واضح آرشیو وب فارسی:منبری ها: تاریخ برای گفتن به کودکان به عنوان لالایی قبل از خواب نیست: اروپایی ها به جرم مسلمان بودن به منطقه متمدّن و پیشرفته ی «اندلس» (اسپانیای امروز) حمله کردند. به شدت از مسلمانان شکست خوردند. راه حل را در این دیدند که سال ها با تهاجم فکری و فرهنگی و بی بند و باری دختران و پسران، حمله کنند که چنین کردند. دوباره حمله کردند و این بار پیروز شدند؛ چرا؟ چون اول «دل» آن را تصرف کردند.به گزارش "منبری ها" این جریانات واقعی است: وارد ایران شدم؛ دیدم جنازه روی جنازه افتاده است. بوی بد بدن های دفن نشده کل شهر را فراگرفته است. گویا مرض عمومی همه ی شهر را کشته ... چه شده ... ؟؟؟ شخصی در حال فروختن شیربرنج بود، دید دختری آمد و با نگاهی پُر از حسرت و چشمی غرق در اشک به این خوراکی ها نگاه می کند. ناگهان از حال رفت و بر زمین افتاد؛ فروشنده دوید و کمی شیربرنج در دهان آن کودک ریخت، خواست بیشتر در دهانش بگذارد که دخترک چشم باز کرد و گفت: بیشتر نمی خورم ... کمی شیربرنج به من بده تا به مادرم بدهم تا او هم مثل پدرم نمیرد[1] ... شخصی از پیرمردان از گذشته نقل می کرد: کودک بودیم و در خانه نخلی داشتیم؛ همسایه آمد و می گفت برادرم از گرسنگی مُرده ... و با اصرار از من خرما خواست؛ مخفیانه و بدون اطلاع پدرم، چند دانه (کم) روزانه به او خرما می دادم؛ بعد از مدّتی پدرم فهمید و گفت: به او خرما می دهید تا زنده بماند، امّا بعد از مدّتی تمام می شود و خودتان می میرید ... از آن روز به بعد دیگر خرما ندادیم و مدّتی بعد همسایه هم از گرسنگی مُرد ... آیا می دانید در جریان مبارزات شهید رئیس علی دلواری و دیگران بیش از هزار نفر شهید شدند؟ پس یعنی بیش از هزاران کودک یتیم شدند؟ از اشک های آنان چیزی می دانید؟ چند هزار نفر خانم بی همسر و آواره شدند؟ در برخی شهرهای استان بوشهر انگلیسی ها نسبت به ناموس این استان بی ناموسی هایی کردند که قلم از بیان آن شرم دارد؛ امّا وقتی یکی از روحانیون با غیرت از یکی از اهالی آن زمان می پرسد، پس شما چه می کردید؟ گفت آن زمان ما کاره ای نبودیم؛ ژاندارمری بود و هیچ کاری نکرد؛ آن روحانی جواب داد: مشروب خوردند و با حالت مستی درب های منزل ها را شکستند و در کنار شوهران، به زنان پاک تعرّض کردند، آن گاه تو می گویی وظیفه ی ما نبوده؟؟؟ چطور رئیس علی ها و شهدای زیادی دفاع کردند و امثال تو چیزی نگفتند؟ علامه بلادی، عالمی که سال ها امام جماعت بود و فقرا به او پناه می بردند و عقد بسیاری از جوانان بوشهری را خوانده بود را تبعید کردند. به صورت مرحوم اهرمی که همیشه بعد از سجده ها، از محبت خدا به زمین گذاشته می شود سیلی زدند. آن انگلیسی هایی که فرزند آیت الله بهجت (رحمه الله) از ایشان نقل می کردند در قدیم و بعد از حضور در عراق آن قدر جسور شده بودند که به طلبه های ایرانی در کاظمین گفتند: أجنبی ! گویا کشورهای اسلامی را سرزمین خود می دانند و دیگران را غریبه ... در سال های 1917 تا 1919 (در بین جنگ جهانی اول) ایران اعلام بی طرفی کرد امّا نیروهای کشورهای در حال جنگ وارد ایران شدند و انبارهای غذا را خالی کردند و حتّی کالاهای اندک و مانده در بازار را با قیمت بالا می خریدند تا مردم نتوانند غذای خودشان را تهیّه کنند؛ در نتیجه طبق آمار، چیزی حدود 10 میلیون نفر در ایران از گرسنگی و قحطی مُردند. آیا کسی غیرت دارد که از این اتفاقات یا بمیرد یا خون گریه کند؟ اکثر اتفاقات بالا در زمان این جریانات اتفاق افتاد. قیمت گندم از خرواری 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسیده، هنوز دارندگان و محتکران آنها حاضر به فروش نمی شدند.[2] از کودکی مادربزرگم – که از اهالی محلّه ی «کوتی» (از چهار محل اصیل و قدیمی بوشهر) بود – از حضور انگلیسی ها و جنایات آن ها می گفت. امّا الآن آیا انگلیسی با این همه تخم های نفرت که در دل بوشهری ها کاشته است می تواند برگردد؟ خیر، جرأتش را ندارد؛ چون عالمان غیرتمند و مردمی و درد کشیده ای چون آیت الله صفایی بوشهری (حفظه الله) و جوانان و پیرهای غیرتمندی را دارد که از نزدیک حرارت آن ها را می بینم؛ چون رهبر و مسئولینی دارم که راه نفوذ را بسته اند. راه تصرّف زمین بسته شد، پس حالا چه می کنند؟ توبه کرده اند و پشیمان شده اند و آمده اند و رسماً از جنایات جنگی و غارت و بی ناموسی هایشان عذرخواهی کرده و غرامت و خسارت آن ها را پرداخته اند!!!!!!!!! نه تنها توبه نکرده اند، بلکه هنوز یک پای محکم تحریم و تحریک دیگران علیه ما هستند. امّا چون می بینند «دل» مردم با آن ها نیست و اگر بیایند هزاران هزاران جوان از بوشهر و تنگستان و دشتستان و دشتی و جم و از گناوه و دیلم و ... خونشان را می ریزند، مجبور شدند اول «دل» ها را جذب خود کنند که اگر روزی خواستند بوشهر را گرفته و نیروهای انگلیسی زیادی را به این بفرستند و «کنسولگری» خود را دوباره به پا کنند، کسی مخالفت نکند. نکته: تاریخ برای گفتن به کودکان به عنوان لالایی قبل از خواب نیست: اروپایی ها به جرم مسلمان بودن به منطقه متمدّن و پیشرفته ی «اندلس» (اسپانیای امروز) حمله کردند. به شدت از مسلمانان شکست خوردند. راه حل را در این دیدند که سال ها با تهاجم فکری و فرهنگی و بی بند و باری دختران و پسران، حمله کنند که چنین کردند. دوباره حمله کردند و این بار پیروز شدند؛ چرا؟ چون اول «دل» آن را تصرف کردند. کسی گفت: اصلاً آن ها نیازی به کنسولگری در بوشهر ندارند؛ بله، نیاز ندارند؛ چون وقتی دل عدّه ای اندک را تصرّف کردند، دیگر نیاز نیست سرباز بفرستند و خاک اشتغال کنند و این همه خرج کنند. دعوا بر سر آن «کنسولگری» ای است که در «دل ها» ساخته می شود و زمانی که آیت الله صفایی بوشهری (حفظه الله) که خونش از اتفاقات گذشته به جوش آمده است و جوانان بوشهری زخم غیرتشان را با دست گرفته اند و در «کوتی» و «شنبدی» و «دهدشتی» و «بهبهانی» «صلح آباد» و «امامزاده» و «ریشهر» و ... و از همه ی نقاط استان می گویند: نمی گذاریم ... قبلاً بوشهر را گورستان انگلیسی های متجاوز کردیم. تا الآن نگذاشتیم «دل» هایمان را تصرّف کنند. بوشهری هستم و با افتخار می گویم : من رئیس علی دلواری هستم ...[3] ------ [1] به نقل از «میرزا خلیل خان ثقفی» (پزشک دربار) [2] به نقل از «جعفر شهری» (نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ) [3] برای اطلاع بیشتر، یک دوره کتاب های «دانشنامه ی بوشهر» و همچنین کتاب «قحطی بزرگ» دکتر محمد قلی مجد را بخوانید. لینک: http://2shadman.ir/fa/2829
چهارشنبه ، ۱۹اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: منبری ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]