تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكات دانش، آموزش به كسانى كه شايسته آن‏اند و كوشش در عمل به آن است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819713920




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

انديشه - كاويدن روان آمريكا


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: انديشه - كاويدن روان آمريكا


انديشه - كاويدن روان آمريكا

شهير شهيدثالث: بشر طي دو هزاره گذشته، راه بسيار پرپيچ‌و‌خمي را پشت سر گذاشت تا به‌همت متفكران اجتماعي و مبارزان راه عدالت و آزادي، توده‌هاي مردم بسيج شده و به مقابله با نظام‌هاي بي‌قانون و استبدادي بپردازند. نتيجه همه اين مجاهدت‌ها شكل‌گيري نوع خاصي از دموكراسي در جهان غرب بود. مفهوم دموكراسي كه قدمت آن به نوشته‌هاي افلاطون بازمي‌گردد طي قرون متمادي، گهگاه در جوامع مختلف درخششي مي‌گرفت و سپس به خاموشي مي‌گراييد. نخستين انتخابات پارلماني در سال ١٢۶۵ در انگلستان صورت گرفت، ولي هنوز قدرت شاهان بر اراده مردم غلبه چشمگيري داشت. بالاخره چرخش بزرگ در قرن هجدهم صورت گرفت و در سال ١٧٨٨ قانون اساسي ايالات متحده آمريكا بر اساس اصل آزادي و برابري حقوق پا‌به‌عرصه وجود گذاشت.

هرچند كه در ابتدا تعريف شهروند آمريكايي شامل مردان و آن‌هم مردان سفيدپوست مي‌شد و تنها مالكان زمين از حق‌ راي‌دادن برخوردار بودند ولي چون اينگونه موارد با اصل برابري حقوق و آزادي در تناقض قرار مي‌گرفت، رفته‌رفته متمم‌هاي جديدي به قانون اساسي مزبور اضافه شد تا اينكه با پايان‌گرفتن قرن نوزدهم، تمامي مردان سفيدپوست و همچنين بردگان آزادشده قادر بودند راي بدهند و فعالانه در انتخابات شركت كنند.
با وقوع انقلاب سال ١٧٨٩ هرچند فرانسه به دموكراسي‌اي دست يافت كه عمر آن كوتاه بود اما «اعلاميه حقوق بشر و شهروند»كه از نتايج انقلاب بود، سنگ بناي حركات بعدي را در باز شدن فضاي سياسي و تحقق دموكراسي در فرانسه گذاشت. زنان كه در اكثر كشورها از حق راي‌دادن محروم بودند نخست در نيوزيلند و رفته‌رفته در كشورهاي ديگر و بالاخره در آمريكا در سال ١٩٢٠ به اين حق دست يافتند. پس از قرن‌ها مبارزه، عاقبت قدرت به مردم منتقل شد و انسان‌ها براي نخستين‌بار در يك بخش از جهان قادر شدند كه «خويشتن» خود را ابراز كنند و در تعيين سرنوشت جامعه خود سهيم شوند. از ميان انواع دموكراسي كه حداقل روي كاغذ وجود داشت و توسط متفكران طرح شده بود «دموكراسي از طريق نمايندگان مردم» ، آنچه كه امروز در غرب حاكم است، انتخاب برتر گرديد و راه خود را به‌سرعت به سوي آينده باز كرد. در آمريكا، همزمان درهاي تجارت باز شد و گسترش صنايع و وقوع اختراعات و كار اعجاب‌انگيز مهاجراني كه از اقصي‌نقاط جهان به انگيزه درآغوش‌كشيدن يك زندگي مملو از شادي و پر از نعمت‌هاي مادي به آمريكا آمده بودند، با جشن «پيروزي خويشتن انسان» همراه شد. در اين ميان اما كساني بودند كه همچنان‌كه ناظر جريان سيل‌آساي اين شوريدگي و سرمستي بودند تصوير بزرگ‌تري را مي‌ديدند و دور از چشم‌ها، طرحي نو در سر مي‌پروراندند.
زيگموند فرويد، با ورود به دنياي اسرارآميز «ضمير ناخودآگاه» قلمروي جديدي را براي شناخت خواسته‌هاي سر‌به‌مهر بشر گشود. با بهره‌گيري از نظريه فرويد، دنياي سياست و تجارت در آمريكا با كمك غول‌هاي تبليغات به‌طور شگفت‌انگيزي تغيير چهره داد و سير اين جريان پيچيده، كه من در اينجا در صدد باز‌كردن آن هستم، همچنان ادامه دارد. سال ٢٠٠٢ آدام كرتيس مستندساز پرآوازه انگليسي يك سريال جنجالي چهار قسمتي به‌نام «قرن خويشتن انسان» را در شبكه تلويزيوني بي‌بي‌سي به‌معرض نمايش گذاشت و دايره بزرگي از روشنفكران و فعالان سياسي در آمريكا و اروپا را با نام معمار جامعه نوين آمريكا، يعني ادوارد برنيز آشنا كرد. كرتيس در اين سريال با آناليز تعاريف و مفاهيم گوناگوني كه از انسان و نفس او در قرن بيستم شد، نشان مي‌دهد كه چگونه نهايتا يكي از اين تئوري‌ها غالب گرديد و چگونه كورپوريشن‌ها، آن را در جهت منافع خود، وسيله دستكاري ‌كردن جامعه قرار دادند. در قلب اين ماجرا، خانواده زيگموند فرويد و به‌طور مشخص، خواهرزاده وي، ادوارد برنيز، قرار داشت. برنيز كه با مطالعه آثار فرويد، سخت تحت تاثير نظريات او قرار گرفته بود، معتقد شده بود كه انسان‌ها عموما مي‌توانند تحت تاثير ضمير ناخودآگاه‌شان قرار بگيرند كه نيرويي قوي، غيرمنطقي و سختْ احساسي است. برنيز كارش را از زمان رياست‌جمهوري وودرو ويلسون و پس از جنگ جهاني اول آغاز كرد. او وظيفه داشت نظريات و شخصيت ويلسون را به محبوبيت برساند تا راه براي اجراي سياست‌هاي ويلسون باز شود. در اين زمان (دهه ١٩٢٠) كلمه پروپاگاندا بار منفي‌اي گرفته بود و جامعه آمريكا بلافاصله با شنيدن اين كلمه، آن را به كمونيست‌ها و روش‌هاي تبليغاتي آنان نسبت مي‌داد. برنيز با ضرب يك سكه جديد، اين بار منفي را از فعاليت‌هاي خود زدود. روابط عمومي جانشين پروپاگاندا شد و با آنكه طبيعت كار هردو يكي بود، ولي عنوان روابط عمومي تاثير بسيار مثبتي بر اذهان مي‌گذاشت.
از اين لحظه كار اصلي برنيز براي كمك به شركت‌ها آغاز گرديد. در اولين‌گام، تلاش او براي متقاعدكردن زنان به كشيدن سيگار به‌طور حيرت‌انگيزي موفقيت‌آميز بود. دهه ١٩٢٠ است و كشيدن سيگار توسط زنان يكي از تابوهاي اجتماعي به‌شمار مي‌آيد. برنيز از يك روانكاو كمك مي‌گيرد و ناباورانه مي‌شنود كه علت نزديك‌نشدن زنان به سيگار اين ‌است كه آنان آن را سمبل قدرت مردانه مي‌دانند و لذا نزديك‌شدن به آن را، چالش با آن قدرت به‌‌حساب مي‌آورند. برنيز دست‌به‌كار شد. گروهي از زنان زيبا‌ و جذاب را استخدام كرد و كارناوالي در نيويورك به‌راه انداخت. در برابر خيل خبرنگاران (كه وي از قبل آنان را براي حضور در اين كارناوال دعوت كرده بود)، زنان هريك سيگاري به‌دست گرفتند و آنچه را برنيز آن را «مشعل آزادي» مي‌خواند، برافروختند.
گروه انبوهي از مردم كه از قبل از طريق تبليغات گسترده‌اي كه روي اين واقعه شده بود، گرد آمده بودند با چشماني حيرت‌زده ناظر كشيدن سيگار توسط زنان شدند. برنيز مسئله حق سيگاركشيدن را به يك چالش اجتماعي حقوق زنان تبديل كرد و زمان زيادي لازم نبود كه فروش سيگار سربه‌آسمان بكشد. هر مخالفتي در جامعه با كشيدن سيگار توسط زنان، به مثابه جنگ عليه آزادي و حقوق زنان محسوب مي‌شد و به‌ناچار صحنه را سريع ترك مي‌كرد.
برنيز با بهره‌گرفتن از اين نظريه فرويد كه «انسان اصولا غيرمنطقي است و بر اساس ارضاي خودخواهي و نفع شخصي خود دست‌به‌تصميم‌گيري مي‌زند» و نيز اينكه «اسير احساسات است»، تحول اساسي‌اي در تبليغات كالا ايجاد كرد كه اين تحول به‌نوبه خود، كاپيتاليسم را در آمريكا به سطحي بالاتر ارتقا داد. تا اين زمان، تبليغات بر محور «تاكيد بر واقعيت‌هاي كالا» مي‌‌گشت: اين پارچه دوام بيشتري دارد، با اين نوع بنزين مي‌توان مسافت طولاني‌تري پيمود يا اين خودرو به‌هنگام تصادف، شما را از خطر مرگ حفظ مي‌كند. برنيز معتقد بود كه تبليغات بايد بر جنبه احساسات غيرمنطقي انسان تكيه داشته باشد و نه بر وجه منطقي او. يك كالا الزاما نبايد برآورنده نياز باشد بلكه بايد ارضاء‌كننده تمناها باشد. ميدان ديد را بايد تغيير داد. ديگر مهم اين نبود كه دوام پارچه چقدر است يا خودرو حافظ جان راننده و سرنشين است؛ مهم اين بود كه پارچه‌اي با مارك فلان بر شخصيت فرد مي‌افزود و خودروي لوكس مدل بهمان، زنان را جلب مي‌كرد. پس از موفقيت‌هاي اولي برنيز، چرخشي ديگر پديد آمد. تحولي عظيم كه نه‌تنها دنياي جديدي در قلمروي اقتصاد خلق كرد بلكه فرهنگ نويني از دل آن تولد يافت كه تمامي اركان جامعه آمريكا را از خود متاثر كرد. شركت سرمايه‌گذاري برادران لمن كه از پيروزي‌هاي برنيز به‌وجد آمده بود به همراه چند بانك ديگر در نيويورك، امكاناتي مالي در اختيار افرادي گذاشتند كه قصد ايجاد فروشگاه‌هاي عظيم فروش اجناس با عنوان دپارتمنت ستور داشتند. اعتمادبه‌نفسي كه در دنياي فايننس پديد آمده بود، شركت‌هاي سرمايه‌گذاري را قانع كرده بود كه با استفاده از تكنيك برنيز مي‌توان مردم را به خريد هر چيزي قانع كرد، كالاهايي كه، اگر به خود آنان واگذار مي‌شد، هرگز به فكر خريد آن نمي‌افتادند. ديگر آوازه برنيز همه‌جا پيچيده بود. در اين زمان سيستم سياسي آمريكا كه با معضل بزرگي در آمريكاي لاتين روبه‌رو بود از برنيز براي حل آن، درخواست كمك كرد. طرح واژگوني دولت مردمي جاكوبو آربنز در گواتمالا، در آغاز دهه 50، يكي از طرح‌هاي برنيز بود كه با نتيجه چشمگيري روبه‌رو شد. زماني كه آربنز سر كار آمد، به مقابله با كمپاني‌هاي آمريكايي كه تمامي محصول موز و در عمل، كشور را در اختيار داشتند رفت. كورتيس با به تصوير‌كشيدن جريان كودتاي گواتمالا از طرح برنيز براي جعل اخبار و زدن اتهامات بي‌پايه به آربنز (از قبيل فساد و كمونيست‌بودن) خبر مي‌دهد. فشار تبليغات، زمينه را در داخل آمريكا و نيز در گواتمالا براي زدن ضربه آخر آماده كرد و آربنز با يك كودتا سرنگون شد(برنيز شخصا درگير اين طرح بود).
نسخه ديگر طرح گواتمالا، دقيقا دوسال بعد در ايران و با سرنگوني دولت دكتر مصدق پياده شد. تبليغات مداوم به‌رهبري عوامل سيا و اتهام كمونيست‌بودن و همدستي مصدق با حزب توده و امكان بر سركار آمدن كمونيست‌ها مردم را در يك حالت بلاتكليفي و سردرگمي فرو برد. گروه‌هاي هدايت‌شده بنام اعضاي حزب توده با چوب و چماق در خيابان لاله‌زار به جان مغازه‌ها، كسبه و مردم افتادند و جوّ رعب و وحشت را از امكان روي كارآمدن كمونيست‌ها دامن زدند تا اينكه بالاخره در روز ٢٨مرداد ١٣٣٢ (١٩۵٣) با استفاده از غفلت مصدق در آزادگذاشتن سفارت آمريكا، كار به اتمام رسيد. طرح برنيز بدون هيچ‌گونه تغيير در سال ١٩٧٣ حكومت مردمي سالوادور آلنده (اسپانيولي آينده تلفظ مي‌شود) را به پايين كشيد و اين روزها بار ديگر طرح برنيز با قدري گردوغبارروبي از بايگاني خارج شده و هوگو چاوز را در ونزوئلا هدف قرار داده است. تا پيش از آنكه تكنيك‌هاي تبليغاتي يا به‌قول برنيز «روابط عمومي» پا‌به‌عرصه وجود بگذارد، در تمام دوران تسلط نظريه روانكاوي فرويد در اروپا و آمريكا دغدغه و نگراني بزرگ اين بود كه نيروهايي كه از ضمير ناخودآگاه توده‌ها سرچشمه مي‌گيرند مي‌توانند آنقدر خطرناك و مخرب جلوه‌گر شوند كه روزي به يك دشمن در درون جامعه كاپيتاليستي بدل شوند. حاميان اين تز، ظهور آلمان نازي را در آلمان نمونه بارز اوج‌گيري خطرناك نيروهاي پنهان و مخرب در ضمير انسان‌ها مي‌دانستند كه به سادگي مي‌توانند از طريق احساسات تحريك شده و نظام سرمايه‌داري را مورد تهديد جدي قرار دهند. اما با ظهور يكي از رهروان انديشه فرويد كه روانكاوي اهل اتريش بود ماجرا شكل جديدي به خود گرفت. ويلهلم رايش كه يك روانكاو يهودي و كمونيست بود با ظهور هيتلر از آن كشور گريخت و پس از مدتي اقامت در اروپا، نهايتا به آمريكا مهاجرت كرد. رايش كه از عقايد عجيبي در روانكاوي پيروي مي‌كرد و محور تئوري‌هايش را همچون فرويد، تمايلات جنسي تشكيل مي‌داد در نقطه‌اي از فرويد جدا شد.
در چنين حالتي ديگر به ديكتاتوري و سركوب توده‌ها نيازي نيست چراكه نيروي ناشي از خواست‌هاي درون افراد آزاد مي‌شود و «تصور» آزادي اراده و «تصور» آزادي فرد به‌كلي نقش مخرب نيروهاي سركوب‌شده درون افراد را خنثي مي‌كند.
اين تفكر شكل جديدي به روش‌هاي توليد كالا در آمريكا داد. ديگر خمير دندان، تنها نقش تميزكننده دندان را برعهده نداشت بلكه شركت توليدكننده، اين محصول را در ده‌ها رنگ و طعم مختلف به بازار عرضه مي‌كرد تا خريدار در ميان دريايي از انتخاب، ضمن خريد، احساس كند كه به ذائقه و سليقه وي نيز بها داده شده و در ضمن حس كند كه توانسته به خواسته خود برسد. برنيز به اين جمع‌بندي رسيده بود كه براي رسيدن به يك دموكراسي پايدار، بايد تمناهاي غيرمنطقي و صرفا احساسي مردم، توسط كالا يا از هر طريق ديگر ارضا شود. تنها به‌اين‌ترتيب است كه مردم حرف‌شنو و تابع اليت حاكم خواهند شد. نقش گروه اندكي كه بر سرنوشت سياسي و مالي جامعه سايه اقتدار خود را گسترانده، اين است كه راه‌هاي اطمينان‌بخشي بيابند كه اين نيازهاي غيرمنطقي و احساسي مردم به‌خوبي برآورده شود و الا از آنجا كه توده‌ها به هيچ‌وجه قابل اعتماد نيستند، مي‌توانند در اداره جامعه اخلال ايجاد كنند. داده‌هاي فوق، به فعاليت شديد آنا فرويد دختر فرويد منجر شد تا اين ايده‌هاي فرويدي، هم در زمينه اقتصاد و هم سياست كاربرد عملي پيدا كنند. فعاليت آنا فرويد بالاخره به‌ثمر نشست و «انستيتوي تحقيق درباره انگيزه‌ها» پايه‌گذاري شد. هدف اين موسسه مطالعه و بررسي انگيزه‌ها و خواست‌هاي مصرف‌كنندگان بود و اطلاعات به‌دست‌آمده در اختيار بيزينس‌هاي بزرگ قرار مي‌گرفت. از همين‌جا، به ابتكار برنيز «گروه‌هاي تمركز» شكل گرفتند. وظيفه اين گروه‌ها اين بود كه با تمركز بر بخش‌هاي مختلف جامعه (سني، جنسي، نژادي، درآمدي و...) به اطلاعات عميق‌تري از خواست‌هاي دروني مردم دست پيدا كنند و آنرا در اختيار اليت سياسي و اقتصادي قرار دهند. گروه‌هاي تمركز علاقه‌اي به جمع‌آوري اطلاعات در مورد خواست‌هاي منطقي افراد نداشتند و بيشتر به درك نيازهاي دروني و وجه احساسي عقايد افراد مي‌پرداختند. همه چيز بر وفق مراد پيش مي‌رفت كه به‌ناگاه، انفجار عدالتخواهانه و مساوات‌طلبانه دهه ۶٠ در آمريكا پديد آمد. جامعه، به‌خصوص جوان‌ها، در برابر سيستم موجود سر‌به‌طغيان برداشتند. آنان نمي‌خواستند كه سيستم به آنان تنها نقش يك مصرف‌كننده را واگذار كند و به‌طور مداوم، به شستشوي مغزي آنان بپردازد. شورش از دانشگاه‌ها و مراكز عالي به ديگر نقاط جامعه سرايت كرد و سيستم سياسي و اقتصادي آمريكا با يك چالش بزرگ روبه‌رو شد. در حالي‌كه گروه‌هاي تمركز بر شدت فعاليت‌شان افزوده شده بود، با گروه‌هاي مختلف در درون جامعه آمريكا در تماس بودند تا به كُنه حوادث دست يابند. با گذشت زمان يافته‌هاي گروه‌هاي تمركز به‌طور عجيبي همه‌به‌يك نقطه اشاره داشتند و آن اينكه طغيان مردم عليه سيستم، بيش از آن كه هدف‌هاي عدالت‌خواهانه و انساني را به‌طور جدي دنبال كند (برخلاف آنچه كه ظاهر امر نشان مي‌داد)، ناشي از آن است كه مردم كمتر به بازي گرفته مي‌شوند و احساس‌شان اين است كه شركت‌ها و حكومت، آنان‌ را بازيچه دست خود ساخته‌اند. به‌عبارت ديگر مطالعات نشان مي‌داد كه در عمق اين توفان به‌پا‌شده، واقعيت ديگري نهفته است: اينكه مردم به دنبال تغييرات سياسي بزرگي نيستند ولي چون راهي براي ابراز وجود پيدا نمي‌كنند و احساس مي‌كنند كه شخصيت و خواست‌هايشان براي گروه حاكم بر اقتصاد و سياست پشيزي ارزش ندارد، سر‌به‌طغيان برداشته‌اند. اين امر مويد تئوري ويلهلم رايش بود: سركوب خواست‌هاي دروني توده‌هاي مردم، نيروهاي ضمير ناخودآگاه افراد را به يك نيروي عظيم مخرب تبديل مي‌كند.
بروز وقايع دهه ١٩۶٠، دو تحول بزرگ را همراه داشت. نخست اينكه شكل توليد يك‌باره متحول شد. محصولاتي كه تا پيش از آن در حجم ميليوني و به‌شكل يكسان عرضه مي‌شدند، از تنوع بي‌سابقه‌اي برخوردار شدند. ديگر هدف از خريد خميردندان تنها تميزكردن دندان‌ها نبود، بلكه با خريد هر تيوپ خميردندان، مصرف‌كننده راهي مي‌جست كه خواست و نظرش را ابراز كند. تيوپ‌هاي جديد در رنگ‌ها و طعم‌هاي مختلف به فرد امكان مي‌داد كه خود را از يوغ محصولات ديكته‌شده و يكنواخت رها كند و آنچه را دوست دارد، برگزيند. دوم اين كه گروه‌ها و فكرانباره‌هايي مانند انستيتوي ايسيلن به‌سرعت جاي پايي در جامعه براي خود دست‌و‌پا كردند. هدف سازمان‌هاي مزبور اين بود كه با فرستادن گروه‌هاي مبلغ به درون جامعه، به ياغيان يادآوري كنند كه براي دست‌يافتن به آرامش نيازي به شركت در تظاهرات و توزيع جزوه و خبرنامه و دست‌زدن به اعتصاب نيست.
لشكري از روان‌شناسان، فلاسفه، هنرمندان و متفكران مذهبي با تلفيق فلسفه غرب و شرق (به‌خصوص هندوستان) تركيب دل‌نشيني را فراهم آوردند كه به انسان‌ها فرصت مي‌داد «خويشتن» خود را بيابند و شخصيت گمشده و ازخود‌بيگانه‌شده‌شان را دوباره بازسازي كنند. ديگر به اعتراض به سيستم نيازي نبود بلكه بازسازي درون از طريق تمسك به مذهب جديدي كه اوج فردگرايي بود، سرلوحه زندگي نسل جوان شورشي قرار گرفت. فردگرايي مفرط، ديگر نه‌تنها امري مذموم نبود بلكه يك ضرورتي براي التيام دردهاي انسان تلقي مي‌شد.
مردم از يكسو با انتخاب نوع كالا، شخصيت خود را بروز مي‌دادند و از سوي ديگر با توسل به آموزش‌هايي كه در گروه‌هاي در مورد فلسفه زن‌بوديسم فرامي‌گرفتند به دوباره‌سازي شخصيت و خويشتن خويش مي‌پرداختند. آنها از بيرون متوجه درون شدند. سمينارهاي كه شامل آموزش‌هاي كوتاه‌مدت فلسفه «زن (Zen)» بود ميليون‌ها نفر را جذب خود كرد و ظرف چندسال مرزهاي آمريكا را درنورديد و سپس سراسر اروپا را دربرگرفت.
در حالي كه نيروهاي چپ در گردوغبار ناشي‌ از حركت پرشتاب و ورود به اوج اين جريانات، برجاي خود ميخكوب شده بودند، سيستم سياسي دريافت كه بايد به‌سرعت خود را با اين فردگرايي جديد هماهنگ كند. نظام سياسي نيز بايد همانگونه كه با مصرف‌كنندگان در بازار تجارت رفتار مي‌شد، به راي‌دهندگان در دنياي سياست اين احساس را القا مي‌كرد كه خود را با خواست آنان براي تجلي فردگرايي جديد و ابراز وجود تك‌تك افراد منطبق و همراه كرده است.
شروع دهه 80، ظهور ريگان در آمريكا و تاچر در انگلستان، دو تفكر مافوق راست را بر بخش قدرتمند جهان غرب حاكم كرد. وقوع اين پديده كه به‌طور افراطي عليه منافع مردم و به‌سود شركت‌ها سازمان داده شده بود، ممكن نبود مگر با استفاده از شعار گمراه‌كننده «بياييد حكومت را از گرده مردم برداريم». با طرح شعار دولت كوچك‌تر، واگذاري كار مردم به مردم و اجازه ابراز وجود به مردم، تئوري ويلهلم رايش، به‌ بهترين ‌وجهي كارآيي خود را نشان داد. ريگان به‌سرعت قلب‌هاي راي‌دهندگان را به تسخير خود درآورد. اما تصميمي كه در پشت اين شعار نهفته بود، چيزي جز بازگذاشتن كامل دست شركت‌ها در اداره جامعه و قطع هرگونه كمك از سوي دولت به مستمندان و كاهش عظيم ماليات شركت‌ها و ثروتمندان نبود. فيلم‌هاي تبليغاتي ساختگي كه دريافت‌كنندگان كمك مالي از دولت را در حال راندن يك كاديلاك نشان مي‌داد، ضربه آخر را وارد كرد. ريگانيسم در آمريكا و تاچريسم در انگلستان، برگ جديدي را نه‌تنها در تاريخ دو كشور بلكه در تاريخ جهان گشود.
هيپي‌هاي مدافع عدالت و مساوات دهه ۶٠، به‌سرعت به ياپي‌هاي (متخصصان شهرنشيني كه از ثروت و زندگي مرفهي برخوردار بودند و در دهه ٣٠ زندگي خود به‌سر مي‌برند) دهه‌٨٠ تبديل شدند و دگرگوني جامعه از وضعيت شورشي به وضعيت رام و مصرفي كامل گرديد. با آغاز دهه ٩٠، هيپي‌هاي دهه‌۶٠ و اوايل‌۷٠، سنين بين ۴٠‌تا‌۵٠ سالگي عمر خود را سپري مي‌كردند. با شروع دهه ٩٠، گروه‌هاي تمركز كه مستمرا از طريق دستيابي به عمق احساسات توده‌ها، شركت‌ها را در امر توليد و خدمات ياري مي‌رساندند، مرزهاي سيستم سياسي آمريكا را نيز پشت سر گذارده و به قلمروي سياست پاي گذارده بودند.
كلينتون، نخستين رئيس‌جمهوري بود كه با استفاده از گروه‌هاي تمركز، شعار انتخاباتي‌اش را حول محور «اميد» سامان داد. تماس مستقيم و دائم كمپين كلينتون با گروه‌هاي تمركز، به او اين امكان را مي‌داد كه لحظه‌به‌لحظه با كمك مشاورانش، با بخش احساسي شخصيت جامعه آمريكا رابطه برقرار كند. كلينتون معتقد بود كه به‌جاي اعلام صريح آنچه كه به آن اعتقاد دارد، بهتر است صرفا از خواست جامعه تبعيت كند و پس از رسيدن به قدرت مي‌تواند آنچه را مي‌خواهد به انجام برساند. توني بلر در انگلستان عمدتا با استفاده از همين الگو به قدرت رسيد و توانست راي‌دهندگان مردد را با كمك گروه‌هاي تمركز به خود جذب كند.
با پايان‌گرفتن سريال چهارقسمتي آدام كرتيس مشخص است كه او نيز با برنيز هم‌عقيده است: توده‌ها، غيرمنطقي و سخت غيرقابل اعتمادند. از ديد برنيز دموكراسي مدرن اگر بخواهد به‌دنبال نظر جامعه حركت كند بايد هر روز به سويي كشيده شود. اين وظيفه اليت حاكم بر جامعه است كه با اجازه بروز خواست‌هايي كه در ضمير ناخودآگاه افراد متراكم است، در آنان اين تصور را پديد آورد كه «اين مردم‌اند كه انتخاب مي‌كنند و اين مردم هستند كه سرنوشت اقتصاد و سياست را رقم مي‌زنند». بي‌شك آزادگذاردن و بلكه تشويق و تحريك تمايلات جنسي و شاخص، بدون نقش سكس در جامعه، به‌عنوان يكي از اركان نظريه فرويد و ويلهلم رايش، يكي از سازوكارهايي است كه باعث آزادشدن تمناي دروني انسان‌هايي مي‌گردد كه امروز در فرهنگ غرب از آنان به‌عنوان «مصرف‌كننده» ياد مي‌شود.
 پنجشنبه 23 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 351]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن