محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855360973
روایت جانسوز تک شلمچه
واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
روایت جانسوز تک شلمچه درگیری به شکل تن به تن شده بود، از روی جنازه مطهر شهدا گلوله جمع میکردیم تا در نبرد وانمانیم.
به گزارش فرهنگ نیوز، تبیین و شناساندن فرهنگ ایثار و شهادت از مکانیزمهای دفاعی اسلام برای تسلیح جامعه در برابر هجوم فرهنگهای غیرخودی است، ایثارگری و شهادتطلبی نقش بهسزایی در حفظ دین و ارزشهای آن و استقلال کشور ایفا میکند؛ ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و تلاش برای احیای آن بهمنظور مقابله با تهاجم فرهنگی، موضوعی است که نیازمند بررسی ابعاد مختلف آن است.ایجاد کردن و سپس توسعه یک فرهنگ در میان یک جامعه، فعالیتی تدریجی و زمانبر است، البته بعضی از حوادث تاریخ در ایجاد و گسترش یک فرهنگ نقش تسریعکنندهای دارند، مثلاً درباره توسعه و گسترش شهادت در جوامع، حوادث بزرگی در زمان معاصر، پدیده انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی (ره) و سپس جنگ تحمیلی و دفاع مقدس 8 ساله، در رشد و تسریع و گسترش فرهنگ شهادت در میان دیگر جوامع نیز نقش داشتهاند اما برای تداوم و گسترش این فرهنگ در زمان کنونی در استان مازندران بهعنوان یکی از رسانههای ارزشی و متعهد به آرمانهای انقلاب اسلامی در سلسله گزارشهایی در حوزه دفاع مقدس و بهویژه تاریخ شفاهی جنگ، احساس مسئولیت کرده و در این استان پای صحبتها و خاطرات رزمندگان و خانوادههای شهدا نشسته و مشروح گفتههای آنها را در اختیار مخاطبان قرار داده که در ادامه بخش دیگری از این یادگاریها از نظرتان میگذرد.روایت اسارت در تک شلمچه را آزاده سرافراز مازندرانی علی نائیجی چنین نقل میکند: از ساعت 7 صبح صدای توپ و خمپاره، فضا را آنچنان در خود گرفته بود که گویی جهان به پایان خویش نزدیک شده، برخی در هالهای قدسی با خدای خویش نرد عشق میباختند و برخی نیز در ترس و اضطراب پایان زندگی، اشک میریختند و دلداریها نیز جوابگو نبود و آنان مترصد فرصتی بودند تا بگریزند.* اوج شجاعت بالای خاکریز در شلمچهدر این مدت که در خط بودم به شکلهای مختلفی در سیمای برخی ترس و اضطراب را میدیدم، پاسدار وظیفهای که از خط مقدم فاو گریخته بود و دوباره به خط شلمچه آورده شد، چنان از مرگ واهمه داشت که حتی در فضای بسیجیان گروهان ما هیچگاه کتمان نکرد و چند بار با من به درد و دل نشست اما سخنانم هیچگاه تسکینی برایش نبود ولی هنگامی که نبرد شروع شد بالای خاکریز چنان کلاشینکف را به خواندن واداشت که گویی جوان دیگری متولد شده و در همین بین، با تیر رها شده از سیمینوف تکتیرانداز بعثی، شهادت را تجربه کرد.در اینجا لازم میدانم گریزی بر مقوله ترس زنیم تا در ادامه که با این رفتارهای آمیخته با ترس و اضطراب روبهرو میشویم قضاوتهایمان آمیخته با حقایقی علمی باشد.ترس را ضمن اینکه یک واکنش احساسی به تهدید و خطر میدانند، آن را از اضطراب نیز جدا میکنند، ترس از پی تهدید خارجی میآید و فرار بهعنوان رفتاری طبیعی آن را همراهی میکند، حال آنکه اضطراب ناشی از تهدیدهای اجتنابناپذیر است، دانشمندان اتفاق نظر دارند که ترس احساس بنیادین و فطری بشر همچون شادمانی و خشم است و یکی از لوازم ضروری بقاست.* صدای شنی تانکها، خلاء سکوت را شکستحال با این توضیح برمیگردیم به خط شلمچه که در این زمان آتشتهیه دستپخت سلاحهای غربیان در ساعت 8 صبح جای خویش را به سکوتی سهمگین داد که طلیعه شروع نبردی سخت را میداد.آنانی که منتظر فرصتی بودند تا خود را از خط مقدم رهایی بخشند، فرار را بر قرار ترجیح دادند و راه پشت خط را در پیش گرفتند، بقیه چنان شیری غران بهسمت خاکریزها رفتند و سلاحهای خویش را مهیای نبرد تاریخی کردند.لختی نگذشت که صدای شنی تانکها، خلاء سکوت را شکست و متعاقب آن صدای شلیک سلاحهای سبک، با فریادهای اللهاکبر در هم تنیده شد.* شلمچه؛ مظلومترین حوزه مقاومت هشتسالهنکته مهم این بود که همه رزمندگان از مدتی قبل تحرکات سنگین دشمن را به چشم دیدند و انتظار حمله سهمگین را داشتند و با این تدارکات قلیل نظامی و کمبود مهمات، نبرد سخت و نابرابر را پیشبینی میکردند و گزارشات زیادی را به بالادستیها رساندند ولی هیچگونه ارادهای برای تقویت خطوط وجود نداشت.شاید رمز مانایی مقاومت شلمچه در تاریخ جنگ به همین وضعیت برمیگردد چرا که همگان میدانستند که جنگ به پایان خویش نزدیک میشود ولی باید تعدادی را در پیشانی جبهه نگاه داشت تا استدلال قبول قطعنامه را قدرتمند جلوه دهند، به نظر رشادت دلاورمردان در خط شلمچه با در نظر گرفتن مطالب بالا، شلمچه را مظلومترین حوزه مقاومت هشتساله کرد، آنگونه که نام شلمچه معنویتی خاص به دلسوختگان انقلاب و جنگ در همه محافل میبخشد.* صدای افتادن دلاورمردان توسط تکتیراندازاننبرد آغاز شد، هر چقدر بعثیون تلاش کردند نتوانستند خط را بشکافند ولی صدای افتادن دلاورمردان توسط تکتیراندازان به تحرکات برای جایگزینی میافزود، روی جنازه پاسداری بلندقامت و خوشسیما که پیشانیاش در بوسه گلولهای رنگین شد، چفیهای انداختم تا صورتش را اشعه خورشید نیازارد.نیاز به مهمات مرا بر آن داشت همراه دلاورمرد کوچک (کمربسته) به زاغه مهمات بروم که با دیدن خالی بودن آن رنگ ز رخسارم پرید با تنها جعبه نارنجک به طرف خاکریزها برگشتیم که شیربچه آملی (محمد صفری) که تیربارش لحظهای از غرش باز نمیایستاد، سرش را به طرف ما برگرداند و با مشت گره کرده غریو اللهاکبر سر داد که ناگاه دیدم نارنجکی در هوا چرخ خورد و به زیر پایش نشست.او از همهجا بیخبر، فریاد هشدارهای مرا نشنید در گرد و خاک برآمده از انفجار گم شد، به طرفش دویدم، او که در حال غلتیدن به پایین خاکریز بود را در آغوش گرفتم، تمامی ترکشها در ناحیه کمر و پاهای او جمع شده بودند و استخوان ساق یکی از پاهایش کاملاً جدا و فقط به پوستی آویزان بود، او را در سرپناهی جا دادم، میخواستم کمی دلداریاش دهم ولی با شنیدن مناجاتهای او شرمنده شدم، به بالای خاکریز جست زدم و مست آوای کلاشینکف به نبرد ادامه دادم.فشار عراقیها هر دم فزونی مییافت و مهمات رو به پایان و در جناحین گروهان ما پرچم عراق بالا رفت، دنبال فرمانده گروهان رفتم، ایشان گفت: «دستور عقبنشینی رسید.»ناگاه دیدم فرمانده گردان و جمیع ارکان در حال عقبنشینی هستند، مرحوم محمد اسماعیلی تا مرا دید، گفت: «همراه ما بیا.» ولی من قبول نکردم و گفتم: «میروم تا بچههای کمین را خبر کنم.»از سه راه مرگ به سوی گروهان رفتم، بچهها بالای خاکریز آخرین مهمات مانده را نیز خرج میکردند، چند نفری را دیدم که بیسلاح به طرف عقب میآمدند، گفتم: «کجا میروید؟» گفتند: «به عقب برمیگردیم.» گفتم: «اینگونه بدون سلاح؟ عقب هم که بروید در جایی باید مستقر شوید تا جلوی پیشروی عراقیها را بگیرید.» اما زیر بار نرفتند، گفتم: «فاو را از دست دادیم دیگر نگذاریم شلمچه هم از دست برود دل امام را به درد نیاوریم.» ولی آنان زیر بار نمی رفتند، ناگهان بسیجی «روحالله نائیج» با آرپیجی جلویشان نشست و گفت: «دستور بدهی شلیک میکنم.»من که از روحیهاش کاملاً مطلع بودم، مانعش شدم و اجازه رفتن به آنها را دادم که بعدها آن کس که جلودارشان بود در اردوگاه با خیانت، ما و خیلی از عزیزان پاسدار را به زیر تازیانههای عراقیها سپرد و گاهاً این فکر در من تجلی میکرد که ای کاش او را در همان جا میکشتم شاید دلیلش زخم زبانهای روحالله بود که میگفت نگذاشتی در همان خط او را نفله کنم تا اینگونه بلای جانمان نشود.دو نفر امدادگر نیز با برانکارد در حال عقبنشینی بودند، جلویشان را گرفتم و مجبورشان کردم که محمد صفری را به عقب ببرند، در حال بلند کردنش، پایش که از پوست آویزان بود از برانکارد بیرون افتاد که آن را به داخل برانکارد برگرداندم که با به هم ساییده شدن استخوانها به هم، دردی جانکاه بر او عارض شد که شرمندگیاش در اسارت هم رهایم نکرد، بعد از اسارت از امدادگر گردان شنیدم که چند خاکریز آن طرفتر پیدایش کردند و سوار آمبولانس، همراه دیگر زخمیها به عقب رساندند، قسمت آن بود که به عقب برگردد و امروز با یک پا و کلکسیونی از ترکشها نماد مقاومت آن روز در جامعه امروز باشد.* از روی جنازه مطهر شهدا گلوله جمع میکردیم تا در نبرد وانمانیمبچهها را یکی یکی به عقب فرستادیم و فقط مانده بود قسمت نونیشکلی که بعضی از بچهها، آنجا در حال جنگ بودند، عملاً یک فرورفتگی به طرف عراقیها بود، من مسئولیت خبر کردنشان را برعهده گرفتم، از آنجایی که عراقیها، وارد راهروهای خاکریزها شدند، فرد دیگری را میخواستم که خط آتش درست کند تا همه در محاصره بعثیها قرار نگیریم و در اینجا نصرالله نورمحمدی جوانی که تلاوت قرآنش قلوب را مرتعش میکرد و در دبیرستان امام (ره) شهرستان آمل درس میخواند، آنقدر خوشخلق و دوستداشتنی بود که بیشترین حجم نامههای گردان متعلق به او بود که دوستان و همکلاسیهایش برای او فرستادند با صدای بلند عنوان کرد: «من با شما می مانم.» به چهره نحیفش نگاهی انداختم و سریعاً گفتم: «شما برگردید.» ولی او زیر بار نرفت و گفت: «مگر خونت از من رنگینتر است.» گفتم: «اگر نروی خودم یک گلوله بهت میزنم.» در همین اثنا یک نفری که نمیشناختم، گفت: «من میمانم.»قبول کردم، او گفت: «من به داخل میروم، تو خط آتش درست کن.» او رفت و من بهسوی عراقیها که دیگر خیلی نزدیک بودند تیراندازی میکردم یکیک بچهها بیرون آمدند و تا خط را خالی دیدند نگران میشدند، گفتم: «با سلاحتان به طرف سهراه مرگ بروید، آنجا بچهها کمین کردهاند و منتظر شما هستند.»آخرین نفر که آمد، همگی بهصورت زیگزاکی بهسوی سه راه مرگ دویدم و گاهاً به پشت سر تیر میانداختیم و عراقیها را میدیدیم که بهدنبال ما میآیند، صدای سفیر گلولهها، آنی در اطرافمان قطع نمیشد.به سهراه مرگ رسیدم، دیدم برخی بچهها منتظر ما و در حمایت از ما، عراقیها را فراری دادند و یکی از آنها نورمحمدی بود، همه با هم در دالانهای خاکریز به عقب میرفتیم و بهدلیل ورود عراقیها، درگیری به شکل تن به تن شده بود، از روی جنازه مطهر شهدا گلوله جمع میکردیم تا در نبرد وانمانیم، به اطرافم نگاه کردم، نورمحمدی را نیافتم، در اسارت بهدنبالش از هر کسی جویای احوالش شدم اما هیچکس خبری از او نداشت تا اینکه یکی گفت: «دیدم با یک عراقی گلاویز شده که در این کشاکش، ماشه کلاش عراقی چکانده شد و گلوله، گلویش را شکافت و در دم شهید شد.»* اسارت؛ فصل نوین زندگیساعت دو بعداز ظهر در آن گرما و تشنگی و حاد شدن نبرد در تعقیب و گریز، عده ما حدوداً به 70 نفر رسید که در محاصره گازانبری گرفتار شدیم، به زمین صاف نگاه کردیم جایی که میبایست برویم، تانکهای عراقی را میدیدیم، چند نفری ازجمله غلامحسین برومند به آن سو گریختند ولی در زیر آتش خصم زمینگیر شدند.در همین بین چند تن از منافقین بچهها را با خنده به طرفشان میخواندند و اینگونه وانمود میکردند که بچههای خودیاند ولی کیدشان برملا شد و نصیبشان آخرین گلوله آرپیجی یکی از رزمندگان بود.دیگر مهمات به انتها رسید و در تحیر چه کنم چه کنم بودیم که یکی از بچهها به طرف من آمد و گفت: «یک نارنجک دارم، میخواهم خودم را بکشم چون تحمل اسارت را ندارم.» نارنجک را از دستش گرفتم و بلند فریاد زدم: «اگر شهادت مقدرمان نشد، اسارت هم یکی از عوارض جنگ است که مفری از آن نیست رضاییم به رضای خدا.»هنوز سخنم تمام نشده بود از روی خاکریزها، عراقیها سلاحهایشان را بهسویمان نشانه گرفتند، بدینسان فصل نوینی در زندگیمان گشوده شد که اسارت نام داشت.
94/12/11 - 11:59 - 2016-3-1 11:59:20
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[مشاهده در: www.farhangnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]
صفحات پیشنهادی
روایت اسلامآوردن بانوی تازهمسلمان ژاپنی
روایت اسلامآوردن بانوی تازهمسلمان ژاپنی بانوی تازه مسلمان ژاپنی با حضور در میان دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد بجنورد به بیان خاطرات خود درباره روی آوردن به دین اسلام پرداخت به گزارش فرهنگ نیوز فاطمه هوشینو بانوی تازه مسلمان ژاپنی در جمع دانشجویان واحد بجنورد با بیان خاطرروایتی از سرشت فناوری و سیر تکامل آن را در این کتاب بخوانید
روایتی از سرشت فناوری و سیر تکامل آن را در این کتاب بخوانید کتاب سرشت فناوری نظریهای ظریف و نیرومند دربارهی ریشهها و روند تکامل فناوری است تأثیر این کتاب در حوزهی فناوری قابل مقایسه است با تأثیر کتاب ساختار انقلابهای علمی تامس کوهن در حوزهی علم عصرایران - کتاب سرشت فناورینستعلیق و خط شکسته به روایت «معراج قلم»
نستعلیق و خط شکسته به روایت معراج قلم در این نمایشگاه آثار هادی پناهیمنش به نمایش گذاشته میشود که شامل حدود 27 قطعه کار است معراج قلم نمایشگاهی است که در روزهای پایانی در نگارخانه تخصصی خوشنویسی ترانه باران برپا میشود مجید حسینیان یکی از مسئولین نگارخانه ترانهباران که چنروایت دهنمکی و عسگرپور از ارتباط سینما و انقلاب
جمعه ۷ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۷ ۱۰ چهارمین قسمت برنامه 180 درجه با موضوع سینما و انقلاب و با حضور مسعود دهنمکی و محمدمهدی عسگرپور امشب هفتم اسفندماه از شبکه افق پخش میشود به گزارش سرویس تلویزیون و رادیو ایسنا موضوع چهارمین قسمت از برنامه 180 درجه سینما و انقلاب است و قرار اسروایت مجید مجیدی از اسکار
روایت مجید مجیدی از اسکار سینمای ایران 14 سال پیش با بچه های آسمان برای اولین بار نامزد اسکار شد و 12 سال بعد با جدایی نادر از سیمین موفق به دریافت این جایزه مهم سینمایی شد خبرگزاری ایسنا سینمای ایران 14 سال پیش با بچه های آسمان برای اولین بار نامزد اسکار شد و 12 سال بعدروایت غواصان شهید امالرصاص بعد از ۳۰ سال
روایت غواصان شهید امالرصاص بعد از ۳۰ سال عملیات کربلای۴ و عملیات والفجر۸ و تک ایذایی والفجر۸ در منطقه ام الرصاص به عنوان بخشی از عملیاتهای آبی-خاکی جنگ مورد توجه بوده و ام الرصاص را نیز درگیر کرده است بازگشت پیکر شهدا از اولین مرحله تفحص در این جزیره حماسههای آنان را دوباره«پایان خدمت» نقد و بررسی شد/ روایتی از فیلمنامهای که بهروزافخمی نوشت
پایان خدمت نقد و بررسی شد روایتی از فیلمنامهای که بهروزافخمی نوشت جلسه نقد و بررسی فیلم پایان خدمت ساخته حمید زرگرنژاد شامگاه 10 اسفند ماه 1394 در قالب نشست 385 برنامه باشگاه فیلم تهران در سالن آمفی تئاتر فرهنگسرای ارسباران برگزار شد عصرایران - جلسه نقد و بررسی فیلم پبازیگران رادیو قصههای تهران را روایت میکنند
دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۶ ۳۰ برنامه رادیویی از طهرون با تهران با هنرنمایی بازیگران اداره کل هنرهای نمایشی رادیو در چندین نقش متفاوت به روی آنتن رادیو نمایش می رود به گزارش سرویس تلویزیون و رادیو ایسنا حمیدرضا هدایتی طراح مجموعه نمایشی از طهرون تا تهران ضمن اعلام این مطلب گروی آنتن شبکه افق ببینید روایتی مستند از «ایستادگی در آسمان»/ ماجرای بمباران فرودگاه صنعا برای جلوگی
روی آنتن شبکه افق ببینیدروایتی مستند از ایستادگی در آسمان ماجرای بمباران فرودگاه صنعا برای جلوگیری از فرود هواپیمای ایرانیمستند ایستادگی در آسمان روایتی مستند از پرواز هواپیمای ایرانی برای رساندن کمک های دارویی به مردم یمن و جلوگیری عربستان سعودی از این اقدام سه شنبه این هفتهروایت مجید مجیدی از "اسکار"
دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۰ ۰۰ سینمای ایران 14 سال پیش با بچه های آسمان برای اولین بار نامزد اسکار شد و 12 سال بعد با جدایی نادر از سیمین موفق به دریافت این جایزه مهم سینمایی شد به گزارش خبرنگار سینمایی ایسنا در آستانه برپایی این رویداد سینمایی به بازخوانی روایت مجید مجیدی از-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها