تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):من مأمورم كه صدقه (و زكات) را از ثروتمندانتان بگيرم و به فقرايتان بدهم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804116333




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پرسه د ر کوچه ها و روزهایی که وامد ار خاطره هایی از رهبرند


واضح آرشیو وب فارسی:قدس آنلاین: نه فقط به خاطر پید ا شد ن نمای فیروزه ای مسجد گوهرشاد د ر کنار گنبد طلایی حرم امام رضا(علیه السلام)، که بیشتر به خاطر نامش، «باب الجواد » را د وست د ارم؛ یعنی د رِ بخشش، د رِ بخشند گی؛ د رِ آزاد گی است د ر عین بند گی. آخ که این د ر، عجب قصه هایی د ارد . عجب مسیر پرحاد ثه ای بود ه است. مسیر طلایی را د ر ذهنم مرور می کنم. قرار است مسیری را طی کنم که نشانی از یک آشنا را بیابم. می توانم پیاد ه بروم تا کوچه اند رزگوی 14 و صد قد می بالاتر که به مقصد برسم؛ اما می روم سمت گنبد سبز. رانند ه تاکسی می گوید یک طرفه است. می گویم بقیه راه را پیاد ه می رویم. وارد کوچه آیت الله سید جواد خامنه ای می شویم. آخوند خراسانی 12 نرسید ه به گنبد سبز، گنبد ی که وسط مید ان جاخوش کرد ه است. از سمت ورود ی باب الجواد حرم مطهر هم می شد بیاییم؛ شهید اند رزگوی 14 را صد قد می باید پیش می رفتیم. د ست چپ کوچه، پرچم روی سرد رِ حسینیه، نمایان بود . پرچم های سیاه به مناسبت د هه فاطمیه. مسیرمان از سمت باب الجواد نزد یک بود ، اما از ابتد ای کوچه آسید جواد خامنه ای آمد یم، خواستم بد انم گذر از کوچه ای که نامی از پد ر رهبری د ارد ، چه حسی د ارد . کوچه ای که بافت نیم قرن پیش را حفظ کرد ه بود ، اما لابه لای خانه های قد یمی و باصفای حیاط د ار، ساختمان هایی قامت کشید ه با تن پوش مرمری، به زور جا باز کرد ه بود . می خواستیم ابتد ا به خانه پد ری رهبر برویم. برای یکی چون من که خاطره ای از د وران انقلاب و جنگ ند ارد و د ر طبقه بند ی نسل ها، جزو نسل سومی قرار می گیرد و تنها شنوند ه خاطره هاست، د ید ن کوچه هایی که رد ّی از رهبری د ارد ، وجد آور بود . از د ر آبی رنگ بزرگی عبور کرد یم، د ر کوچه پشتی اما د ر حسینیه باز بود . پا به منزل پد ری رهبر گذاشته بود یم. پیرمرد ی ساد ه و خوش رو د ر اتاقک کوچکی نشسته بود . با لبخند ش از ما پذیرایی کرد ... قصه را گفتیم که می خواهیم از رهبری بیشتر بد انیم. پیرمرد را می شناختم. چهره اش را د ر یکی از عکس های قد یمی رهبر د ر مشهد د ید ه بود م. نامش «حاج علی» بود ؛ «حاج علی شمقد ری». می گفت 81 سالش را تمام کرد ه است و چند سالی از رهبری بزرگتر است. وقتی نام آقا را بر زبان می راند ، د ر لحن کلامش، احترام جاری بود ؛ گویی د رباره شخصیتی حرف می زند که برایش ارزشی شخصی د ارد ؛ گویی د رباره یک یارِ جان سخن می گوید . با احتیاط حرف می زد ، می گفت من کسی نیستم د رباره آقا حرف بزنم. د ر خاطرات گذشته اش که غوطه می خورد ، لبخند به چهره اش می نشست و خط نگاهش به نقطه ای نامعلوم گره می خورد . عکس مرحوم آیت الله سید جواد خامنه ای روی د یوار نصب بود ، د ر کنار عکسی از چهره رهبری که لبخند می زد . د ر همه عکسها همین لبخند را بر چهره د اشتند . حاج علی، تولیت حسینیه آیت الله سید جواد خامنه ای بود ، پیرمرد ی خند ه رو و خوش بیان. او، روزهایش را د ر حسینیه می گذراند . گاهی هم نامه هایی که مرد م برای رهبری نوشته اند ، را د سته بند ی و ارسال می کند . حاج علی برایمان از قصه آشنایی اش با رهبری می گوید . اولین د ید ارشان به سال 43 برمی گرد د ، بعد از تبعید امام خمینی(ره). او، آقای خامنه ای را د ر جلسات تفسیر قرآن که د ر یکی از خانه ها برگزار می شد ، د ید ه بود . این جلسات هر شب، د ر یک محله بود . بعد از تبعید امام، شرایط سختی پیش آمد ه بود و شعله مبارزه، کم فروغ شد ه بود و حلقه انقلابیون تنگ تر. حاج علی برایمان تعریف می کند : د ر مسیر مبارزه، شرایطی د اشتیم که انقلابیون بیشتر با هم آشنا می شد ند ؛ مثلاً من با یکی از براد ران آقا، اعلامیه های امام را تکثیر می کرد یم. د ر آن زمان، هر مبارز انقلابی بالاخره به «آقا» می رسید . ایشان د ر سال 49 تا 51 جلسات د رس تفسیری د ر مد رسه میرزا جعفر د اشتند که سوره انفال و توبه را تفسیر می کرد ند . بعد از آن هم جلسه خصوصی د ر منزلشان برقرار کرد ند که حاج علی به واسطه آشناییِ پسر همشیره اش با آقای خامنه ای به آن جلسات د عوت شد . اسم مد رسه «میرزا جعفر» را یاد د اشت می کنم... حاج علی، کتاب «شرح اسم» نوشته هد ایت بهبود ی را به ما نشان می د هد و ورق می زند . می گوید : خیلی خواند نی است. شما جوان ها باید بد انید که برای این انقلاب چقد ر زحمت کشید ه شد ه، حتماً این کتاب ها را بخوانید . این کتاب، زند گینامه رهبر انقلاب از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷است، سوابق انقلابی ایشان و تبعید ها و شکنجه هایی که شد ند را نوشته... به حاج علی می گویم: بیشتر از آقا برایمان بگویید . می گوید : نمی توان آقا را د ر چند جمله معرفی کرد . مکث می کند و اد امه می د هد : حتماً شما هم د ر تلویزیون د ید ه اید که ایشان د ر د ید ارهایشان با شعرا، د انشجویان و قشرهای مختلف مرد م چقد ر صبور هستند . گاهی تا د و ـ سه ساعت می نشینند و حرف های آنها را با د قت و تیزبینی گوش می کنند ، نکته هایی را یاد د اشت می کنند و تذکراتی می د هند . عاطفه، توجه و مهربانی ایشان بسیار ارزشمند است. حاج علی تعریف می کند : من وقتی با آقا آشنا شد م که د رس توحید د اشتند . جلسات ایشان را شرکت می کرد م. همه د انشجو بود ند و منِ بازاری بین آنها بُرخورد ه بود م. مسجد امام حسن (علیه السلام) فضای بسیار کوچکی د اشت. مثلاً د ر قد و قواره د و د ربند د کان. آقا د ر آن مسجد ، سخنرانی د اشت. خیلی شلوغ می شد ؛ مرد م هجوم می آورد ند تا حرف های ایشان را بشنوند ، بس که عمیق صحبت می کرد ند . او اد امه می د هد : مثلاً د ر زمان مبارزه، پیش می آمد که با کسی بحث کنند ، ایشان با صراحت صحبت می کرد ند اما با زبان محترمانه؛ با صبوری هم حرف طرف مقابل را گوش می کرد ند . همین مسجد امام حسن (علیه السلام) و همین خیابان د انش د ر گذشته خلوت بود ، اما حضور آقا د ر این مسجد ، خیابان د انش را شلوغ کرد . مرد م پشت د ر مسجد می نشستند ؛ د ر مسجد جا نمی شد ند . آقا به شوخی می گفتند : خب د یوارها را هل بد هید عقب! همین حرفشان باعث شد که به وسعت مسجد اضافه شود . خیابان د انش د ر زمان انقلاب، تحولی ایجاد کرد ، عجیب! از د انش آموز و د انشجو گرفته تا کاسب و روحانی، به خاطر سخنرانی های آقا به مسجد امام حسن (علیه السلام) می آمد ند ... این ها را حاج علی از لابه لای صند وقچه خاطراتش بیرون می کشد . سخنرانی های آقای خامنه ای د ر مسجد امام حسن (علیه السلام)، با ضبط صوت «سید مرتضی ساد ات فاطمی» که قاری بین المللی است ضبط می شد و مد تی هم د ر قفسه های مغازه نوارفروشی او بود . تا اینکه بچه های یک انتشاراتی آمد ند ، نوارها را خواستند تا پیاد ه کنند و بشود کتاب. حاج علی، کتاب هایی که مکتوب سخنرانی ها و بیانات رهبری است، از کنار میز بیرون می آورد و به ما نشان می د هد : اگر می خواهید د رباره انقلاب و اسلام بیشتر بد انید ، این کتاب ها را بخوانید ؛ د ر هر موضوعی هست؛ از امام شناسی، توحید و عد الت گرفته تا د رس هایی برای زند گی و عمیق شد ن بینش سیاسی. کتابی را به ما نشان می د هد که توصیه های رهبری برای زوج های جوان است. می گوید : آقا قبلاً عقد زوج های جوان را می خواند ند و توصیه هایی به آن ها د اشتند که خوب است بخوانید . یا کتاب «آفتاب د ر مصاف» سخنرانی های آقا د رباره واقعه عاشورا و شخصیت امام حسین (علیه السلام) است. به گفته حاج علی بهترین راه شناخت رهبر انقلاب، خوانش اند یشه های ایشان است. تولیت حسینیه آیت الله سید جواد خامنه ای، چهره ماد ر رهبرانقلاب را هم د ر خاطر د ارد ؛ چهره ای استوار و مهربان. حاج علی شمقد ری می گوید : ایشان زن بسیار بزرگواری بود ند . سه زبان فارسی، عربی و ترکی را تسلّط د اشتند و د ر تربیت فرزند انشان، بهترین بود ند ؛ چون الگویشان، بانو فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود . اتاقک حاج علی، بوی خوش گذشته را می د هد ؛ راد یو قد یمی، تلفن های انگشتی قبل از انقلاب با همان زنگ رینگی تیزش. حاجی شمقد ری، لباس ساد ه ای به تن د ارد و لبخند ی که بخش جد ایی ناپذیر آن چهره است. عکس آیت الله عباد ی را زیر شیشه میزش گذاشته است. می گوید مرد نازنینی بود ، پد ر د و شهید که د اماد ش هم به د رجه شهاد ت نایل شد . مرحوم عباد ی، امام جمعه پیشین مشهد بود که سابقه آشنایی ایشان و رهبری به پیش ازانقلاب برمی گرد د . حاج علی، عکس های رهبری را روی د یوار اتاقک چسباند ه است. عکس امام خمینی (ره) و قابی از آیت الله سید جواد خامنه ای. اما من بیشتر د وست د ارم آقا را د ر د ورانی که د ر این خانه زند گی می کرد تصور کنم... «پد رم روحانی معروفی بود ، اما خیلی پارسا و گوشه گیر بود ند زند گی ما به سختی می گذشت. من یاد م هست شب هایی اتفاق می افتاد که د ر منزل ما شام نبود ! ماد رم با زحمت برای ما شام تهیه می کرد ؛ که آن شام هم نان و کشمش بود . منزل پد ری من که د ر آن متولد شد ه ام ، تا چهار ـ پنج سالگی من یک خانه 70 ـ60متری د ر محله فقیرنشین مشهد بود که فقط یک اتاق د اشت و یک زیر زمین تاریک و خفه! هنگامی که برای پد رم میهمان می آمد (و معمولاً پد ر ـ بنا بر این که روحانی، و محل مراجعه مرد م بود ـ میهمان د اشت) همه ما باید به زیرزمین می رفتیم تا میهمان برود . بعد ها عد ه ای که به پد ر اراد تی د اشتند ، زمین کوچکی را کنار این منزل خرید ه به آن اضافه کرد ند و ما د ارای سه اتاق شد یم.» این بخشی از خاطرات رهبر انقلاب از کود کی شان هست و من حالا د ارم محیط زند گی د وران این کود کی را به چشم می بینم؛ همه آن ساد گی و صمیمیت را. وای که چقد ر خانه های قد یمی، پر از صفا هستند . حوض آبی وسط حیاط، که هنوز سرجایش هست و د و تا د رخت، یکی انجیر و د یگری سیب. خانه ای د و طبقه که پنجره هایش، قاب مهربانی د ارد و د یوارهایش، رنگ صد اقت. طبقه بالا، د ور تا د ور پشتی چید ه اند و کناره های سفید رنگ که میهمان روی آن بنشیند . زیرزمین هم یک اتاق کوچک د ارد و یک آشپزخانه. اتاق نشیمنی که وسط آن، کرسی برقرار است و گوشه اتاق، کمد ی ساد ه با چینی های گل قرمز قد یمی. روی د یوارهای اتاق بالا، د وتا میخ کوبید ه شد ه که انگار جایی برای آویزکرد ن بود ه است. تولیت حسینیه می گوید : این همان میخ های بانوج (گهواره) آقاست... آقا همین جا متولد شد ند ؛ د ر همین اتاق... به سختی از آن فضا د ل می کنیم و راهی می شویم... هنوز د ر محله بازار سرشور می چرخیم. جایی که منزل مسکونی رهبر انقلاب آنجا بود ه؛ د ر همسایگی منزل آیت الله مروارید . کوچه های این محله د وست د اشتنی اند ؛ هنوز بوی قناعت و قنوت می د هند . کوچه هایی که به وقت بلند شد ن صد ای اذان، اهالی و کسبه، آستین هایشان را برای وضو گرفتن بالا می زنند و راهی نزد یک ترین مسجد یا حسینیه برای اقامه نماز می شوند . د نبال مد رسه ای می گرد یم د ر محله سرشور؛ مد رسه د یانتی. مد رسه ای که روزهای کود کی سید علی شاد و پرنشاط را د ر خاطره د ارد . «د ارالتعلیم د یانتی» با همت معنوی حاج شیخ غلام حسین تبریزی و پیگیری های حاج احمد مختارزاد ه از مرید ان خاند ان قمی و د یگر کاسبان و خیران بازار سرشور پایه گذاری شد . حاج شیخ غلام حسین، همان کسی است که اذان و اقامه را پس از تولد سید علی آقا د ر گوش او زمزمه کرد ه بود . او با الگو گرفتن از مد ارس جامعه تعلیمات اسلامی د ر صد د گسترش چنین مراکزی د ر مشهد بود . مد رسه ای مذهبی که کود کی های رهبر انقلاب د ر آن گذشت. از انتهای کوچه بازار سرشور وارد خیابان د انش می شویم، همان ابتد ا، مسجد امام حسن (علیه السلام) قرار گرفته... نمای مسجد تغییر کرد ه است؛ سرد رِ ورود ی با سنگهای سیاه و خالد ار سفید بازسازی شد ه و د رش با شیشه سکوریت، نماآرایی شد ه، اما ساختمان مسجد ، همان بنای قد یمی است با سقف شیروانی. سمت چپ مسجد ، د ری قد یمی و کهنه هست و سمت راست پایین پای آن، مغازه است. به جز تابلویی که سمت مسجد را نشان می د هد ، نشانه د یگری از این مسجد نیست؛ نه گلد سته ای و نه سرد ری. اما آجر آجر این مسجد ، حضور امام جماعت د وست د اشتنی و خطابه های آتشین او را به یاد د ارد . یاد فیلمی می افتم که حضرت آقا د ر آن خاطرات این مسجد را بیان کرد ه اند : «من قبلاً امام جماعت مسجد ى بود م به نام مسجد امام حسن مجتبى که د ر نزد یک منزلمان بود و د ر یک خیابان نسبتاً خلوتى... خیلى هم محل رفت و آمد جمعیت نبود . آن جا نماز را شروع کرد م و مسجد ى که براى اول بار من را د عوت کرد ند براى امام جماعت که همین مسجد باشد ، به این شکل بود که یک اتاقکى بود کوچک... و مستمعینش هم د و صف 5، 6 نفره، از پیرمرد ها و آد مهاى متوسط آن حول و حوش مسجد بود ند ؛ یک قهوه چى بود آن نزد یک، یک شاگرد مکانیک بود ... غالباً هم د ر سنین مسن یا متوسط، یک حاجى خیرى بود که مسجد را او ساخته بود ؛ همسایه مسجد بود . یک عد ه اى بود ند د ر حد ود 18 نفر، 20 نفر. د و سه شب که گذشته بود ، پا شد م رو کرد م به مرد م؛ گفتم: با این چند شبى که ما د ور هم جمع شد یم، یک حقى شما بر گرد ن من پید ا کرد ید ، یک حقى من بر گرد ن شما پید ا کرد م. حق شما بر گرد ن من این است که من یک قد رى برایتان حرف بزنم و یک حد یثى، چیزى برایتان بخوانم. حق من هم بر گرد ن شما این است که شما آن حرفهاى من را گوش کنید و یاد بگیرید . من حق خود م را عمل مى کنم؛ شماها هم حاضرید حق خود تان را اد ا کنید ؟ خیلى خوششان آمد و گفتند : آری. د ر طول مد ت خیلى کمى، این مسجد کوچک پر شد ؛ به طورى که جا کم شد و همان حاجى همسایه مسجد ، همت کرد و از عقب مسجد یک مقد ار را اضافه کرد و مسجد بزرگتر شد . د ر مد ت شاید د و سه ماه، آوازه این مسجد د ر مشهد به خصوص د ر میان جوانها پیچید ؛ به طورى که وقتى مسجد کرامت ـ که مزین ترین و بهترین و بزرگترین مسجد محله د ر مشهد محسوب مى شد ـ ساخته شد و آراسته شد و کامل شد ، بانى آن مسجد و کسبه د ور و بر آن مسجد فکر کرد ند که مناسب است بیایند و بند ه را که د ر این مسجد پیش نماز بود م، ببرند آن جا و د ر این صورت، د ر آن مسجد اجتماعى خواهد شد . همین جور هم شد ؛ من را برد ند آن مسجد و اجتماع خیلى زیاد ى شد و واقعاً مبد أ یک حرکت فکرى د ر بین قشرهاى متوسط شد . قبل از آن، ما با د انشجوها و جوانان ارتباطات زیاد ى د اشتیم، من کلاس هاى متعد د ى د اشتم براى جوانها و د انشجوها و طلبه ها. لکن قشرهاى متوسط شهر و مرد م کوچه و بازار که از مسایل انقلاب به خصوص مسائل بنیانى انقلاب چند ان اطلاعى ند اشتند ، و از سال 42 که مسائل همه گیر بود هم چند سالى گذشته بود و مسائل فراموش شد ه بود ، از مسجد کرامت مجد د اً این فضاى انقلاب را حس کرد ند و یک تحولى د ر مشهد به وجود آورد ند . ... هم ظهر صحبت مى کرد م، هم شب صحبت مى کرد م خیلى پر کار آن جا کار مى کرد یم و شاید د ر هفته 7 روز و 6 شب د ر آن مسجد صحبت مى کرد م؛ روز و شب د ر آن مسجد صحبت بود ؛ مرد م هم زیاد مى آمد ند . به هرحال ساواک تعطیل کرد و برگشتیم ما به مسجد امام حسن. منتها د یگر مسجد امام حسن این د فعه گنجایش آن جماعتى که با من بود ند را ند اشت؛ لذا اهل محل و همان حاجى سابق الذکر ـ که خد ا ان شاءاللَّه حفظش کند ؛ خیرش بد هد ؛ مرد خیّر و خوبى بود ـ او همت کرد و یک مسجد ى بزرگتر از مسجد کرامت، د ر همان محلة مسجد امام حسن بوجود آورد که الان آن مسجد هست؛ مسجد نسبتاً بزرگ خوبى است.» (1) یاد روزهایی می افتم که آقا سید علی 35 ساله، چنان غرا و کوبند ه، ساختار جامعه توحید ی را از قرآن استنباط و تشریح می کرد ، که رژیم از اد امه اینگونه تفسیر کرد ن قرآن احساس خطر کرد و با پایان این سخنرانی 30 روزه ظهرهای ماه رمضان، آقا را احضار و زند انی می کنند . چقد ر خوشحالم که به لطف ضبط صوتهای حجیم و پرهیبت آن روزگار، ما الان صد ای آن جلسات را د ر اختیار د اریم و می توانیم نمایی از آن طرح کلی که حضرت آقا آن روزها ترسیم کرد ند را بشنویم و بخوانیم؛ «طرح کلی اند یشه اسلامی د ر قرآن». از محله سرشور خارج می شویم و به سمت کوچه روشن می رویم جایی میان خیان خسروی نو و خیابان شیرازی که به آن کوچه مخابرات هم می گویند . «مد رسه سلیمانیه» آنجاست جایی که رهبر معظم انقلاب، د روس حوزوی سطح یک خود شان را آنجا گذراند ند . هر چند مد رسه د ر طرح توسعه اطراف حرم جابجا و بازسازی شد ه است، اما هنوز همان فعالیت و شور و نشاط طلبگی د ر مد رسه هست. مد رسه ای که محل تحصیل علمای زیاد ی همچون حضرت آیت الله سیستانی و فیلسوف شهیر ملاهاد ی سبزواری، آخوند ملامحمد کاظم خراسانی است. آیت الله خامنه ای د ر د فتر خاطرات مد رسه سلیمانیه نوشته اند : مد رسه شما برای من خاطره انگیز است؛ آغاز طلبگی من د ر مد رسه شما بود ه است. وقتی وارد مد رسه سلیمانیه شد م، انموذج می خواند م و تا مغنی را د ر این مد رسه خواند م. اواخر همین مد ت بود که مرحوم نواب صفوی به مشهد آمد د ر مهد یه مرحوم حاجی عابد زاد ه جلوس کرد و علما و مرد م به د ید نش رفتند . ایشان برای بازد ید از اقشار گوناگون مرد م، طبقه ای را که بیش از همه مورد توجه قرار د اد ، طلبه ها و علما و فضلا بود و گفت من به بازد ید طلبه ها د ر مد ارسشان خواهم رفت. نخستین مد رسه ای که ایشان به بازد ید طلبه ها آمد ، مد رسه سلیمانیه بود که البته آن وقت اسم آن سلیمان خان بود . مرحوم نواب از بس آوازه د اشت، من که آن وقت خیلی بچه بود م- شاید ســیزد ه یا چهارد ه ساله بود م- خیال می کرد م نــواب یک مرد قد بلند ، چهارشانه و هیکل مند است؛ اما وقتی نواب د ر حلقه مرید ان نزد یک خود ش که فد اییان اسلام بود ند وارد پله های مد رســه سلیمانیه شد ، د ید م یک سید کوچولوی ریزاند ام ریزنقش، اما یک گلوله آتش است. ما قبلاً با بقیه طلبه ها، مد رس مد رسه را تمیز جارو کرد ه بود یم. ایشان با همراهانشان به آنجا راهنمایی شد و ایستاد و شروع به صحبت کرد . د ر آن فضا آن صحبت ها، یخ های متراکمی را که د ر د ل ها و جان های روحانیون آن روز بود و بیشتر از همه، جوان ها را فرا گرفته بود ، ذوب می کرد ... به حاشیه خیابان شیرازی می رسیم. جایی که یکی از مساجد ِ بنامِ مشهد یعنی «مسجد کرامت» د ر آن قرار د ارد و پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، پایگاه مبارزان انقلابی بود ، مسجد ی د ر چند صد متری حرم مطهر امام رضا (علیه السلام). پایگاهی که انقلابیون بسیاری را حمایت کرد ، روح مرحوم کرامت شاد ... هنوز د یوارهای این مسجد ، منبرهای قرآنی و سیاسی انقلابیون مشهد را به یاد د ارد ؛ منبرهای شهید هاشمی نژاد و رهبر انقلاب که مستمعین زیاد ی د اشت. کتاب شرح اسم را که تازه خرید ه ام را ورق می زنم تا ببینم د ر این کتاب به خاطرات این مسجد اشاره کرد ه یا نه... که گم شد ه ام را می یابم: «من هر شب سخنرانی د اشتم، هرچند کوتاه... راهپیمایی ها هر روز از اطراف مد رسه نواب و مسجد کرامت شروع می شد . د ر این مسجد هم مراسمی منعقد می شد .» ایشان د ر جمع د انشجویان د انشگاه فرد وسی مشهد نیز خاطرات پرشور این مسجد را یاد آوری کرد ه اند : «من به شما که نگاه می کنم (عزیزان جوان د انشجو)، مسجد کرامت و مسجد امام حسن مجتبی را به یاد می آورم؛ که آنجا هم همین شماها (شماهای 35 سال قبل) می نشستید و د رس تفسیر قرآن و تفسیر نهج البلاغه و مبانی نهضت اسلامی، مذاکره و بحث می شد ، نوشته می شد و گفته می شد . چوبش را هم می خورد یم؛ هم شما می خورد ید ، هم ما می خورد یم. د ستگاه جبار طاغوت، آن روز، تحمل نمی کرد که یک طلبه، با جمعی د انشجو بنشینند و از «د ین» حرف بزنند ! بخصوص که محفل د انشجویی ما آن روز، محفل گرمی هم بود ؛ محفل پرجمعیت و متراکمی بود . البته این جمعیت هایی که امروز شما بعد از انقلاب می بینید ، قبل از انقلاب، د ر هیچ جا و به هیچ مناسبتی شکل پید ا نمی کرد ؛ اما نسبت به جلسات و اجتماعات آنروز، هیچ اجتماعی شاید د ر کشور (اجتماع د انشجویی)، به یکپارچگی، یکد ستی و تراکم اجتماع مسجد امام حسن یا مسجد کرامت که بند ه آنجا د رس تفسیر برای د انشجوها می گفتم، وجود ند اشت. شما حالا یاد آور آن خاطره ها برای من هستید .» حتی ایشان شیوه ارائه مباحث د ینی د ر این مسجد را هم ذکر کرد ه اند : «د ر آن اوقات، بند ه د ر مشهد جلسه ای د اشتم که بین نماز مغرب و عشاء برگزار می شد . پای تخته می ایستاد م و به قد ر بیست د قیقه یا نیم ساعت صحبت می کرد م. مستمعین هم نود د رصد جوان بود ند ، جوانها هم غالبا د انشجو و بعضا د بیرستانی. یک شب مرحوم شهید باهنر (رحمة الله علیه) مشهد بود ، با من آمد مسجد ما. وضعیت را که د ید ، شگفت زد ه شد ... حالا توی مسجد ما مگر چقد ر جوان بود ؟ حد اکثر مثلاً سیصد و چهل پنجاه نفر. د ر عین حال برای یک روحانی روشنفکر مرتبط با جوان ها، مثل آقای باهنر، که خود ش هم د انشگاهی بود و د وره های د انشگاهی را د ید ه بود و محیط های د انشجویی را می شناخت و از فعالیت های مذهبی به روز و متجد ّد انه هم مطلع بود ، جمع شد ن حد ود 300 و یا 350 نفر جوان (که شاید از این تعد اد ، مثلا 200 نفرش د انشجو بود ند ) چیز عجیبی بود و ایشان را د هشت زد ه و تعجب زد ه کرد ه بود ؛ 200 تا د انشجو یک جا جمع بشوند و یک روحانی برایشان صحبت کند ؟!» اینها را که می خوانم، سوالهای زیاد ی د ر ذهنم رژه می روند ... چرا این خاطرات زیبا را کسی برای مرد م نگفته است؟ چرا من که خود م توی این شهر زند گی می کنم و صد ها بار از جلوی این مسجد عبور کرد ه ام، این مطالب را نمی د انستم؟ چرا نمی توانم التهاب و هیجان آن روزهای مسجد را خوب تصور کنم؟ یکی از قد یمی های مسجد را پید ا می کنم و از او می خواهم بیشتر برایم از آن روزها بگوید . تعریف می کند که آن زمان، غوغایی بود ! ساواک حساس شد ه بود و اجازه منبر رفتن را د ر این مسجد نمی د اد . شخصیت های موثر انقلاب د ر همین مسجد ، منبر می رفتند که خود آقا هم بود ند . او از رفاقت جانانه مرحوم کرامت با رهبر انقلاب تعریف کرد . اینکه چقد ر د ر به ثمر رسید ن نهال انقلاب، خون ها ریخته شد . می گفت: ساواک که می آمد ، برق ها را خاموش می کرد یم و منبری ها را از د ر پشتی که به کوچه راه د اشت، فراری می د اد یم. پیرمرد اصرار د اشت که جوان ها باید ، خاطرات نهضت را بد انند تا برای حفظ انقلاب، د ل بسوزانند . حاشیه خیابان شیرازی را به سمت حرم، طی مسیر می کنیم. د ر نزد یکی آستان حضرت رضا (علیه السلام)، مد رسه علمیه نواب جلوه نمایی می کند ، ساختمانی چشم نواز با آجرهای فیروزه ای. مد رسه ای که محل تحصیل د روس حوزوی سطح 2 رهبر انقلاب بود ه است. به حضرت رضا (علیه السلام) سلام می د هیم و وارد حریم نورانی ایشان می شویم. حریمی که انقلابیون را حفظ کرد و د لشان را بر مبارزه حق بر باطل، گرم. از بست شیخ طوسی وارد صحن انقلاب یا همان اسماعیل طلای خود مان می شوم و از د ر پشت به قبله خارج می شوم. می خواهم مد رسه میرزا جعفر را ببینم. مد رسه ای که روزگاری محل تد ریس د روس تفسیر آیت الله خامنه ای بود ه است. شاید جالب باشد بد انیم که این د رس 12 سال اد امه د اشته است و د ر آن اصول زند گی بر اساس الگوی قرآنی بیان می شد ه است. حالا مد رسه میرزا جعفر بخشی از د انشگاه علوم اسلامی رضوی است. زیر سرد رغربی صحن جامع رضوی می ایستم. جایی که مسجد صد یقی ها پید است. مسجد ی که به مسجد ترکها معروف بود ه است و سالها محل اقامه نماز پد ر حضرت آقا و محل تد ریس د رس مکاسب و کفایه توسط رهبر انقلاب بود ه است. و حالا همین صحن، شاهد د ید ار نوروزی رهبری با مرد م د ر نخستین روز سال جد ید است، پیامی که رنگ و بوی زند گانی د ارد . و من د وباره به سر د ر باب الجواد (علیه السلام) خیره می شوم، د رِ بخشند گی. و د ر می یابم که چرا همه این وقایع د ر حوالی حرم روی می د هد ... 1- مصاحبه با شبکه 2 تلویزیون د رباره خاطرات 22 بهمن 11/11/1363


دوشنبه ، ۲فروردین۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: قدس آنلاین]
[مشاهده در: www.qudsonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن