واضح آرشیو وب فارسی:وارث: سی امین جلد از مجموعه «یادگاران» شامل صد خاطره از شهید علی محمودوند از فرماندهان گروه تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) منتشر شد.وارث : سی امین جلد از مجموعه «یادگاران» انتشارات روایت فتح شامل خاطراتی از «شهید علی محمودوند» منتشر شد. این کتاب شامل یکصد خاطره کوتاه درباره شهید علی محمود وند از دوران کودکی تا زمان شهادت به قلم افروز مهدیان است. علی محمودوند تابستان سال 1361 همزمان با شروع عملیات رمضان در هفده سالگی به جبهه رفت و کارش را در گردان تخریب لشکر 27 محمدرسول الله(ص) آغاز نمود. پس از جنگ تحمیلی بهصورت خودجوش و بدون امکانات به تفحص شهیدان می پردازد و بعد، رفته رفته سازوکار اداری برای آن ترتیب می دهند تا بتوان با امکانات بیشتری به تفحص شهیدان پرداخت. به این ترتیب، گروه تفحص لشگر 27 محمد رسول الله تشکیل می شود. این شهید بزرگوار سال 1379 در جریان تفحص شهدا با انفجار مین به شهادت نائل گردیده است. «یادگاران» عنوان کتاب هایی است که بنا دارد تصویرهایی از سال های جنگ را در قالب خاطره های بازنویسی شده، برای آنها که آن سال ها را ندیده اند، نشان بدهد. این مجموعه راهی است بر سرزمینی نسبتاً بکر میان تاریخ و ادبیات، میان واقعه ها و بازگفته ها، خواندنشان تنها یادآوری است، یادآوری این نکته که آن مردها بوده اند و آن واقعه ها رخداده اند؛ نه در سال ها و جاهای دور، بلکه در همین نزدیکی؛ در مقدمه ی این کتاب می خوانیم: توی زندگی خیلی از آدمها لحظات ساعتها و روزهایی هست که تصویرشان تا آخر عمر روی تمام زندگی سایه می اندازد. شاید خیلی ها از کنار آن تصاویر، ساده می گذرند. ولی برای بعضی های دیگر این طور نیست. رهایشان نمی کند و می شود نقطه عطف زندگیشان. می شود یک بزنگاه، یک سکوی پرتاب. علی هم از همان لحظه ها داشت. از همان هایی که همیشه و همه جا همراهش بود. تصویر نگاه های پر التماس زخمی ها و صدای تکبیرشان، دویدن روی بدن های پرخون بچه ها که روی هم ریخته بود، تصویر رفیق چندین و چند ساله اش که بین راه جا ماند تا قولی که موقع ترکشان بلند بلند فریاد زده بود. ساعت به ساعت و لحظه به لحظه اش توی ذهنش می آمد و دلش را آتش می زد. حسرت قولی که سالها توی دلش مانده بود شد انگیزه اش برای تفحص. پای خیلی ها را هم با خودش به تفحص باز کرد. عاشقشان کرد. عاشق خودش، تفحص، منطقه، جنگ و جبهه. فرمانده هم که شد همان جذبه را داشت. آنقدر دوستش داشتند که وقت شهادتش جوری بر سر و روی خود می کوبیدند و گریه می کردند که انگار پسری در فراق پدر. بالاخره بهمن سال 79، درست سالگرد همان عملیات به قولش عمل کرد و همه ی آنهایی را که یک روز ناگزیر گذاشته بود و رفته بود را پیدا کرد. یکجا. خیالش راحت شد. دلش که آرام گرفت خودش هم رفت پیش همان ها که سالها یادشان همراهش بود، درست توی همان منطقه، فکه. یکی از خاطراتی که در این کتاب آمده است را می خوانیم: والفجر مقدماتی بودیم.با هم می کندیم و می رتفیم جلو. شروع کرد به تعریف کردن از یک دوست قدیمی. گفت: «تخریبچی بود از بچه محل هایمان. چقدر خاطره داشتیم باهم.» آهی کشید، سرش را انداخت پایین و زیر لب گفت: «خودم همین اطراف ولش کردم و رفتم. اما بهش قول دادم بر می گردم و می برمش.» صورتش یک جوری شد، انگار که شرمنده باشد. جولتر که رفتیم چیزی پشت بوته ها توجهمان را جلب کرد. دویدیم طرفش. آوردیمش بیرون. شهید بود کارتش را پیداکرد و خاکها را زد کنار. اسمش را که خواند استخوان هایش را چسباند به سینه اش. می بوسید و گریه می کرد. به قولش عمل کرده بود. کتاب یادگاران شهید علی محمودوند در 112 صفحه، با شمارگان 1100 نسخه و قیمت 5500 تومان توسط انتشارات روایت فتح منتشرشده است. /1102101305
دوشنبه ، ۹فروردین۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: وارث]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 142]