً جایش عوض میشود! آیا نشانهای سراغ دارید که شخصی فرزندانش را فدای پدر و مادر خودش کرده باشد؟! هنوز هم میتوان کسی مثل «خرچنگ» را در میان آدمهای امروز یا مهاجرانی که به کشورهای دیگر گریختند؛ پیدا کرد. به نظر میآید کاراکترها مشخصا مربوط به دورهی خاصی نیستند. اینطور نیست؟ این شخصیت را میتوان همه جا دید. نه فقط مهاجران ایرانی، بلکه مهاجران سراسر دنیا. در ذهن من این کاراکترها در یک دوره جای گرفته. دوست مرا که به سختی شکنجه شده بود، آوردند که با خانومی روبهرویش کنند. سلول هشت که ما بودیم، در پولکِ چشمی یک روزن ایجاد شده بود که به وسیلهی آن میتوانستیم راهرو را و بعضی رفت و آمدها را ببینیم، ازجمله علی شریعتی را من از طریق آن روزن دیدم که در راهرو نشست و سیگار کشید. یکی از چیزهایی که دیدم ناصر، رفیق عزیزِ بیست سالهی من بود که روی باسن و با آرنج حرکت میکرد. توی راهرو که او را میآوردند در سلول وسطی ببرند. بعدها پرسیدم که چرا آوردنت که گفت من را آوردند تا با همپروندهای روبهرویم کنند. این حرف مربوط به سی و هشت - نه سال پیش است. بعضی از دوستان من زیر شکنجه نوزده کیلو وزن کم کردند. سال 54 عید ساعت 11 تا 12صبح تحویل میشد. ظهر سکوت مرگ کمیته را گرفت. همه بازجوها رفته بودند سرِ سفرههای هفتسین. وقتی ناهار آوردند بچهها نتوانستند چیزی بخورند. به من گفتند چرا اشتها نداریم؟ گفتم برای اینکه ما با صدای شکنجه عادت کرده بودیم غذا بخوریم. امروز شکنجه نیست؛ پس اشتها هم نیست! ما مثل سگهای پاولوف شرطی شده بودیم! همان روز ساعت 6 عصر یک نفر را بردند زیر شکنجه. من تا صبح بیدار بودم. نعرههای این شخص، در ساعتی نزدیک به 6 عصر با صدایی شبیه نعرههای گاو شروع شد، ساعت 6 صبح با صدای خناق گرفتهی خروس تمام شد. جالب این است که فردا ساعت هشت مرا بردند برای بازجویی. دیدم که یک جنازه پیچیده لای یک پتو افتاده است یک گوشه. بعد فهمیدم که این شخص چه کسی بوده. نمیدانم او وابسته به کدام گروه بود. اهمیتی هم ندارد اما ذهن اینها را نمیتواند به خود نگیرد. آقایانِ آن سالها مینشینند طبعاً مصاحبه میکنند که ما شکنجه نکردیم! من یک شاهد تاریخی هستم. شما جامعهی ما را نابودید کردید. بعضی از اینها بودند که زیر شکنجه میشد به شکل خرچنگ درآمده باشند. محض اطلاع عنوان میکنم که شخص (مقام امنیتی) پیش از پایان محکومیت در اوین به ما گفت که آقایان شما از اینجا بیرون میروید، اما یادتان باشد، ماشین ترمزش میبرد، کپسول گاز ممکن است منفجر شود و... حالا از ایشان میپرسم چگونه میتوانی بگویی که ما شکنجه نمیکردیم؟! بین دوستانم تنها من را شکنجه نکردند. به حقوق بشر هم گفتم که من را شکنجه نکردند. در اتاق بازجویی دو تا زن را شکنجه کرده بودند، پاهاشن ورم کرده بود؛ بازجو به من گفت: دولت آبادی ببین! ما اینجا از پا، پوتین درست میکنیم! در داستان «مولی و شازده»، آقای جنابان از منظر شما نماد چه قشری از مردم است؟ کهنگی. اشرافیت کهنه که پودر میشود. عقیمشدگان. این اثر به جبران جفاییست که بر دهخدای عزیز روا داشتند. دهخدا با این کهنگیها مخالف بود. هدایت با این کهنگیها مخالفت میکرد. این شخصیتها که نام بردید البته هنوز هم کارآیی دارند، اما دورهی تاریخشان گذشته. مگر به اتکای جاهای دیگر که به خودشان مربوط است. تجربهی داستان کوتاه برای شما چطور بود؟ چطور به نگارش داستان کوتاه علاقهمند شدید؟ فکر میکنید نوشتن داستان کوتاه خود مستلزم دانش جداگانهای است؟ آیا نمیتوان گفت داستان کوتاه بریدههایی است از یک رمان؟ هلاککننده است. چون در یک زمان محدود، شما هرچه را در ذهنتان است را باید بیان کنید و طوری بیان کنید که هیچ حشو و زوائدی نداشته باشد. من بعد از انجام کار، مثل موجودی شدم که انگار از پوست گردو بیرون آمده بودم، وقتی کتاب را به ناشر تحویل دادم، تقریباً شبیه خرچنگ شده بودم! هریک از داستانها را در یک نفس نوشتم. تنها یکبار ویرایش کردم و آن را به دست ناشر سپردم. درحالیکه برخی رمانهایم را تا 9 بار بازنویسی میکردهام. چطور بعد از نگارش 10 جلد رمان کلیدر توانستید در آثار بعدیتان زبانتان را تغییر دهید. این کار بسیار سختی است. حتی بعد از خواندن این رمان هم هرچه مینویسیم ناخودآگاه به قلم کلیدر نزدیک میشود. نویسنده با آن زندگی کرده است. ده جلد کتاب... چطور توانستید این تغییر را ایجاد کنید؟ من نیستم که تغییر میدهم. این تغییر در ذهن اتفاق میافتد و ذهن، معجزهی خلقت است. من آنقدر افسوس میخورم که نتوانستهام از تمام ظرفیتهای ذهنیام استفاده کنم چون بدنم کشش نداشته. همهی این تغییرات در ذهن است که اتفاق میافتد. من هیچ تصمیمی دربارهی زبانِ نوشتارم نمیگیرم و الان هم نمیدانم که این چه وجهی از زبان در داستانهای بنیآدم است. عدهای بر این اعتقادند که رمان از صد سال تنهایی مارکز به این طرف تمام شد. این روزها که همه عادت کردهاند به خواندن متنهای کوتاه، آیا میتوان انتظار داشت که همچنان رمانهای بلند در دنیا خوانده شود؟ یا ایران خودمان را بگوییم که تیراژ کتاب بسیار پایین است و تقریباً مردم ما کتاب نمیخوانند. آیا میتوان گفت که دورهی رمان بهسر آمده؟ بهنظر شما آیا با شرایط اجتماعی امروز در جهان و ایران، آیا هنوز جایی برای رمان بهخصوص رمانهای بلند وجود دارد؟ بایستی بهجای این برویم به دنبال اینکه چرا این روزها در سطح جهانی، رمانهای خواندنی نوشته نمیشوند یا کم نوشته میشوند؟ من متخصص نیستم. متخصصان بروند دنبال اینکه چرا رمان بلند نوشته نمیشود که البته نوشته میشود، اما کمتر باورمندانه هستند. آینده ادبیات در کشورمان را چگونه ارزیابی می کنید؟ خیلی سوال دشواری است. نمیتوانم دقیق بگویم. اما میدانم عدهای تلاش میکنند و من برای هرکسی که تلاش میکند، احترام قائلم و آرزوهای خوب دارم. پس من به کسانی که کوشش میکنند و استمرار دارند، امیدوارم. این روزها بیشتر سیطرهی کمیت است. اما طبق باورهای من از مجموعهی این کمیتها، باید کیفیتهایی پدید بیاید که خواهد آمد. کدامیک از داستانهای «بنیآدم» یا صحنههای کتاب بود که خودتان بیش از همه از آن لذت بردید؟ من نمیتوانم بگویم. ولی آب؛ آن قسمتی که این دو تا آدم هر دو به آب نگاه میکنند و حیران روش و چرخش آب میشوند را خیلی دوست دارم. کشف آب و جریان آب که به زبان میآید «این آب هم عجب معجزهای است خانم گشنر!.» گفتوگو: نوا ذاکری
۱۳۹۵/۰۳/۰۴ ۰۷:۰۶:۴۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایلنا]
[مشاهده در: www.ilna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]
صفحات پیشنهادی
احتمال حمله کردها به "پایتخت" داعش/ آمریکا: غیرنظامیان رقه را خالی کنند
شنبه ۱ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۰ ۲۳ به گفته مقامهای پنتاگون ارتش آمریکا به ساکنان پایتخت خلافت خودخوانده داعش هشدار داده تا این شهر را ترک کنند چرا که حملات به رقه قریبالوقوع است درخواستی که با ممانعت سفت و سخت داعش از خروج اهالی به نظر میرسد شدنی نیست به گزارش خبرگزاری دانشجویان ا"پایتخت" داعش آزاد شدهاش هم دردسر ساز است
سهشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲ ۴۸ براساس ادعاهای مطرح شده شهر رقه سوریه که از آن به عنوان پایتخت داعش یاد میشود زمانی که توسط نیروهای تحت حمایت آمریکا آزاد شود بخشی از منطقه جدید تحت کنترل کردها خواهد شد اقدامی که خشم و عصبانیت ترکیه و برخی از مخالفان سوری را بر خواهد انگیخپیشروی کردهای سوریه تا 30 کیلومتری "پایتخت" داعش
یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۷ ۲۴ در حالی که ارتش سوریه در اطراف میدان نفتی شاعر در حومه شرقی حمص در حال پیشروی است و حمله به فرودگاه نظامی دیر الزور را ناکام گذاشته است شبه نظامیان کرد نیز توانستهاند در حومه جنوبی حسکه به پیشرویهایی دست یابند و خود را به 30 کیلومتری رقه برسانندبرای دلواپسانی که حرمت ها را "پاس" نداشتند
سهشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱ ۴۸ تلاشهای بیوقفه عدهای دلسوز یا به عبارت بهتر دلواپس برای بهرهگیری از محبوبیت فوتبال نتیجهای به غایت تلخ داشت قهرمان آسیا به لیگ دو سقوط کرد به گزارش ایسنا هفته پایانی لیگ دسته اول فوتبال ایران برگزار شد و تیم های صعود کننده به لیگ برتر"پادشاه باستین" شواین اشتایگر آماده نبرد!(عکس)
"پادشاه باستین" شواین اشتایگر آماده نبرد عکس باستین شواین اشتایگر ستاره آلمانی منچستریونایتد که به دلیل مصدومیت در دو ماه اخیر دور از میادین بوده با ظاهری متفاوت در یک تبلیغ حضور پیدا کرد به گزارش ورزش سه در این تبلیغ که مربوط به اپلیکیشن آیفون نبرد پادشاهسیا: "اشتباها" گزارش شکنجههایمان را از بین بردیم
چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۷ ۱۹ علی رغم آنکه وکلای وزارت دادگستری آمریکا به قضات فدرال این کشور اطمینان دادهاند نسخههای مربوط به یک گزارش جامع سنای این کشور درباره شکنجههای صورت گرفته از سوی مقامهای اطلاعاتی حفظ شده اند اما دفتر بازرس کل آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا سیا مدعاستان مازندارن با ساخت جاده در پارک ملی "پابند" موافقت نکند
دوشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱ ۵۷ مدیرکل دفتر زیستگاهها و امور مناطق سازمان محیط زیست در مورد ساخت جاده در پارک ملی پابند استان مازندران گفت به استان مازندارن اعلام کردهایم که با سخت جاده در پارک ملی موافقت نکنند حمید گشتاسب میگونی در گفتوگو با خبرنگار محیط زیست خبرگزاری دانشجویموافقت ضمنی با برگزاری مسابقات بینالمللی سوارکاری "پارس"
شنبه ۱ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۴ ۵۵ صبح امروز اینگمار دی وس رییس فدراسیون جهانی سوارکاری به همراه مسعود خلیلی رییس فدراسیون سوار کاری ایران با حضور در کمیته ملی المپیک با کیومرث هاشمی رئیس کمیته دیدار و گفتگو کرد به گزارش ایسنا به نقل از کمیته ملی المپیک در ابتدای این دیدار کیومرث هاشمیاصفهان "پایتخت هنری" ایران است
اصفهان "پایتخت هنری" ایران است مشاور امور بینالملل مقام معظم رهبری با تأکید بر اقتصادی کردن چرخه حیات هنرها و صناعات گفت استفاده از امکان فروش این دستاوردهای هنری بهعنوان کالای اقتصادی باارزشافزوده بسیار بالا یکی از عوامل حیاتبخش به این هنرها است به گزارش فرهنگ نامیدواری "پوتین" به وجود نداشتن انگیزه سیاسی در فعالیت وادا
یکشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۳ ۴۶ رییس جمهور روسیه نسبت به این که وادا نمونههای دوپینگ المپیک زمستانی سوچی را دوباره آزمایش میکند واکنش مثبتی نشان داد به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا ولادیمیر پوتین رییس جمهور روسیه نسبت به چک کردن نمونههای دوپینگ المپیک ز-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها