تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام جواد (ع):مؤمن نيازمند سه چيز است: توفيقى از پروردگار، پند دهنده اى از درون خويش و پذيرش از نصيح...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833364367




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

یک گلوله دو برادر بابلی را آسمانی کرد از خودتان و برادرانتان بگویید، چطور بچه هایی بودند؟ خصوصیات اخلاقی جعفر و ناصر چطور بود؟ از ماجرای عجیب شهادتشان بگویید. چطور در یک زمان شهید شدند؟ هنوز متوجه شهادت ناصر نشده بودید؟ شما که برادر بودید، آن طور از شهادت برادرانتان ضربه خوردید. مادرتان چه واکنشی به شهادت همزمان دو پسرش داشت؟ گویا برادرتان جعفر از قبل با خبر شده بود که به شهادت خواهد رسید؟ به نظر شما چه نیرویی باعث می شود که جوانانی چون ناصر و جعفر اینطور آسمانی شوند؟ سخن پایانی؟


واضح آرشیو وب فارسی:شلمچه نیوز: شلمچه نیوز- زینب محمودی عالمی؛ «داداش جعفر، امام موسی کاظم(ع) را خواب می بیند و امام به او می گویند برو یکبار دیگر زن و بچه ات را ببین این دفعه به مراد دلت می رسی و شهید می شوی.» این جملات بخشی از گفت وگوی ما با نادر بذری برادر شهیدان ناصر و جعفر بذری است؛ برادرانی که در یک اتفاق نادر هر دو با یک گلوله به شهادت می رسند. در جنگ تحمیلی کم نبودند خانواده هایی که با تقدیم چند شهید از دین و خاک ایران اسلامی مان دفاع کرده اند و به ندای امام خمینی در پاسداری و دفاع از میهن اسلامی لبیک گفتند؛ کم نبودند مادرانی که با پیروی از «ام وهب» جوان هایشان را راهی جبهه ها می کردند تا ما در سرزمین مان طعم اسارت بیگانه را نکشیم. کم نبودند بانوانی که همسرا نشان را راهی جبهه ها کردند و به تنهایی یتیمان شهدا را سرپرستی کردند تا امروز ما در امن ترین کشور منطقه روزگار بگذرانیم. برای آشنایی بیشتر با ماجرای عجیب دو برادری که با یک گلوله به شهادت رسیدند با نادر بذری برادر شهیدان ناصر و جعفر بذری به گفت وگو نشستیم که ماحصلش را پیش رو دارید. از خودتان و برادرانتان بگویید، چطور بچه هایی بودند؟ من نادر بذری متولد ۱۳۴۷ در شهر بابل هستم. برادرم جعفر متولد ۱۳۳۹ و ناصر متولد ۱۳۴۱ بود. هردویشان از من بزرگ تر بودند که همزمان در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسیدند. وقتی جنگ شروع شد، آنها از نیروهای پای کار جبهه بودند و به قول معروف همه هستی شان را وقف جبهه ها کردند. جعفر سال ۵۹ سرباز ارتش بود که بعد از اتمام خدمت سربازی در سال ۶۱ به عضویت سپاه پاسداران درآمد. ما سه برادر در مقاطع مختلف جنگ حضور داشتیم و برادرانم از ابتدای جنگ در جبهه بودند. پدرم می گفت وقتی دشمن وارد خاک کشورمان شد فرزندانم باید از کشور دفاع کنند. خانواده ما مذهبی بودند، پدرم بازاری و مادرم زنی متدین بود. علاقه به امام و شور و شوق دفاع از میهن و کمک به همنوع باعث می شد پدر و مادرم از ما حمایت کنند تا بتوانیم باز در جبهه حضور پیدا کنیم. ما سه برادر، هر سه نفرمان در سال ۶۵ نیروی گردان حمزه سیدالشهدا(ع) شدیم و در این گردان حضور داشتیم. خصوصیات اخلاقی جعفر و ناصر چطور بود؟ خب هرکدامشان اخلاق خاص خودشان را داشتند. اما اگر بخواهیم به صفات مشترک شان اشاره کنیم، جعفر و ناصر هر دو عاشق ولایت بودند و خیلی اهل دل و شرکت در روضه اهل بیت(ع) بودند. زمان جنگ هیئت قهاریه مسجد محدثین بابل شب های چهارشنبه برنامه داشت. این هیئت تحت عنوان محبان الحسین به نوبت در خانه ها برگزار می شد. از بچه های هیئت که در فضای معنوی و اهل روضه بودند در مناطق جنگی نیز حضور پیدا می کردند و خیلی ها به شهادت رسیدند. به نظر من رزمندگان آدم های زمینی بودند اما با توجه به توسل به اهل بیت(ع) بر بدی ها و ترس غالب شدند و رفته رفته هرچه خوبی بود در آنها جمع شد تا اینکه لایق شهادت شدند. از ماجرای عجیب شهادتشان بگویید. چطور در یک زمان شهید شدند؟ عملیات کربلای۵ خیلی طولانی بود. در اثنای عملیات فرصتی پیش آمد و جعفر و ناصر تصمیم گرفتند به مرخصی بروند. بعد از سه روز به عملیات کربلای ۵ و مرحله سومش بازگشتند. گردان ما که حمزه سیدالشهدا(ع) بود، رفت خط سوم شلمچه و بچه های گردان ویژه شهدا هم به خط آمدند. ناصر و جعفر در جنگ با هم رقابت می کردند. برادرم جعفر به شوخی می گفت تجربه جنگی من بالاتر است و با هم کل کل می کردند. یادم است ناصر به جعفر گفت بند حمایلم را کیپ کن. جعفر هم گفت یک نظامی باتجربه که بند حمایلش را نمی دهد دیگری کیپ کند. بعد از کمی گفت و گو بلند شدند بروند و آخرین صحنه ای که از آنها به یاد دارم، این است که به علامت خداحافظی دست شان را تکان دادند و از من خداحافظی کردند. روز بعد دوباره آتش عملیات شدت گرفت. انفجارها خیلی سخت بود. طوری که چند دقیقه اول تلفات داشتیم و بعد از مدتی معاون گردان اکبر خورنده گفت بچه ها آماده باشید. ما هم آماده شدیم و رفتیم منطقه عملیاتی. همین طور جنازه بود که روی زمین افتاده بود. دوست نداشتم این صحنه ها را ببینم. اما باید دنبال برادرانم می گشتم. هر شهیدی را که می دیدم یاد حضرت زینب(س) می افتادم. داخل سنگر شدم و نماز خواندم. آن موقع ۱۸ سالم بود. یکی از بچه ها آمد و گفت نادر لباست را جمع کن برو خانه. علتش را پرسیدم که گفت برادرت ناصر مجروح شده و باید برگردی. گفتم خانه نمی روم. اما فرمانده اصرار کرد. وقتی باز هم مخالفت کردم، یک نفر گفت جعفر شهید شده است. خبر شهادت جعفر را که شنیدم خیلی گریه کردم. همه آمدند دلداری ام دادند. داخل سنگر داشتم گریه می کردم که یکدفعه شنیدم از بیرون صدایم می زنند. به نظرم رسید پیکر جعفر را آورده اند. رفتم و دیدم تویوتایی ایستاده است. غلام اوصیا از بچه های گردان به من گفت: نیا! برادر تو داخل تویوتا نیست. با حرفش بیشتر شک کردم و دیدم بالای تویوتا یک پتو روی جنازه ای است. جنازه سمت چپی را کنار زدم. دیدم جعفر است که پهلوی راستش مورد اصابت قرار گرفته و به شهادت رسیده است. ۱۰ دقیقه بالای سر شهیدم گریه کردم. هنوز بدنش گرم بود. بوی خاصی می داد. جعفر ۲۶ ساله بود و دو تا بچه داشت. بعد از شهادتش یک فرزند دیگرش به دنیا آمد. هنوز متوجه شهادت ناصر نشده بودید؟ نه به من نگفته بودند که او هم شهید شده است. هنوز بالای تویوتا بودم و عاشقانه ترین و برادرانه ترین حرف ها را به جعفر می زدم که دیدم یک شهید دیگر هم زیر پتو و کنار پیکر جعفر است. دلم یک طوری شد. گفتم صورت او را هم ببوسم. تا خواستم او را ببوسم دیدم ای دل غافل! چقدر شبیه برادرم ناصر است. همین لحظه بچه ها که تمام حرکاتم را زیر نظر داشتند، زدند زیر گریه. فهمیدم چشمانم اشتباه ندیده و ناصر هم به شهادت رسیده است. برگشتم و به همرزمانم گفتم شما که گفته بودید فقط جعفر شهید شده، ناصر هم که شهید شده است. یکی از بچه ها گفت: نادر جان! یک گلوله مینی کاتیوشا افتاد کنارشان و هر دو با هم به شهادت رسیدند. انگار گلوله افتاده بود وسط شان و با ترکش های خمپاره هر دو برادرم شهید شده بودند. ناصر گردنش ترکش خورده بود. برادرم ناصر در روضه های حضرت زهرا(س) و علی اصغر(ع) خیلی گریه می کرد و عاقبت مثل علی اصغر(ع) شهید شد. شما که برادر بودید، آن طور از شهادت برادرانتان ضربه خوردید. مادرتان چه واکنشی به شهادت همزمان دو پسرش داشت؟ بعد از چند روز به بابل برگشتم. مادرم خبر نداشت پسرانش شهید شده اند. وقتی به محله رسیدم کیف برادران شهیدم دستم بود. به کوچه که رسیدم، همسایه ها از حالتم و اینکه سه تا ساک همراهم بود متوجه شدند که ناصر و جعفر به شهادت رسیده اند. انگار که به آنها الهام شده بود، یکدفعه شیون سر دادند و تا رسیدم خانه مادرم با پای برهنه آمد. هر سه تا کیف از دستم افتاد و گریه کردم. مادرم گفت بگو که برادرانت ترکش خوردند و اوج گرفتند! نمی دانم چطور از نحوه شهادت شان مطلع شده بود. اما از آن به بعد مادرم اسم من را ذوالجناح گذاشت. همه می دانیم اهل بیت امام حسین(ع) وقتی که ذوالجناح را بدون امام دیدند متوجه شدند که اباعبدالله(ع) به شهادت رسیده است. مادرم هم تا آخر عمرش و تا زمانی که زنده بود به من می گفت: «نادرم ذوالجناح است.» گویا برادرتان جعفر از قبل با خبر شده بود که به شهادت خواهد رسید؟ اصغر چاووشی دوست و همسایه مان بعداً به من گفت خبر داری سه روز مرخصی برادرت جعفر در اثنای عملیات کربلای۵ برای رفتن به بابل چه دلیلی داشت؟ گفتم نه. گفت جعفر در منطقه عملیاتی، خواب امام موسی کاظم(ع) را می بیند و ایشان به او می گویند برو یکبار دیگر زن و بچه ات را ببین این دفعه به مراد دلت می رسی و شهید می شوی. همین طور هم می شود و جعفر بعد از بازگشت از مرخصی به شهادت می رسد. برادرم جعفرزمانی که سرباز ارتش بود رفیقی داشت به نام دلاور عین الله زاده که بچه تنکابن بود و سال ۵۹ شهید شد. یکبار دلاور را خواب می بیند و به او گله می کند که دلاور تو رفتی و من ماندم. دلاور هم می گوید ما به یادت هستیم و تو هم شهید می شوی. بعد اسب سفیدی را نشان می دهد و می گوید این اسب سفید اسب توست. جعفر سال ۶۰ دلاور را خواب دید و سال ۶۵ شهید شد. ناصر هم خواب های زیادی از شهادت می دید. روحیات او معلوم بود که به شهادت می رسد. یکبار هم همان ایام خودم خواب دیدم برادر شهیدم جعفر دارد پسرش رضا را قربانی می کند. گفتم چیکار می کنی مگر پسرت را دوست نداری گفت بچه ام را دوست دارم، اما دل کندن از تعلقات دنیایی را باید قربانی کنم. صبح این خواب را برای عالمی تعریف کردم، گفت برادرت از تمام امتحانات الهی پیروز بیرون آمده است. به نظر شما چه نیرویی باعث می شود که جوانانی چون ناصر و جعفر اینطور آسمانی شوند؟ در یک نگاه کلی روحیه جوانان دهه ۶۰ اینگونه بود که تعلقات دنیایی نداشتند. ایثار و گذشت و فداکاریشان زیاد بود. واقعاً به تمام معنا ایثار را معنا می کردند. همه چیزشان برای آخرت بود. البته در این مسیر قدرت و جذبه معنوی امام خمینی، جوانان را جذب می کرد. الان دشمن قصد دارد جامعه را تغییر دهد. اما به هدفش نمی رسد، چرا؟ چون ما ستون اسلام و اهل بیت را داریم. میل عمومی به سمت امام حسین(ع) زیاد است. هر چه دشمن ضرباتی می زند و می خواهد از نظر فرهنگی جامعه را به تباهی بکشاند، شکر خدا ایام محرم از راه می رسد و باز می بینیم که چطور جوانان به سمت امام حسین(ع) کشیده می شودند یا در ایام ماه مبارک رمضان، ایام فاطمیه و. . . در هر کدام شان خیر و برکتی است که باعث می شود جامعه و خصوصاً جوانان ما از تباهی تهاجم فرهنگی تا حد زیادی در امان بمانند. این ایام مبارک ما را به خدا وصل می کنند. وابستگی به اسلام زیاد است و مقام رهبری می فرمایند من به نسل سوم و چهارم امیدوارم که اگر از جوانان دهه ۶۰ بیشتر نباشند کمتر نیستند. سخن پایانی؟ جعفرها و ناصرها تنها خواسته شان اعتلای کلمه الله و غلبه اسلام ناب محمدی بود. جبهه مقاومت اسلامی که اکنون در سوریه و لبنان در جریان است، ریشه های خود را در دفاع مقدس ما می بیند. از انسان ها و جوانانی که شیوه عاشورایی جنگیدن را در عصر حاضر به همه ملت ها آموختند و همین شیوه عاشورایی امروز به کمک ملت های عراق و یمن و سوریه آمده است. شاید جعفر و ناصر حدود ۳۰ سال پیش به شهادت رسیده باشند. اما ما نباید بگذاریم یاد و خاطره آنها فراموش شود. اگر فراموش شود آن وقت است که خون شان به هدر رفته است. شاید یک فایده خون دادن امثال آنها حفظ کشورمان بود. اما انگیزه هایی که آنها برایش جان دادند چیزی نیستند که فراموش شوند و باید همیشه خدا حواس مان باشد ارزش های انقلاب و دفاع مقدس را حفظ کنیم و با تأسی به جذبه خون شهدا، این ارزش ها را به جامعه و جوانان منتقل کنیم. کار شما رسانه ای ها در این خصوص بسیار حساس است. بنابراین باید اهتمام زیادی به کارتان داشته باشید و ارزش کارتان را بدانید. جوان


دوشنبه ، ۱۶فروردین۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شلمچه نیوز]
[مشاهده در: www.shalamchenews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 123]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن