تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 30 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):شادی مومن در رخسار او و اندوهش در دل است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1807197072




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سینما+: ویژه عید نوروز


واضح آرشیو وب فارسی:گیمفا: با سلام خدمت شما کاربران عزیز گیمفا. با ویژه نامه عید نوروز سینما+ در خدمتان هستیم که در آن مقالات متنوع و بسیار جالبی توسط تیم سینمایی گیمفا فراهم آورده شده است. در این شماره ابتدا به بررسی جامع دو سریال بزرگ حال حاضر تلویزیون یعنی گیم آف ترونز وشرلوک می پردازیم که بی تردید باب میل بسیاری از شما سریال دوستان است. همچنین در ادامه به موضوعاتی همانند ۱۰ فیلمی که شاید کمتر اسم شان به گوش تان خورده باشد و بررسی عملکرد فیلم مورد انتظار بتمن علیه سوپر من نیز پرداخته خواهد شد. پس با ما همراه باشید… . بخش اول، سریال: محمد سعید خزایی | نگاهی بر سریال Game Of Throns  در مجوعه های تلویزیونی مختلف با هر سبک و هر تم و ساختاری قاعده و اصولی وجود دارند و به خوبی اتفاقات داستان حول محور آنها رقم می خورد. اما دنیای وستروس دقیقا در نقطه مقابل این مطلب قرار دارد! Game Of Throns سریالی است که در آن هیچ قاعده و اصلی وجود ندارد. شخصیتی که در قسمت قبلی مرد اول داستان بود در قسمت بعدی به سادگی یا بهتر است بگوییم به مانند بی رحمی دنیای واقعی از میان برداشته می شود! و همین امر است که سبب شده GOT تبدیل به مجموعه تلویزیونی خاصی شود. سریالی بی رحم، غیرقابل پیش بینی اما فوق العاده دوست داشتنی. اگر از ابتدای سریال با GOT همراه بوده و تا انتهای فصل پنجم آن را دنبال کرده اید با نگاهی گذارا به آنچه که گذشت خواهید دید این روایت جرج آر. آر. مارتین که توسط دیوید بنیاف و دی. بی. وایس برای خلق یک مجموعه تلویزیونی فاخر پخته تر شده چقدر عجیب و دراماتیک است. به عنوان مثال همان سکانس مکالمه سانسا استارک دختر ارشد ند استارک با مادرش را به یاد بیاورید که سانسا عاجزانه از مادر خود می خواهد او را به همسری ولیعد جافری در بیاورد، اما دست تقدیر چنان می چرخد که مخاطب خوش خیال در فصل اول هیچگاه ذره ای احتمال حوادث فصول بعدی را برای سانسای جوان نمی دهد و این جاست که به شکلی اعجاب انگیز مخاطب از دیدن و وقت گذاشتن برای GOT راضی است. حال قصد داریم نگاهی بیندازیم بر یکی از بزرگترین سریال های «درام-فانتزی» تاریخ تلویزیون تا علاوه بر اینکه کنکاش بیشتری در مورد داستان آن انجام دهیم، مخاطبین جدیدی نیز با این ساخته HBO آشنا شوند. من و شما سریال های بسیاری را دنبال کرده ایم و سکانس های مثال زدنی بسیاری را دیده ایم که تا مدت زمانی نه چندان طولانی فکرمان را به خود مشغول کرده اند. اما به جرئت می شود گفت چه برای من و چه برای بسیاری دیگر از دوستداران این حوضه شکه آور ترین سکانس ها در GOT گردهم آمده اند! همان سکانس پایانی فصل پنجم کافیست تا به صحت حرف نویسنده واشنگتن پست مبنی بر بهترین سریال تاریخ بودن GOT ایمان بیاوریم. حرف آخر را اول باید گفت! اگر به هر دلیلی تا به امروز خود را از دیدن این ساخته عظیم HBO محروم کرده اید تمامی شک و تردیدها را کنار زده و به دیدن آن بپردازید زیرا GOT از هر منظری که به آن بنگریم فوق العاده است… . سریال دارای چندین خط داستانی مختلف و زیباست که به سختی می شود گفت کدام خط داستانی اصلی سریال است! ماجراهای دیوار و محبوب شدن جان اسنو؟ حکایات سرزمین پادشاهی و افول تدریجی لنیسترها؟ دنیای شرقی کالیسی و حکومت سست و نه چندان محبوب او؟ و یا قیام مردگان و وایت واکرها ( رونده های سفید )؟ کدام محوریت اصلی داستان را برعهده دارند؟ کدام دوست داشتنی تر هستند؟ سوالاتی که مسلما جواب واحدی ندارند زیرا هر یک از بینندگان جواب متفاوتی به آن می دهد و به شخصه حکایت جان اسنو و دیوار را بر سایرین ترجیح می دهم. مجموعه تلویزیونی GOT برگرفته از مجوعه رمان های «نغمه های آتش و یخ» است که همزمان با سریال روانه بازار می شوند اما همان طور که احتمالا واقف هستید برخلاف رویه همیشگی یعنی تقدم انتشار کتاب بر سریال، فصل ششم GOT زودتر از نوشته های مارتین منتشر خواهد شد. علارقم تفاوت هایی که در خط داستانی این دو ( سریال و کتاب ها ) پیش آمده است، این اتفاق می تواند سبب شود عده ای که کتاب ها را در اولویت دنیای وستروس قرار می دهند این بار ابتدا با ساختهء HBO همراه شوند و در زمره طرفداران بسیار آن قرار گیرند. به طور عمده سریال در سه بخش رقم می خورد که تمامی آنها به یک هدف مشخص ختم می شوند یعنی نگاهبانی یا به دست آوردن تخت آهنین. تختی که در هر بخش و هر فصل قربانی های بسیاری از قهرمانان دوست داشتنی ما می گیرد. روایت اصلی سریال از آنجایی شروع می شود که یک تابستان ده ساله، تمام سرزمین های هفت پادشاهی و وستروس را فرا گرفته است. اما از همان ابتدا مشخص می شود این تابستان طولانی و روزگار خوش دوام چندانی ندارد و تا چندی دیگر شاهد بازگشت مجدد سرما و روزگاری تاریک خواهیم بود. تاریکی ملال آور که بر اساس سخن پیشینیان کودکانی که طی آن متولد شده اند بالغ می شوند و می میرند اما هرگز نور خورشید را به چشم نخواهند دید و در مزارع گرم و خرم قدم نخواهند گذاشت. بازی تاج و تخت در واقع بازی و نبرد بین خاندان هاست. البته تا بوده همین نیز بوده! همواره و در هر حکومت و سرزمینی غنی غنی تر می شود و فقیر ضعیف تر حال اگر این سرزمین، قاره خیالی وستروس باشد که مدعیان بسیاری دارد! قدرتمندترین خاندان سریال را می بایست لنیسترها دانست. لنیسترهایی که به واسطه پول و قدرتی که دارند شعار خود را «یک لنیستر همیشه قرضشو پس می ده» قرار داده اند و در واقعیت نیز همین است! خاندانی که در فصول ابتدایی سریال در واقع انها پادشاه سرزمین ها هستند و همه چیز به اراده تایوین لنیستر رقم می خورد اما همیشه در بر روی یک پاشنه نمی چرخد… . خاندان های دیگری همچون حاکمان شمال، استارک ها هستند که از نظر محبوبیت یک سر و گردن بالاتر از سایر اقوان نزد مخاطبین قرار می گیرند و همیشه می گویند «شمال به یاد می آورد» اما کدام شمالی…؟! همچنین آخرین شاهزاده و پرنسس خاندان تارگرین ها، مادر اژدهایان یعنی دنریس تارگریان که اعتقاد دارند از خون اژدهایان در رگ هایشان می جوشد، به دنبال باز پس گیری حکومت از رابرت براتیون بر می آیند اما این قصه سر دراز دارد و افراد کمی هستند که خواستار همکاری با آنها و قدرت گرفتن مجدد خاندان شاه دیوانه باشند! گذشته از این خاندان ها که از ابتدای سریال جزء ارکان آن هستند؛ اقوامی همچون تاریل ها و آهن زادگان نیز آرام آرام در سایه ای هم همه و تشویش رشد می کنند و سرباز می کنند که حتی انتظار می رود در فصل ششم نقش شان بسی پررنگ تر از سایرین باشد! همچنین سرمای زمستان در حال سایه افکندن و تیره کردن روزگار مردم بیچاره است و پادشاه مردگان و وایت واکرها به دنبال بنای حکومت خود و حرکت از سوی شمال به دشت های حاصلخیز جنوب هستند. وایت واکرها را می توان موجوداتی خاص و افسانه ای دانست که به سادگی نمی میرند و هر انسانی که توسط آنها کشته شود در زمره سربازانشان قرار می گیرد. موجوداتی که هنوز خیلی از آنها نمی دانم و اطلاعات مان از سبک و رویه ارتش پادشاه مردگان به قسمت نبرد جان اسنو و گریختن وحشی ها از چنگ وی و ارتشش می شود که خدایی هول و حراسی در دلمان انداخت و در فصل ششم امیدمان به سامول تارلی است تا اطلاعات بیشتری از آنها کشف کند و سریال نیز پرداخت بیشتری به خط داستانی آنها انجام دهد. به طور کلی و با رخ دادن اتفاقات غیر منتظره و جالب داستان این سریال می تواند تا انتها ( حداقل تا به امروز ) شما را با خود همراه کرده و لحضه ای خسته نشوید. اگر تمامی پنجاه قسمت سریال را ندیده اید و قصد ندارید حتی اندکی از داستان برایتان لو برود از خواندن ادامه متن خودداری کنید! نکته متمایز  GOT بی رحمی و اتفاقات شوکه کننده آن می باشد. شاید عده ای از مخاطبین این خشونت بالای سریال را نکته ای منفی برای آن قم داد کنند اما باید دانست آن چیزی که این ساخته دیوید بنیاف و دی. بی. وایس را از هر اثر دیگری متمایز می کند همین خشونت بدون پرده ی آن است. اتفاقاتی که شاید گاهی اندگی از حد اعتدال خارج شوند اما همواره فوق العاده هستتند و مخاطب خود را تا روزها به فکر فرو می برند. به عنوان مثال می شود به فصل سوم و خیانت عظیمی که به راب استارک در صورت می گیرد و یا سکانس پایانی فصل پنجم و کشته شدن جان اسنو اشاره کرد که هنوز هم و با گذشت چندین ماه جای بحث و پیشبینی در مورد آن وجود دارد. این ها صحنه هایی که هسته اصلی GOT را تشکیل می دهند و این سریال را خاص می کنند. مارتین و دار و دسته تدوین داستان سریال به زیباترین شکل ممکن به اهداف و اتفاقات عقلانی جامع عمل می پوشانند ولی همیشه قرار نیست سرانجام کار همان چیزی باشد که شما می خواهید! به عنوان مثال حمله به دیوار را به یاد بیاورید که اکثر مخاطبین گمان می کردند وحشی ها فاتح نبرد هستند اما با لشکرکشی استنیس همه چیز تغییر کرد! و این است هنر تیم سازنده سریال که علارقم اینکه گاهی ما را با اتفاقات سریال آزده خاطر می کند و خواسته دل ما برایشان ارزشی ندارد! اما لحضه ای شنا را خسته نخواهد کرد و قسمت به قسمت عطش مخاطب برای فهمیدن سرانجام کار افزوده می شوند و البته گه گاهی سکانس های آرامش بخش و باب میل مخاطبی همچون ارسوی یا عزای پادشاه جافری و یا قیامت به سبک ترین لنیستر در پایان فصل چهارم نیز وجود دارند که سبب می شود شیوه روایت اثر همه چیز تمام باشد. نکته قوت دیگر دنیای گیم آف ترونز شخصیت پردازی فوق العاده آن برای شخصیت های مختلف سریال است. دنیای نغمه پر است از افراد گوناگون با خلق و خوی متفاوت که غالبا اهداف خود را مقدم بر همه چیز می دانند حتی اگر آن به آتش کشیدن یک طفل تقریبا معصوم باشد… . و گذشته از این ها قهرمانان و شخصیت های سریال بیش از آنکه بخواهند قهرمان بازی در بیاورند انسان هستند. به عنوان مثال مرگ شوک آور و صد البته ناراحت کننده راب استارک را به یاد بیاورید که مسبب اصلی آن خودش بود! جوانکی به خاطر رسیدن به دختر محبوبش بسب بر باد رفتن بسیاری از آرمان های یک قوم و تضعیف مردمان شمال شد. و یا مورد دیگری که در شخصیت پردازی خودنمایی می کند دگردیسی و تغییری معقول است که در افراد انجام می گیرد. و نمونه بارز آن استنیس براتیون پادشاه برحق به گمان لیدی ملیساندرا ( زن موقرمز ) می باشد. مردی که در ابتدا امر خانواده و طفل شیرینش را تقریبا در اولویت قرار می داد در دگردیسی منفی شخصتی که انجام داد در قسمت «رقص اژدهایان» از فصل چهارم دست به کاری زد که نشان داد او سراسر تحت سلطه شیطانی خدای نور قرار گرفته است. اما موضوع جالب تر این است که نویسندگان همواره یک شخصیت با شرافت یا بهتر است بگوییم یک جنگجو دوست داشتنی را به شما معرفی می کند که سبب می شود داستان تقریبا سه وجه ای شود! یک قسمت شخصیت های تاریک، وجه دیگر شخصیت های خاکستری و در بخش دیگر نیز قهرمان با شرافت ما قرار می گیرد که غالبا استارک ها بوده اند اما به نظر می رسد حداقل در فصل جدید و یا حداقل ابتدای فصل ششم شوالیه ی پیاز! یعنی سر داووس، مشاور استنیس مرد با وجدان قصه ما باشد و احتمالا نقشی مثبت در حفظ زندگی جان اسنو و ( اگر او به داستان باز گردد ) و یا انتقام گرفتن از نگهبانان خیانت کار دیوار داشته باشد. در کنار پیچیدگی های بسیار داستان و روایت آن که اشتباهات تبعاتی آنی دارد، برخی رخدادها و شخصیت ها نیز هستند که تاثیر خود را در آینده ای نه چندان نزدیک می گذارند و لیتل فینگر یا همان انگشت کوچیکه خودمان! ( لرد بلیش ) را می توان مهم ترین شخصیت چند لایه داستان خواند که با فراری دادن سانسا به بولتون ها و به درک واصل کردن خاله او! و اتفاقات بعدی، رسما خط داستانی و انتقامی جدیدی را در بازی شروع کرد! اما واقعا چرا گیم آف ترونز را خیلی دوست داریم؟! پاسخ آن است که پیش از هر چیز داستان سریال و روایت آن باعث می شود شما غرق در افکار مختلف شوید و چندشاخه ای بودن آن نیز باعث زیبایی دو چندانش شده است. همچنین بازی های خوب بازیگران در نقش شان و و فیلمبرداری ها جلوه های بصری ویژه سریال سبب شده است تا سریال را خیلی دوست داشته باشیم! نحوه فیلم برداری GOT و جلوه های بصری و صحنه سازی های این سریال واقعا فوق العاده است. طی یکی از مصاحبه های سازندگان سریال اعلام کرده بود، اندازه اژده ها های کالیسی در فصل ششم به دو برابر قسمت های قبلی تبدیل می شود که واقعا انجام این امر با توجه به ظرافت و طبیعی بودن کار سخت است. البته در این بین برخی اعتقادات فراماسونری که سریال تحت نام خدای نور، پیروان مذهب ۷ و گنجشک اعظم و… به تصویر کشیده می شود اندکی سبب آسیب زدن به سریال شده است و همچنین عریانی و تمرکز گاها زیاد بر روی مسائل جنسی سبب شده است تا به بنده سریال ضربه وارد شود. که در این زمینه الکس گریوز از نیویورک تایمز نظری یکسان با بنده و بسیاری از شما داشته که می گوید همه چیز در حالت تعادل و مناسب خوب است اما زیاده روی در این مسائل مسلما نه! چه انتظاراتی از فصل ششم داریم و بررسی تریلر داستانی منتشر شده از سوی HBO خب؛ پیش از هرچیز از تیم سازنده انتظار داریم که در دو قسمت ابتدایی سر و ته ماجرای جان اسنو را هم بیاورد! چون طاقت نداریم تا ببینیم وضعیت او در هاله ای از ابهام باقی بماند و مسلما چنین نیز خواهد شد و احتمال خیلی زیاد کلید حل این مشکل در دستان بانوی نور ( ملیساندرا ) خواهد بود. همچنین انتظار داریم پردازشی مناسب به وایت واکرها و هدف و غایت آنها انجام بگیرد و در نهایت مشخص شود که کالیسی تا چه حد می تواند قهرمان نهایی داستان باشد! و همان طور که در تریلر نیز دیدیم بسیار جدی تر به خط داستانی برندون و کلاغ سه چشم پرداخته شود. حال بریم و بپردازیم به بررسی جز به جز تریلر! دانلود تریلر با کیفیت ۷۲۰p دو تصویر، تئوری اول | روابطی که تغییر می کنند مطلبی که در آن تردیدی نیست شکر آب شدن رابطه جیمی با سرسی است. سرسی که اینک از همه نظر نابود است! بعد از مرگ پدرش و قطع دست جیمی، مسلما سرسی بیش از هر کسی در کانون قدرت خاندان لنیستر قرار گرفت اما بعد از سکانس ما قبل پایانی فصل پنجم، آیا چیزی از ملکه سرسی باقی ماند؟! مسلما خیر! سرسی دخترش یا بهتر است بگوییم عزیزترین شخص زندگی اش یعنی میرسلا را از دست داد آن هم درست چندی بعد از به فنا رفتن جافری. پس به همین دلایل و به این علت که سرسی جیمی را به دلیل کم احتیاطی مسبب مرگ دختر شیرینش می داند مسلما رابطه عاطفی آنها از بین خواهد رفت و تنها برای گرفتن انتقام از دشمنانشان مسمم تر خواهند شد! چهار تصویر، تئوری دوم | نبرد لنیسترها با خاندان تاریل و گنجشک اعظم خوب تا تنور داغ است! بریم سراغ فرضیه بعدی در مورد سرسی و خاندان لنیسترها. همان طور که ذکر شد؛ سرسی به شددت آشفته و به دنبال انتقام است و اگر سکانس ماقبل پایانی فصل پنجم را به یاد داشته باشید، سوار زره پوشی که برای گرفتن انتقام نزد او برگشته بود را به یاد دارید. از سوی دیگر مسلما از رابطه ی خراب و گینه ورزانه ملکه مارجری و ملکه مادر یا همان سرسی خودمان! آگاه هستید و حال زمان آن است تا گنجشک اعظم ارتش و مال و اموالی برای گسترش دین خود پیدا کند! و چه کسانی بهتر از تاریل ها و ملکه مارجری که در بند اوست؟! به احتمال خیلی زیاد، گنجشک اعظم با دادن حکم عف و بخشش به مارجری و برادرش، حمایت آنها را کسب می کند و در نبرد با لنیسترها از آن بهره خواهد برد. همچنین دلیل دیگر این ادعا نیز تصویر آخر هم قرار گرفتن ملکه، مادرش و جنگشک اهظم در کنار هم بر روی پله ها می باشد! چهار تصویر، تئوری سوم | کالیسی ملکه هیچی! اول از همه دوست عزیز ما سر جورا که دل در گرو کالیسی دارد! نشانه بر جای مانده از او را پیدا می کند و خوب با دنبال کردن رد پاها به محلی که دوتراکی ها به آن سفر می کنند می رود، احتمالا! و در تصویر پایین هم وحشی های داستان یعنی دوتراکی ها را می بینیم که در حال یورش به سمت کسی یا کسانی هستند که کسی چه می داند شاید جورا مورمونت و همراهانش باشند! شایان به ذکر است که کالیسی اینک در اسارت دوتراکی ها می باشد زیرا همسر یک کال ( کال دروگو ) باید باقی عمر خود را در میان این وحشی ها سر کند و فرقی با مردم عادی نداشته باشد! و در واقع ملکه هیچی باشد! و اما دو تصویر پایین که یه نظریه مهم پشت خود دارند! در نگاه اول شاید بگویید، آخی کالیسی بیچاره در بند یک مشت دیوانه! خوب این حرف درست است اما اگر بر اساس دلایل بسیاری که وجود دارد، دنریس تارگریان قهرمان نهایی داستان باشد پس نیازمند ارتشی بزرگ است که با کمک اژدهایانش بر وستروس حکومت کند و در نبردها پیروز شود. شاید در نبردهایی که منجر به حکفرمایی پدرش پادشاه دیوانه بر هفت قلمرو شد، او با تعداد کمتری سرباز و با تکیه بر آتش سوزان اژدها موفق به پیروزی شد، اما این بار همه چیز متفاوت است و روش هایی برای غلبه بر اژدهایان پیدا شده است! پس چرا به این مسئله و این خیل عظیم از دوتراکی به عنوان ارتش آینده دنریس ننگریم؟! همچنین پس از آرام شدن اوضاع ( پیروزی نهایی کالیسی ) می شود با تفکرات استادانه ترین لنیستر دوتراکی ها را ساکت و آرام کرد و یا با ارتش کرم خاکسری آنها را نابود کرد! کسی چه می داند…! دو تصویر، تئوری چهارم | سقوط مرین! خب به لطف کالیسی و اژدهایش شهر مرین پس از خیانت و قیام عظیم پسران هاربی سقوط نکرد. اما اینک دیگر کالیسی نیست و در نتیجه وقتی مادر اژدها های وحشی نباشد، خیلی نمی توان روی آنها هم حساب کرد. و مهم تر اینکه پسران هاربی زخم خورده هستند و برادرانشان را از دست داده اند و این بهترین فرصت است برای قیامی دیگر… و این به منزله مشکلی بزرگ برای ترین لنیستر دوست داشتنی است! و البته تصویر دوم یک فرضیه دیگر را هم به میان میاورد که آن هم بهره گیری ترین از اژدهاهای زندانی دنریس در سیاه چال است… هفت تصویر، تئوی پنجم | آیا جان اسنو اسنو زنده است؟! مهم ترین و بحث برانگیزترین اتفاق فصل پنجم به عقیده بسیاری از بینندگان سریال، سکانس بی اندازه احساسی خیانت کلاغ ها یه جان اسنو بود. اما به دلیل محبوبیت بی حد و حصر جان اسنو و شواهد و مدارکی که وجود دارد رئیس کلاغ ها زنده است! پس با ما در این تئوری همراه باشید تا با دلایلی مستحکم خدمتتان عرض کنیم که ماجرا از چه قرار است. خوب ببینیم پیش از هر چیز چه داریم؛ لیدی ملیساندرا. در فصل سوم دیدیم که پس از دو نیمه شدن یکی از پیروان خدای نور توسط سگ شکاری ( هوند ) یکی از پیروان خدای نور که به درجه لازم در دینش رسیده بود! توانست مرد مرده را به زندگی بازگرداند! آن هم پس از چندین بار که آم مرد مرده و زنده شده بود! و از همه مهم تر اینکه مرد ذکر شده در مقابل لیدی ملیساندرا در درجه ای پایین تر برای خدای نور قرار داشت و در نتیجه زنده کردن جان اسنو برای بانوی مو قرمز چندان مشکل نیست. همچنین در پایان بندی فصل قسمت آخر فصل پنجم نیز شاهد بودیم پس از شکست استنیس، بانو به دیوار باز می گردد و در تریلر نیز به وضوح دیدیم و شنیدم که او و سر داووس برای حفظ شرافت جان اسنو آماده هستند. گذشته از موارد ذکر شده، در تریلر ما شاهد نبرد بین قوم بولتون ( مرد پوست کنده ) و قاعدتا وحشی ها بودیم. خب؛ چه کسی می تواند وحشی ها را متقاعد به جنگ با بلتون ها کند؟! کسی غیر از جان اسنو که به خاطر آنها متحمل این همه مشکل شد؟ از سوی دیگر تقریبا دو ماه پیش بود که مطلبی در مورد مشاهده شدن سانسا و جان اسنو در یک صحنه نبرد دوشادوش یکدیگر در فضای مجازی منتشر شد که این هم می تواند سبب شکل گیری یک فرضیه باشد! سانسا الان کیست؟ با توجه به سفر برندون به ناشناخته ها! الان به قول لیتل فینگر او کلید تصاحب وینترفیل و شمال است. و مهم تر از این هنوز پدرش متحدانی در شمال دارد که روابط خوبی با بولتون ها ندارند. پس نتیجه چه می شود؟ سانسا استارک در پی انتقام از رمزی و پدرش بر می آید. و از سوی دیگر جان اسنو و وحشی ها نیز به کمک او می آیند زیرا پس از باز پس گیری شمال انها هم قادر به ساکن شدن در آنجا خواهند بود. در مورد این تصاویر بالا توضیحات لازم داده شد اما بازهم به دقت به مرد پوست کنده در تصویر آخر که در حال سوختن است، مرد وحشی و سپرهای ارتش مقابل دقت کنید! اما گل سر سبد تصاویر این تریلر مردسوار کاری است که بسیار شبیه جان اسنو است! و تصویر دیگر که در یکی از آنها به نظر ملیساندرا در حال زنده کردن جان اسنو ( تصویر دوم ) است تا فرصت باقیست! و این هم تصویری دیگر از جان اسنو که سر داووس که در بالا به آن اشاره شد در حال دفاع از جان اسنو است. همچنین این احتمال نیز وجود دارد که در آخرین لحضات حیات جان اسنو در جد گرگ خود رفته و اینک روح او زنده و شاهد این صحنه باشد! نتیجه چه شد؟  به عقیده ما و با توجه موارد ذکر شده، جان اسنو توسط لیدی ملیساندرا و با کمک سر داووس به زندگی باز می گردد و با خواهر ناتنی خود ( شاید هم نسبتی بین این دو نیست! ) سانسا استارک همراه می شود در پی فتح مجدد شمال بر می آید و با دادن قول ساکن کردن وحشی ها در مکانی مناسب آنها نیز با جان همراه می شوند. پنچ تصویر، تئوری ششم | آهن زادگان بر می خیزند در انتهای فصل پنجم دیدیم که خاندان گرجوی به دنبال گرفتن حق خود از حاکمان هفت قلمرو هستند و فتح نافرجام وینترفیل توسط تیون نیز یکی از نشانه های مسمم بودن آهن زادگان در انجام این عمل بود. حال به نظر می رسد یورون گرجوی و نیروی دریایی جزایر آهنین در حال عزیمت برای گرفتن حق و حقوق به پندار خود! پایمال شده یشان هستند. زیرا در تصاویر پایین به وضوح کشتی ها، پرچم و نیروهای جنگی آنها و افرادشان را ملاحضه می کنیم که همگی مهر تاییدی بر این فرضیه هستند. حال اینکه دقیقا با چه گروهی متحد خواهند شد معلوم نیست اما مسلما در کنار استارک ها و بلتون ها قرار نمی گیرند…! و عجب جنگ و خونریزی شود این فصل ششم! خوب برویم سراغ تصاویر تک اما مهم تریلر تصویری که به احتمال خیلی زیاد مربوط به مراسم خاکسپاری استنیس براتیون است و سر داووس که قرار است احتمالا نقش جنگجوی با شرافت ما را در ابتدای فصل ایفا کند در حال صحبت کردن بر سر مزار او است. البته شاید عده ای بگویند از کجا معلوم که مزار جان اسنو نباشد؟ به شما می گویم از اینجا معلوم که جسد جان هنوز یا در دیوار است یا توسط کلاغ ها به آتش کشیده شده است! در نتیجه یحتمل اینجا آرامگاه استنیس است. چه آرامگاه بی شکوهی! این هم کلاغ های خائن! به احتمال خیلی زیاد این تصویر مربوط به دقایق و ساعاتی بعد از مرد جان اسنو است و این دوستان مثلا به دنبال نابود سازی جسد جان و پیچیدن نسخه وحشی های باقی مانده هستند! این هم از سانسا استارک آراسته خودمان! در این تصویر برخلاف تصویر مربوط به تیون گرجوی یا همان ریک رمزی بولتون! سانسا سر و وضع مناسبی دارد و به احتمال خیلی زیاد در قلمرو یکی از متحدین سابق پدرش است و به دنبال متقاعد کردن او برای لشکرکشی به وینترفیل می باشد و همچنین انتظار می رود لیتل فینگر نیز در این راه با او همراه شود! در فصل قبل دیدیم که آریا با سفر به «خانه سیاه و سفید» اولین قدم را برای تبدیل شدن به هیچ و یا به عبارتی بی چهره شدن برداشت. یکی از مراحل دشوار پذیرفته شدن در مکتب خدای هزار چهره کوری موقت است! و با توجه به تصاویر و تریلر منتشر شده آریا در حال گذران این مرحله دشوار است که احتمالا از او اشتباهی رخ می دهد! زیرا در تصویر دوم پس از سیلی خوردن از خدمتگذار خانه سیاه و سفید، چشمان او حالت عادی و سالم دارند! و این هم تصویر آخر که مربوط است به برندون استارک قهرمان! در فصل پنجم عملا خبری از برندون نبود اما این طور که پیداست قرار است در فصل ششم پردازش مناسبی به او و خط داستانی اش صورت بگیرد و تصویر بالا نیز احتمالا یکی از رویاهای آمیخته با حس واقعیت است که برندون در حال مشاهده آن است. سخن پایانی: در پایان باید گفت از نظر بسیاری از سریال دوستان و منتقدین Game Of Throns بهترین سریال حال حاضر جهان و یکی از برترین اثار تلویزیونی در سبک خود در کل تاریخ است! اثری که از داستان و شخصیت پردازی فوق العاده ای بهره می برد که تا مدت ها قادر است ذهن مخاطب را درگیر خویش کند. همچنین به کمک محیط هایی که داستان در آن به تصویر کشیده شده است و جلوه های بصری مناسب و نبردهای عظیمی که در سریال وجود دارد دیدن آن بر هر کسی پیشنهاد می شود! در نتیجه وقت را غنیمت شمرده و تا پیش از شروع پخش فصل ششم یعنی ۵ اردیبهشت ۱۳۹۵ مشغول دیدن پنج فصل قبلی شوید! _________________________________________________________________________________________________ علیرضا رستمی | معرفی سریال Sherlock داستان های شرلوک هولمز، اولین بار توسط نویسنده و پزشکی اسکاتلندی به نام سِر آرتور ایگناتیوس کونن دویل خلق شد. وی علاوه بر داستان های شرلوک هولمز، تعداد قابل توجهی رمان و کتاب تاریخی و نیز کتابی دربارهٔ احضار ارواح نیز نوشته است. اما بیشتر شهرت خود را مدیون کتاب شرلوک هولمز است. در ابتدا داستان های او در میان عموم محبوب نبود و مردم حاظر نبودند چنین داستان هایی را بخرند و برایش پولی خرج کنند. به همین سبب سر آرتور مجبور شد کتاب «اتود در قرمز لاکی»؛ اولین کتاب از داستان های شرلوک هولمز را در مجلاتی با کاغذ های ارزان قیمت چاپ کند. رفته رفته بر محبوبیت داستان های شرلوک افزوده و داستان های وی به کتاب تبدیل شدند. تا کنون اقتباس های فراوانی از مجموعه داستان های شرلوک هولمز ساخته، و در قالب فیلم، سریال و بازی به بازار عرضه شده اند که سریال «ماجراهای شرلوک هولمز» با بازی «جرمی برت» در نقش شرلوک هولمز و «دیوید بروک» در نقش دکتر واتسون، محبوبترین این اقتباس هاست. این سریال در دهه ۶۰ نیز در ایران پخش شد و از محبوبیت زیادی نزد جوانان آن دوره برخوردار است. از دیگر اقتباس ها از داستان های شرلوک هولمز می شود به دو فیلم سینمایی به نام های «شرلوک هولمز» و «شرلوک هولمز: بازی سایه ها» با بازی «رابرت داونی جونیور» در نقش شرلوک و «جود لاو» در نقش دکتر واتسون اشاره کرد. حال پس از مقدمه ای درباره شرلوک هولمز، به عجیب ترین اقتباس وی می رسیم که «شرلوک» نام دارد! اینبار با شرلوک هولمز سنتی همیشگی رو به رو نیستیم. بلکه اینبار داستان های شرلوک در قرن ۲۱ روایت میشود! در این سریال، « بندیکت کامبربچ » در نقش شرلوک هولمز و « مارتین فریمن » در نقش دکتر جان واتسون ایفای نقش می کنند. فیلمنامه سریال شرلوک توسط دو تن به نام های «استیون مافت» و «مارک گتیس» که از نویسندگان سریال «دکتر هو» هستند، نوشته شده است. در ابتدا قرار بود که فیلمی تلویزیونی به مدت ۶۰ دقیقه با نام شرلوک ساخته شود تا در صورت استقبال مردم و منتقدان، یک سریال در ادمه آن تولید شود. اما مسئولان شبکه BBC بسیار نگران بودند که سریال مورد حمایت قرار نگیرد. به همین دلیل سفارش ۳ قسمت از سریال را با داستان های متفاوت دادند تا در صورت شکست یکی، دیگری بتواند شکست قبلی را جبران کند. اما نتیجه چیزی شد که مسئولان BBC حتی فکرش را هم نمیکردند! این سریال با استقبال بی نظیری رو به رو شد و منتقدان و مردم آنرا پسندیدند و این سریال توانست جایزه بفتای بهترین سریال درام سال ۲۰۱۱ را از آن خود کند. معرفی شخصیت ها: شرلوک هولمز: وی بسیار باهوش است. و بسیاری چیزها را می بیند که مردم عادی قادر به دیدن آنها نیستند! وی دوستی ندارد و بسیار هم مغرور بوده و مانند ارباب با سایرین برخورد می کند! او خود را از همه بالاتر میداند. وی همیشه سرخورده است زیرا که دیگران هیچگاه به وی محبت و با او دوستانه و مهربانانه برخورد نکرده اند. به همین دلیل او خودش را مجبور به باور این موضوع کرده است که او قلبی ندارد. در خلال یکی از مکالمه هایش با موریارتی، موریارتی می گوید که من قلبت را خواهم سوزاند و شرلوک جواب می دهد: «منابع موثقی گفتن که من قلبی ندارم.» اما موریارتی می گوید:«هر دو میدونیم که یه قلب از اون خوباش داری!» پس خود شرلوک هم میداند که هرچقدر هم شخصیت سردی داشته باشد، باز هم قلب دارد! رفتار های وی، جالب، بچه گانه و بسیار طنز هستند! مثلا وی به در دیوار خانه اش شلیک میکند یا اجزای یک بدن مرده را برای آزمایش در یخچال خانه نگه داری و کند و به یک مرده، شلاق میزند تا ببیند که بدن مرده کبود میشود یا خیر! جان واتسون: وی یک سرباز ارتش انگلستان است که به تازگی از جنگ در افغانستان برگشته است. جنگ، آثار مخربی روی وی گذاشته است. به طوری که پای او مشکل دارد و وی به خوبی نمیتواند راه برود. البته طبق نظریه شرلوک، پای وی از نظر جسمی مشکلی ندارد و مشکل او روحی است. جان واتسون فردی عادی از اجتماع است که میخواد زندگی ای عادی داشته باشد. جان و شرلوک مکمل هم هستند. به طوری که هر چیزی که در شرلوک دیده نمیشود، در جان وجود دارد و برعکس! هر چه جان ندارد، شرلوک آن هارا داراست. پس به همین دلیل آنها یک زوج کاراگاهی را تشکیل میدهند. جیمز موریارتی: او ضد قهرمان اصلی بسیاری از داستان های شرلوک است! وی ریاضی دانی است که از بسیاری از جهات به شرلوک شبیه است. وی همانند شرلوک فکر میکند که مردم عادی احمق هستند و نمیتوانند جهان را به خوبی ببینند! اگر شرلوک را قطب مثبت یک آهن ربا فرض کنیم، موریارتی قطب منفی است. رابطه او با شرلوک، همانند رابطه بتمن با جوکر میباشد. موریارتی، با معماهاش قصد بازی کردن با شرلوک را دارد و همیشه دوست دارد که شرلوک را به چالش بکشد و به شرلوک اثبات کند که از او برتر است. مایکرافت هولمز: مایکرافت، برادر بزرگتر شرلوک است. او از بانفوذ ترین افراد سیاسی دربار انگلستان میباشد. شرلوک در یکی از دیالوگ ها به جان میگوید:«ایشون خود دولت بریتانیا هستند، البته وقت هایی که عضو سازمان جاسوسی بریتانیا نباشه یا گاهی اوقات هم مامور سازمان سیا!» سپس رو به برادرش میکند و میگوید:«سعی کن تا من میرسم خونه، یه جنگ راه نندازی! میدونی که جنگ چقدر رو ترافیک تاثیر داره!» مایکرافت و شرلوک همیشه در جنگ و مبارزه هستند. رابطه آنها شبیه رابطه موش و گربه است! شرلوک همیشه زیر سایه برادر بزرگترش بوده است و قصد داشته به او ثابت کند، از او برتر می باشد. اگر حداقل دو فصل ابتدایی سریال را ندیده اید مطالعه ادامه متن به شما پیشنهاد نمی شود! بررسی کلی داستان سریال: داستان به طوری بسیار ساده از این قرار است که دو فرد که خیال می کنند باهوش ترین افراد هستند، قصد دارند بازی ای مرگ بار با یکدیگر انجام دهند. هر دو این افراد گمان می کنند که باهوش ترین افراد روی زمین هستند و این بازی -یا بهتر بگویم بازی ها- را برای خارج کردن دیگری از میدان و ثابت کردن خویش به وی انجام می دهند. در این بازی، شرلوک قطب مثبت و قهرمان داستان است که همیشه موفق به حل پازل های سخت و دشوار قطب منفی که موریارتی است، می شود. در سمت دیگر موریارتی همیشه با معماهای سخت قصد این را دارد که به شرلوک نشان دهد که از او برتر است و حاظر است برای اثبات این قضیه، همه چیز و همه کس را به خطر اندازد و برای او برای موفقیت در این راه هیچ چیز برایش اهمیت ندارد. البته رابطه این دو اصلا بد نیست! حتی می توان گفت که آن ها دوست و رفیق هستند! هر دوی آن ها هم به یکدیگر احتیاج دارند. بدون موریارتی، شرلوک دیگر نمی تواند خودنمایی کند و معماهای دیگر برایش بسیار ساده و کلیشه ای خواهند بود. از طرف دیگر بدون شرلوک، موریارتی دیگر کسی را برای به چالش کشیدن و بازی کردن ندارد و حوصله اش سر می رود! پس رابطه آنها چیزی مثل بتمن و جوکر است. یا مثل دایره ین و یانگ«دایره ای سیاه و سفید در فرهنگ چینیان که نماد خیر و شر است» به هم مرتبط هستند و هیچ گاه از هم جدا نخواهند شد. فرد دیگری که در داستان نقش مثبتی دارد، جان واتسون، همکار شرلوک است. وی، همان طور که در بالا هم اشاره کردم، یک دکتر نظامی است که به دلیل آسیب از جنگ بازگشته است. جان، در تمام لحظات در کنار شرلوک است و هر کاری که می تواند را برای وی انجام می دهد. جان واتسون در فصل سوم با زنی به اسم «ماری» ازدواج می کند که در ادامه به نقش وی در داستان خواهیم پرداخت. شخصیت مهم دیگر در این داستان، برادر شرلوک، مایکرافت است. کارگردان سریال سعی داشته است با فوق العاده نشان دادن شرلوک به این نیز بپردازد که حتی شرلوک باهوش و مغرور داستان ما نیز بی نقص نیست و از وی باهوش تر نیز هست… از افراد مهم دیگر که از فصل سوم وارد داستان می شود، «ماری» است. او پس از مرگ شرلوک، با جان آشنا می شود. او در اصل یک جاسوس است و در ابتدا برای هدف خاصی به جان نزدیک می شود. اما در ادامه به وی علاقه مند می شود. جان، پس از اینکه می فهمد زنش جاسوس است -این اتفاق در قسمت سوم فصل سوم می افتد- بسیار جا می خورد. جان، تا مدتی هم با او حرف نمی زند و این دو با یکدیگر قهر می کنند اما به دلیل اینکه ماری، فرزند جان را باردار است، جان با وی آشتی می کند. از نقاط مثبت سریال می توان به طنز به جا و به اندازه اشاره کرد. در برخی سکانس ها، حرکات شرلوک موجب می شود که خنده به روی لب های شما بیاید. برای مثال در یکی از سکانس ها، شرلوک فراموش می کند که زمین دور خورشید میچرخد! در قسم اول فصل سوم، در سکانس خنثی کردن بمب، با جان یک شوخی وحشتناک -بخوانید خرکی!- می کند! در کل طنز در فیلم به اندازه نیاز وجود دارد. معرفی قسمت به قسمت سریال برای افرادی که هنوز آن را ندیده اند! قسمت اول – فصل اول «پرونده صورتی»: داستان قسمت اول از این قرار است که چند فرد به طور مشکوکی توسط یک نوع قرص دست به خودکشی میزنند. حال وظیفه شرلوک است که به پلیس در حل این معما کمک کند. در این قسمت، شرلوک برای اولین بار نام موریارتی را میشوند. مهمترین وظیفه این قسمت، شناساندن شرلوک هولمز مدرن به مردم و نشان دادن چگونگی شکل گرفتن رابطه او با جان واتسون است. قسمت دوم – فصل اول «بانکدار کور»: در این قسمت شرلوک از طرف یکی از دوستانش مامور میشوند تا یکی از مزاحمت هایی که برای شرکت دوستش ایجاد شده است را حل نماید. داستان این قسمت نیز یکی از چالش های موریارتی است. این اپیزود به شدت عادی است و هیجان بسیار کمی دارد! شاید سازندگان آنقدر که به فکر قسمت های شاهکار بوده اند، به فکر قسمت های عادی سریال نبوده و فکر این را نکرده اند که یک بیننده باید چنین قسمت هایی را تحمل کند! قسمت سوم – فصل اول «بازی بزرگ»: ما در این قسمت، شاهد اولین برخورد رو در روی شرلوک با موریارتی هستیم. تمامی معماهایی که در این قسمت بیان میشود، ما را مستقیم به سمت موریارتی می برد. داستان این قسمت از یکی داستان های کوتاه کانن دویل الهام گرفته است. این قسمت، قسمتی با سکانس شاهکار است. تمام مدت زمان این قسمت را میتوان در سکانس آخر فیلم در استخر خلاصه کرد. به راستی که نویسنده این قسمت خود شرلوک هولمزی است که میتواند چنین صحنه ها و داستان ها را در کنار هم قرار دهد و با ذهن بیننده بازی کند! قسمت اول – فصل دوم « رسوایی در بلگراویا »: در این قسمت، مایکرافت و دولت انگلستان پرونده ی چند عکس که پخش شدن آن ها سبب رسوایی یکی از مقامات بلندپایه زن انگلستان می شود را به شرلوک می سپارند تا شرلوک باهوش داستان ما بتواند آنها عکس ها را از دست زنی که سبب آبرو ریزی های فراوانی است، پس بگیرد. این قسمت، یکی دیگر از بازی ها و چالش های موریارتی است تا ذهن شرلوک را به چالش بکشد. به طوری کاملا غیرمنتظره، شرلوک در این قسمت خاطرخواه میشود! قسمت دوم – فصل دوم «درنده باسکرویل»: میتوان این قسمت را بدترین قسمت این سریال معرفی کرد! این قسمت هیچ ربطی به سایر قسمت ها و داستان اصلی ندارد. این قسمت فقط نام یکی از داستان های کانن دویل را یدک میکشد. شرلوک این بار باید به سفری برود تا درنده افسانه ای باسکرویل را کشف کند. حال چه چیزی در مقصد منتظر اوست؟ آیا درنده باسکرویل واقعا وجود دارد؟ خودتان این قسمت را مشاهده کنید تا جواب سوال هایتان را بگیرید! قسمت سوم – فصل دوم «سقوط کاخ رایخنباخ»: در این قسمت موریاتی با یک کد رایانه ای، ادعا میکند که میتواند تمام قفل های جهان را باز کند و برای اثبات این ادعایش، در یکی زندان های انگلستان و محل نگهداری جواهرات سلطنتی ملکه را باز میکند و با جواهرات ملکه انگلستان، تاج گذاری میکند و خود را پادشاه خلافکاران می پندارد. به جرات میتوان گفت که این اپیزود، بهترین اپیزود این سریال است. هیجان را میتوان در تمامی لحظه های این اپیزود احساس کرد. در این قسمت، موریارتی به شرلوک ثابت میکند که همه چیز نباید هوشمندانه باشد. این قسمت پر از سوپرایز است و تا لحظه آخر شما را میخکوب میکوند. و در سکانس آخر، فک شما به زمین خواهد چسبید! قسمت اول – فصل سوم «تابوت خالی»: شرلوک در این قسمت باید لندن را از دست تروریست هایی که در زیر پارلمان انگلستان، بمب کارگذاشته اند و قصد دارند تمام پارلمان را به هوا ببرند، مبارزه کند و بتواند نقشه ی شوم آن ها را خنثی کند. در این قسمت، شرلوک پس از گذشت دو سال به لندن بازمی گردد و از مرگ برمی خیزد و زنده می شود! در این قسمت علاوه بر دنبال شدن قضیه ی بمب گذاری در زیر پارلمان، داستان زندگی جان پس از مرگ ساختگی شرلوک و آشنا شدنش با ماری می پردازد. قسمت دوم – فصل سوم : در این قسمت به جان یک نگهبان کاخ سلطنتی انگلستان سوء قصد می شود. اما در ادامه مشخص می شود که این تنها تمرینی برای هدفی بزرگ تر یعنی کشتن فرمانده سابق جان است. تقریبا تمام فکر و ذکر این قسمت، ازدواج ماری و جان است. اما در ادامه اتفاقات مهم تری نیز می افتد. برای مثال جان می فهمد که قرار است به زودی پدر شود! جان از این قضیه بسیار خوش حال می شود. همین بچه در ادامه داستان باعث می شود که جان و ماری از هم جدا نشوند. قسمت سوم – فصل سوم «آخرین پیمان او»: در این قسمت شرلوک باید با فردی بانفوذ به نام «مگنوسن» رقابت کند. وی شرلوک را به چالش کشیده است و از شرلوک تقاضای اطلاعات سری را می کند. شرلوک در آخر مجبور می شود مگنوسن را بکشد تا اطلاعات وی جایی درز پیدا نکند. به همین دلیل، دولت انگلستان، شرلوک را تبعید می کند. هنوز ۴ دقیقه بیشتر از تبعید نگذشته است که موریارتی بر روی تمام تلویزیون های انگلستان ظاهر می شود و عبارت «دلتون برام تنگ شده؟» را مرتبا تکرار می کند. به همین دلیل دولت انگلستان مجبور می شود که شرلوک را از تبعید ۴ دقیقه ای بازگرداند! این قسمت بیشتر بر زندگی مشترک بین جان و ماری می پیردازد. در این قسمت هویت اصلی ماری برای جان و شرلوک معلوم می شود. در این قسمت، ماری بالاخره هویت اصلی خود را لو می دهد. جان که متوجه هویت اصلی همسرش شده است، برای مدتی از وی فاصله می گیرد و رابطه بین این دو کمرنگ می شود. اما در آخر این دو باز به سوی هم دیگر باز می گردند. اپیزود ویژه کریسمس «عروس بدشومن»: عروسی از مرگ بازمیگردد تا شوهر خویش و مردانی که وی را در طول زندگی اش اذیت کرده اند، را به قتل برساند و از آنها انقام بگیرد. حال سوال اینجاست که آیا شرلوک و دستیارش میتوانند حقیقت پشت این راز را کشف کنند؟ در تاریخ دوم ژوئیه ۲۰۱۴ اعلام شد که قسمت ویژه قرار است در سال کریسمس سال ۲۰۱۶ پخش شود. اینبار قرار بود که شرلوک به قرن ۱۹ برگردد و داستان در زمان اصلی داستان های شرلوک روایت شود! داستان این قسمت از روی داستانی به همین نام «The Abominable Bride» نوشته شده است. این قسمت میان زمان گذشته و زمان حال مطلق است! به طور کلی نمیتوان گفت که شرلوک قدیمی حاصل توهم شرلوک کنونی است تا شرلوک کنونی ساخته و پرداخته شرلوک قدیمی و کلاسیک است! برخی از افتخارات سریال: برنده بهترین سریال درام در جشنواره «بفتا» در سال ۲۰۱۱ برنده بهترین بازیگر مکمل مرد برای نقش جان واتسون توسط مارتین فریمن در جشنواره بفتا در سال ۲۰۱۱ برنده بهترین بازیگر مکمل مرد برای نقش جیمز موریارتی توسط اندور اسکات در جشنواره بفتا در سال ۲۰۱۲ برنده بهترین نویسنده برای قسمت رسوایی در بلگرویا توسط استفن مفات در «جشنواره هنری تلویزیونی بریتانیا» در سال ۲۰۱۲ رکورد بیشترین تماشاگر تلویزیونی در تعطیلات کریسمس برای قسمت عروس بدشومن در فصل چهارم منتظر چه چیزهایی باشیم؟ حال این همه از این سریال و شخصیت هاش گفتیم. حال سوال اینجاست که در فصل چهار باید منتظر چه چیزهای باشیم؟ با ما همراه باشید تا چند نمونه از این احتمالات را بررسی کنیم: برادر دوم شرلوک به داستان می آید: طبق شایعاتی، قرار است برادر دوم شرلوک به داستان بی آید. منابعی اطلاع داده اند که قرار است وی نیز در فصل چهار حضور داشته باشد. اگر داستان های شرلوک را دنبال کرده باشید، حتما می دانید که شرلوک و مایکرافت، برادر سومی نیز داشته اند که از هر دوی آن ها باهوش تر بوده است. داستان واقعی فرار شرلوک از مرگ روایت می شود: همان طور که می دانید، شرلوک داستان بازگشت خویش از مرگ را برای یکی از طرفدارانش بیان می کند. به نظر بنده، این داستان، داستان واقعی شرلوک نیست و او به گونه ای دیگر مرگ خود را جعل کرده است. چانه همه به زمین خواهد چسبید (!): به تازگی محاصبه ای با یکی از نویسندگان سریال شده است. وی ذکر کرده است که با پایان فصل چهارم، چانه ی همه به زمین خواهد چسبید و بعد از آن تماشاگران بی تاب فصل پنجم می شوند! سرنوشت موریارتی مشخص می شود: همانطور که می دانید، در فصل دوم، موریارتی با شلیک گلوله ای در دهان خویش، خودکشی می کند. اما در اواخر فصل سوم می بینیم که موریارتی قرار است دوباره با شرلوک بازی کند! فرزند جان و ماری به دنیا می آید: در قسمت دومِ فصل سوم مشخص شد که ماری از جان باردار است و همین قضیه باعث طلاق نگرفتن آن دو تن نیز شد. در فصل چهارم احتمالا این بچه که دختر نیز هست، به دنیا می آید و شادی و نشاط خاصی را به سریال می بخشد. __________________________________________________________________________________________ دانیال دهقانی | ۱۰ فیلمی که شاید کمتر اسم شان به گوش تان خورده باشد سلام به گیمفایی های دوست داشتنی. سال نو را با چند روز تاخیر، به شما تبریک می گوییم و از صمیم قلب برای شما سالی پر از سلامتی، موفقیت و عشق را آرزومند هستیم.در نظر داشتیم تا با دستی پر در روزهای ابتدایی سال جدید از شما پذیرایی کنیم، و این چنین بود که تصمیم گرفتیم تا یک ویژه نامه نوروزی را برای تان تدارک ببینیم. در این بخش، می خواهیم تماشای ۱۰ فیلم را در این چند روزباقی مانده از تعطیلات به شما توصیه کنیم، ۱۰ فیلمی که شاید کمتر اسم شان به گوش تان خورده باشد و در میان مردم خیلی معروف نیستند. شاید این بهانه ای باشد برای آشنایی بیشتر با سینماگرانی که هیچ گاه آن طور که باید و شاید از کارشان تقدیر به عمل نیامد و آثارشان خیلی پر سر و صدا نبودند. سخن را کوتاه می کنیم، این شما و این ۱۰ فیلمی که قصد معرفی شان را داریم: Oslo, 31 August جدیدترین فیلم این لیست، اثر تحسین شده خواکیم تریه (Joachim Trier) محصول کشور نروژ است که برای اولین بار در جشنواره کن سال ۲۰۱۱ اکران شد و مورد توجه بسیاری از منتقدان قرار گرفت. فیلم، در مورد پسری ۳۰ ساله به نام آندرس (با بازی آندرس دنیلسن لای) است، جوانی که در بند اعتیاد گرفتار شده است. فیلم داستان زندگی یک روز از زندگی او را روایت می کند، روز سی و یکم آگوست. او به علت اعتیادش، در یک کمپ ترک اعتیاد در حومه شهر اسلو بستری است، اما، پس از اینکه حال او بهبود نسبی پیدا می کند، او دوباره به شهر اسلو (شهری که آندرس در آن به دنیا آمده و خاطرات زیادی با آن دارد) فرستاده می شود تا در یک مصاحبه کاری شرکت کند و از اینجا، داستان یک روز از زندگی آندرس برای مخاطبان تعریف می شود. یکی از نقاط قوت بزرگ فیلم، صادقانه بودن آن است. فیلم به قهرمان سازی از آندرس نیست، نه، او یک انسان معمولی است، با تمامی نکات مثبت و منفی که در ذات هر شخص نهفته است. او معتاد است، ولی هنوز یک انسان است. انسانی که اگر انتخاب های صحیح تری در طول زندگی اش اتخاذ می کرد، شاید هیچ گاه به این فلاکت دچار نمی شد. فیلم داستان بسیار ساده و سرراستی دارد، بدون هیچ گونه پیچ و خم خاصی. ما یک روز با آندرس و زندگی اش همراه می شویم، کم کم در مورد گذشته او بیشتر مطلع می شویم، با شخصیت او بیشتر آشنا می شویم و در نهایت، بیشتر با او ارتباط برقرار می کنیم. این سیر تدریجی از همان اوایل فیلم و ورود او به شهر اسلو آغاز می شود و تا پایان تراژیک فیلم ادامه می یابد. فیلم

[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: گیمفا]
[مشاهده در: www.]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن