واضح آرشیو وب فارسی:آزادگان ایران: موسی سلامت جانباز 70درصد در عملیات مسلم ابن عقیل قطع نخاع شد و از آن زمان تاکنون مدت 34 سال روی تخت خوابیده است؛ شاید خیلی ها تصور کنند سه دهه روی تخت یکجا خوابیدن چقدر سخت است اما سلامت با همه مشقت های جانبازی، اسوه و نماد صبر و پایداری است؛ اتاق او به تنهایی یک نمایشگاه و یک موزه کامل دفاع مقدس است.پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : آنقدر پر تحرک و فعال است که یکجا نمی تواند بماند؛ او طرفدار دو آتیشه تیم پرسپولیس هم هست و همه بازی این تیم را در ورزشگاه آزادی تماشا کرده است. در مراسم وهمایش های بسیاری هم شرکت داشته و سخنرانی کرده و به تنهایی یک اداره کل روابط عمومی و سازمان تبلیغات است. سال گذشته روز اول عید از صبح تا ظهر یک نیمروز در خدمت موسی بودم؛ برای اینکه تنوعی ایجاد کرده باشم سفره هفت سین او را با استفاده از وسایل جنگی و رزمی که داشت به صورت هفت میم با استفاده از تنگ ماهی، مین، موز، تندیس شهدای مجنون، پوتین کهنه باقی مانده از زمان جنگ و سایر وسایل تزئین کردم. سلامت هم خاطرات زیادی از جنگ برایم تعریف کرد، او گفت: من دو سال بیشتر در جبهه نبودم و جانباز شدم بقیه عمرم را در آسایشگاه بودم و لطف هموطنان شامل حالم شده و مردم در ایام عید در قالب گروههای مختلف، هیاتی ها، بسیجیان، کارکنان ادارات، هم محله ای ها، خانواده ها، دانشجویان، استادان، ورزشکاران و مسئولان به دیدن ما می آیند. البته بیشتر بچه های آسایشگاه به خانه هایشان می روند و ۵-۶ نفر بیشتر در اینجا نیستیم که به همراه پرستارها در کنار هم تحویل سال نو را جشن می گیریم. او در مورد خاطرات نوروز در مناطق عملیاتی گفت: در زمان جنگ، منطقه و خط مقدم مثل شهر امنیت و آرامش نداشت و نمی شد با خیال راحت مثل خانواده همه دور جمع شویم، سفره رنگین پهن کنیم و سبزی پلو ماهی بخوریم. هرکس در سنگر خودش موقع سال تحویل دعا می خواند، راز و نیاز می کرد و آنها که در دیدگاه ها نگهبانی می دادند مراقب حمله و عملیات های دشمن بودند تا مردم در آرامش و شادی در شهرها در کنار هم خوش باشند؛ با شوخی و خنده و مختصر چیزی که داشتیم مثل آجیل و میوه و سایر خوراکی هایی که اهدایی مردم عزیز بود سرگرم می شدیم؛ چون ما برای جنگ رفته بودیم نه برای پیک نیک و تفریح. یک شب یکی از بچه ها به یاد خاطرات عید سال گذشته اش افتاد و گفت: یادش بخیر پارسال این موقع مادرم سبزی پلو ماهی درست کرده بود، همه دور هم جمع بودیم و خوش گذشت؛ الان خیلی هوس سبزی پلو ماهی کردم؛ فاصله خطوط مرزی بین ما و عراق خیلی زیاد نبود، یکی از بچه ها که آدم جسور و با جرات و به قول معروف آدم بی مخی بود، گفت: اخوی مثل اینکه یادت رفته امسال کجایی! اینجا خط مقدمه ها !!! سپس از سنگر بیرون رفت؛ حدود بیست دقیقه دیگر درحالی که سر بریده یک بعثی را داخل یک گونی انداخته بود، برگشت و آن را گذاشت جلوی ما و گفت بفرمایید! اینهم کله ماهی…بعد رو به برادری که هوس ماهی پلو کرده بود گفت: اخوی اگر امشب سنگین بخوابی و خواب سبزی پلو ماهی ببینی، فردا شب توی ماهیتابه عراقی ها بالا پایین می پری… علی اشرف خانلری
جمعه ، ۶فروردین۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آزادگان ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]