واضح آرشیو وب فارسی:عقیق: عقیق : توجه رهبر انقلاب به شعر و شاعری امروزه بر کمتر کسی پوشیده است، توجهی که اوج آن را در جلسات نیمه رمضان دیدار شعرا با رهبر انقلاب می توان دید، سنتی خوش که هر ساله شاعران را گرد شمع وجود رهبری در می آورد و آنها تازه ترین سروده های خود را در محضرشان قرائت می کنند. ماجرا به همین جا ختم نمی شود، حسن ختام مجلس سخنان رهبر معظم انقلاب درباره شعر و جریان های ادبی است، سخنانی که مسیر یکسال آینده و سال های پیش روی شعر را جهت می دهند. اما رهبر معظم انقلاب طبع شعری نیز دارند و تاکنون سروده هایی از ایشان منتشر شده است. غزل ذیل، نمونه ای از اشعار رهبر معظم انقلاب در وصف امام زمان(عج) است: دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است جان را هوای از قفس تن پریدن است از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم باری علاج شکر گریبان دریدن است شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت خورشید من برآی که وقت دمیدن است سوی تو ای خلاصه گلزار زندگی مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است بگرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو هرگل در این چمن که سزاوار دیدن است با اهل درد شرح غم خود نمی کنم تقدیر قصه دل من ناشنیدن است آن را که لب به جام هوس گشت آشنا روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است منصور نظری، از شاعران جوان کشور نیز به استقبال این غزل رهبر معظم انقلاب رفته است. سروده وی همزمان با میلاد مبارک امام زمان(عج) منتشر می شود: بسم رب العاشقانِ وصل نور تشنه کامان میِ ناب ظهور در جواب شعر شورانگیز یار می نگارم شعر سبز انتظار که ای لبانت زمزم شعر و غزل وِی شهادت بر تو احلی من عسل ای روان از لعل نابت آبِ عشق ای غزل بر لب تو را بی تاب عشق ای به دستانت قلم چون ذوالفقار ای علیِ مالک اشتر وقار ای علمدارت سلیمانی هزار از سعودی ها برآورده دمار ای به زینب محرم غم ها، سلام پاسبانِ یاس و مریم ها، سلام ای علمدار مدافع بر حرم ای خراسانی به دستانت علم شیعیان را ای علمدارِ قیام حضرت سید علی، آقا سلام خوبی اِی آقای دل تنگ بهار بُگذرد وِفق مرادت روزگار؟ داغ یاران بر دلت سنگین بسی هست آیا محرمِ رازت کَسی؟ عاشقان را ای نگاهت بسته راه برف پیری بر سرت بنشسته، آه اشک و آه اِی هم نشین هر شبت قصۀِ ناگفتنی دارد لبت؟ دل ملولی از جفایِ روزگار خسته ای آقا تو هم از انتظار؟ ای به شهر بی کَسی ها کوچه گرد ای نگفته شرح ِغم با اهل درد دل مَکَن در سینه از شوق حضور اندک اندک می رسد وقت ظهور گوش عالم کَر ز غوغای جرس می رسد آن یوسفِ عیسی نفس یک به یک گشته نشان هایش رصد یوسف زیبایِ زهرا می رسد فتنه ها آورده دین را مبتلا گشته برپا کُلّ ارضٍ کربلا دَرهم آشفته سعودی از نفاق شام و لبنان و فلسطین و عراق ظالمان مقهور خشم و اعتراض نسل ضحاکان همه در انقراض از یمن تا شام و لبنان و حجاز کربلایی پرچمی در اهتزاز محشری گردیده برپا در جهان شور و آشوب از کران تا بیکران آنچه کرده این جهان را لوک مست شور و غوغایِ ظهورِ مهدی است شب نمی پاید، سحر آید ز راه روشنایی در رَه افکنده سپاه آید از آن پشت ابر تیره ماه او که چشم عاشقان او را به راه مهربانا، مه جبینا، رهبرا یار مردان یمانی، حیدرا ای که چشمانت خمار کربلاست دانمت در دل چه آشوبی به پاست ای ز خون دل، نگاهت گشته تر وز غم ناگفته ات دارم خبر شیعه را در این جهان بی کسی از هجوم فتنه ها دلواپسی اندکی دیگر صبوری کن ولی می رسد آن وارث خون علی بو کُن آقا، عطر نرگس می رسد بر ظهور یوسفت، حِس می رسد می کُنی حِس عطر نرگس را ز دور؟ اندک اندک می رسد وقت ظهور عاقبت می آید آن مولای حُرّ شیعه صاحب دارد آقا غم مخور از یمن بوی ظهور آید فَرا آن محمد زاده آید از حرا تا نماید انقلاب عاشقی جبرئیلش در رکاب عاشقی صاعقه آسا سواری می رسد یوسف زهرا تباری می رسد می رسد دُل دُل سواری چون علی نور زهرایی ز سیمایش جلی طورِ دل ها گشته سر تا پا قبس یوسفی آید مسیحایی نفس دل برآشفته جهان را شور و شِین می رسد آزاده خویی چون حسین شور و غوغای جهان دارد گواه کربلا را مُنتقم آید ز راه شورِ عشقِ یا لثارات الحسین گشته برپا در تمام عالمین با خراسانی، یمانی در قیام نقش پرچم های آنان انتقام بویِ مهدی می رسد از باغ عشق آینه بندان شده آفاق عشق مژده دارم بر تو ای سید علی آمده عصر ظهور آن ولی ای دلت از جور دوران گشته ریش درد اگر داری بگو با چاه خویش ای شقایق زادۀِ با داغِ یاس ای دلت بشکسته از جورِ خواص دارمت آقا خبر از سوز درد از ز پا افتادن مردان مرد رفتن آن کهنه یاران از برت از به خون غلتیدن هم سنگرت دارمت آقا خبر از اشک و آه از نگاه منتظر مانده به راه از نگاه خیس بر درمانده ات از هزاران ندبه های خوانده ات از تکان شانه هایت در نماز از قنوتِ غرقه در سوز و گداز نام مهدی در قنوت آوردنت رَد جای اشک بر پیراهنت دارمت آقا خبر از دردها از هجوم فتنه نامردها دل قوی دار ای خراسانی، تو را می رسد احمد نشانی از حرا آید آن شهزادۀِ احمد نشان انقلابی تا کند آتش فشان تا جهان گیرد به نام فاطمه تا بگیرد انتقام فاطمه می رسد پایان سحرگاهی قریب این شب دیجور ظلمت را لهیب می رسد آیینه رویی چون علی نور زهرایی ز سیمایش جلی آن حسینی قامتِ عباس رو منتقم بر درد و رنج یاس، او گشته عالم مست بوی نرگسش دانم آقاجان تو هم کردی حِسش می سپاریمش سر و جان ها به عشق تا بنوشیم از شراب ناب عشق تا بلا گوی الست او شویم عاشق و زهرا پرست او شویم ای سرت مخمور آب کوثری ای که با او باشدت سِرّ و سَری ای مقامِ تو ولی عهدیِ او از ظهورِ حضرت مهدی بگو لب ز لب واکن بگو می آید او شاید این جمعه بیاید شاید او منبع:تسنیم
دوشنبه ، ۳خرداد۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عقیق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]