تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران شناخته میشود؟
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1820402043
باید می رفتیم/ دلم برای هیچ چیز تنگ نشد / بچه حزب اللهی باید آماده باشد
واضح آرشیو وب فارسی:وارث: وارث: در ایام ولادت حضرت زینب سلام الله علیها به خدمت حاج موسی رضایی رسیدیم که حدود دوماه برای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها در سوریه به جنگ علیه تکفیری ها می پرداخت. متن گفت و گوی وارث با حاج موسی رضایی را می خوانید: وارث: چرا رفتین و اینکه نحوه رفتنتان چه گونه بود؟ اینکه چرا رفتیم که بلاخره مشخص است. روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله است که مضمونش این است که اگر آن سر دنیا مسلمانی فریاد بزند و کمک بخواهد اگر به دادش نرسیم از ما نیست. در سوریه که حضرت آقا هم اتفاق نظر داشتند بر اینکه شیعه هستند این جای خود و اینکه تکلیفی بر ما بود که آنچه می توانیم و از دستمان بر می آید را انجام بدهیم. اینکه آن ها مسلمان بودند بالاتر از آن این بود که شیعه هستند. باید می رفتیم. گرچه که خیلی از آن ها هم مسلمان های سنی بودند. زن و بچه ای که در آنجا دارد بهشان ظلم می شود هر که باشند. روش اهل بیت علیهم السلام این بود که دستگیری می کردند. هیچوقت سوال نمی کردند که شما ما را دوست داری یا نه؟ این مرام که بگوییم ناصبی هستند این مرام امیرالمومنین علیه السلام نیست. یعنی آن چیزهایی که ما از اهل بیت علیهم السلام شنیده ایم این نبوده است. یک شخصی خدمت امام علی علیه السلام بود و به ایشان ناسزا می گفت. وقتی حرف هایش تمام شد آقا فرمودند: گرسنه ای؟ وسیله نداری؟ لباس نداری؟ او را برد و برایش همه چیز را فراهم کرد. آن شخص وقتی فهمید ایشان امیرالمومنین علیه السلام هستند شرمنده شد. حالا ما می گوییم بگذار بکشند آن ها را. رأفت و مرام، روش امیرالمومنین علیه السلام بود. من هم تخصصی نداشتم. می گفتند کسی برود که تخصصی داشته باشد و آنجا به درد بخورد. فکر کردم که من چه تخصصی دارم؟ تا ما در زندگی به بن بست می خوریم دست به دامان امام حسین علیه السلام می شویم. من دیدم شاید بتوانم از این طریق که نوکری امام حسین علیه السلام را می کنم در این فضا وارد شوم و یکی از دوستان ما را با این سمت به عنوان مداح گردان وارد کرد. گفت با این عنوان برو و آنجا می توانی تخصص لازم را هم به دست بیاوری. ما این طور وارد شدیم و دو سال به هر کسی مسئول و غیر مسئول می گفتیم که می توانی کاری کنی؟ تا اینکه بعدا فهمیدم به این چیزها نیست. کسی دیگر باید بخواهد تا بشود. کسی ما را معرفی کرد اصلا نه کاره ای بود و نه شخصیتی بود. در عرض یک روز چیزی را که دو سال به دنبالش بودم را دست پیدا کردم. یکی از دوستانمان به سوریه برای زیارت رفته بود و شبی که من در هیئت می خواندم پرچمی را دور من انداخت و گفت این را از حرم حضرت زینب سلام الله علیها آورده ام. من گفتم در هیئت بگردان. گفت: نه این را داده اند که بر گردن تو بیندازم. من به فال نیک گرفتم و گفتم شاید این پرچم آمده است شاید خبری شود. این اتفاق برای سه شنبه بود که من پنجشنبه بعد از دو سال عازم شدم. این را فهمیدم که حضرت زینب سلام الله علیها باید بخواهد و بگوید بیا. من پارسال اقدام کردم و به عنوان آشپز می خواستم بروم و نشد. گفتند فردا اعزام هستید ولی نشد. بعد به این فکر می کردم شاید حضرت زهرا سلام الله علیها خواستند آن کاری که در شأن و شخصیت من است با آن شأنیت مرا ببرد و همان طور هم مرا برد. با همان لباس نوکری. در آنجا هم موقع هایی که فرصت بود مداحی می کردیم و بقیه اش هم کاری که بقیه می کردند ما هم می کردیم. در حال رزم بودیم. وارث: قیقا چند وقت آنجا بودید؟ 5 آذر رفتم تا 10بهمن ، 65 روز بود. وارث: آموزش هم دیدید؟ شما در آنجا در فضا هستی. مثل وقتی که خارج از کشور می روی و زبان انگلیسی را می خواهی یاد بگیری چون در آن فضا وارد می شوی و مدام صحبت می کنی یاد می گیری. من مجبور شدم سنگر بگیرم. سنگری که مستحکم باشد. این خودش آموزش تاکتیک است. این را نمی دانستم و در آنجا یاد گرفتم. سلاح را یاد گرفتم و توانستم با آن کار کنم. من به لطف امام حسین علیه السلام وضعیتم طوری بود که می توانستم با همه جور اسلحه ای کار کنم. حالا نه در حد حرفه ای. وارث: یک نکته ای گفتید که ما نمی توانیم فضای موجود در سوریه را با فضای دفاع مقدس یکی کنیم. یک مقدار بیشتر دربارۀ حال و هوای بچه هایی که به آنجا می آیند بگویید چون غالبا با همین اسم مدافع حرم دارند می آیند. می خواهم بدانم حال و هوایشان چطور بود. حال و هوای جنگ است یا حال و هوای معنوی؟ بچه ها وقتی به آن فضا می آیند با همان حال و هوا می آیند ولی وقتی وارد می شوند ممکن است به قول شخصی چیزهایی را ببینید که برایتان ضد حال باشد. وقتی به آنجا رفتیم دیدیم همان است. فضا فضای جبهه و خاکریز و این صحبت ها نیست. این جنگ شهری و خیابانی است. ضمن اینکه شما می بینید یک گردانی بچه های خودتان هستند و همسایه های بغلی ات عراقی ها و افغانستانی ها و لبنانی ها هستند. بعد یک کاری را ممکن است بایستی با هم انجام دهید و بعد می بینید فرهنگ ها مختلف است. مثلا قبل از عملیات بیایی زیارت عاشورا بخوانی و ... نیست. مثلا یک فضاهایی می شد که ما خیلی استرس می گرفتیم من در ماشین به بچه ها گفتم شاید این آخرین فرصت ما باشد از همین جا در ماشین به امام حسین علیه السلام سه بار سلام بدهید. بچه ها سلام دادند و نذر صلوات کردیم. شب اربعین یک عزاداری در اتاق گرفتیم و سینه زدیم. وارث: حال و هوای بچه های ایرانی چطور بود؟ 30 سال از آن دوران گذشته است اما از شهدا خواسته و نا خواسته دور شدیم. من منتظر بودم که چشمانم را باز کنم همه بگویند الهی العفو ولی این طور نبود. تا جایی که میشد سعی می کردیم روضه ای بخوانیم. روی هم رفته فضای بچه های ایرانی فرهنگشان خیلی فرق می کرد. افغانی ها خیلی فرق فرهنگی دارند. عراقی ها و حزب الله لبنان هم همین جور. وارث: عکس العمل سربازهای دیگر نسبت به حرف های حضرت آقا چه بود؟ آن ها اصلا در این فازها نیستند. حزب الله شاید فقط در این فضا باشند. آن ها می گویند فرمانده مان گفت بیایید اینجا جنگ کنید. خیلی هایشان نماز نمی خواندند. از آن طرف یک مداح افغانستانی دیدم که از هرات آمده بود و خیلی اخلاص داشت. شور داشتند ولی شعور نداشتند. ما در این فضاها بچه هایمان هیئت و مساجد را دارند ولی آنها ندارند. وارث: دلتان در آنجا برای هیئت های تهران تنگ نشد؟ من مثلا زیارت می روم سه روزه بر می گردم. بیشترین روزی که مدتی از تهران دور بودم 12 روز بود و آن هم مکه بود و می خواستم زودتر برگردم و نمی توانستم دور شوم. اولین سفری بود که رفتم و اصلا به آمدن فکر نمی کردم و شوقی برای آمدن نداشتم و فکر کنم دلیلش هم یک چیز بود چون وقتی به کربلا و مکه می روی می روی که برگردی ولی بچه هایی که از اینجا می روند هیچ چیزی برایشان مهم نیست برای برگشتن. من خودم دلم برای هیجچ چیزی تنگ نشد حتی برای خواندنم چون یک هدف دیگری بود این ها را فراموش می کردیم. وارث: حرم حضرت هم رفتید؟ بله ما توفیق داشتیم سه بار برویم. بچه ها یک بار، اول می روند و یک روز هم روز آخری که می خواهند برگردند. وارث: خانواده دلتنگی نمی کردند؟ معلوم است که می کردند، این یک چیز طبیعی است. وارث: صحبت می کردند؟ بله ولی به ما گفته بودند شاید یک فضایی شود که دیگر نشود ارتباطی برقرار کرد ولی آنجا الحمدلله فضایی بود که بچه ها به خانواده هایشان زنگ بزنند ولی خوب طبیعی است دیگر بلاخره جدایی است. حضرت زینب سلام الله علیها و امام حسین علیه السلام هم که معصوم بودند در جدایی شان اذیت می شدند. وارث: پسر بزرگتان چند ساله است؟ 10 سال. پدرم رسما گریه می کرد. حالا ما موقعیتمان یا متاسفانه یا خوشبختانه ارتباط هایمان خیلی قوی است. الان اگر دوباره بخواهم بروم نمی دانم چطور باید جواب این همه آدم را بدهم که این همه اذیت می شوند. این را اغراق نمی کنیم. من الان 3 روز است که برگشته ام واقعا حالم خراب است. وارث: تصمیم دارید دوباره برگردید؟ والا الان در این سه روزه دارند به در و دیوار می زنند که تو اینجا نیازت بیشتر احساس می شود و باید اینجا باشی و ... ولی من در ذهنم این است که نکند این ها دارند به من آویزان می شوند که نگذارند بپرم. یک کسی امروز یک حرفی زد و گفت تو دو سال دنبال این بودی که بروی و خودت می گویی آن پرچم را دور گردنم انداختند حس کرذدم که کارت دعوت را فرستاده اند و همان شد و غیر مستقیم دعوتت کردند ولی حالا که رسما دارند می گویند بیا. ولی فعلا دارم دست و پنجه نرم می کنم ببینم می توانم با خودم کنار بیایم. وارث: از آقایون مداحان کسی را دیدید؟ هفته پیش حاج سعید اینا آمدند چند روزی جلسه داشتند و آقای مطیعی آمدند. ظاهرا شنیدم که آقای سلحشور هم دوباره دارند می روند. این چیزی که من شنیدم ایشان برای ماندن جنگ دارند می روند نه اینکه صرفا برای مداحی برود. حالا اینکه برود یا نرود را من نمی دانم. بچه های دیگر آمدند آقای حسن حسین خانی که برای جنگ آمده بودند. آنجا با هم بودیم و ایشان را دیدم ولی بزرگواران دیگر برای خواندن برای نیروها آمدند و برگشتند. وارث: از کسانی که شهید شدند چه کسانی بودند؟ حاج داوود جوانمرد بود که با هم رفتیم شهدا را بیاوریم و محسن فرامرزی که ایشان هم برای برگرداندن شهدا آمده بود. حمید اسداللهی، امیر سیاوشی، اسماعیل کرمی، سید عباس حسینی بود. امیر کرمی هم اگر اشتباه نکنم. وارث: خیلی ها دوست دارند که راه باز شود بروند. با چه شرایطی توصیه می کنید بروند؟ یک نفری در هیئت بود که می گفت نیازی نیست بروید به اندازه کافی نیرو هست. حالا نمی دانم که کجا رفته بود که این حرف را زده نمی دانم. ولی به من که می گویند من می گویم برو به پایگاه های بسیج و آموزش ببین. بچه ها باید بروند. بچه مومن و حزب اللهی باید آماده باشد. کسی که امام حسینی و امیرالمومنینی هست باید آموزش ببیند. خیلی ها شاید این فضا را نداشته باشند. ما مثلا می خواهیم یار امام زمان باشیم و هیچ چیزی بلد نیستیم. پس بهتر است بچه ها بروند حالا ثبت نام کنند و آموزش را بروند. بچه ها باید به این نیت بروند که بگویند می رویم که یک جایی به دردمان بخورد. یا لیاقت می دهند یا اگر هم نشد ضرری نکرده ایم. وارث: از کارتان بگویید معلم هستید؟ من شغل معلمی ندارم من معاون دبیرستان هستم. این قدر به ما گفتند امروز و فردا اعزام است به مدرسه غیر از مدیر نگفتیم. اول قرارداد به ما می گویند مرخصی نمی توانی بروی و در تابستان باید بروی. با این همه مدیر که انقلابی هستند به من گفتند آموزش را برو. نه ایشان می دانست و نه خودم می دانستم که زود بروم. دو روز رفتم و دیگر واسطه ای شد که دیگر آموزش نرفتم. رفتم به حاجی گفتم دارم می روم و بعد بنده خدا خیلی استقبال کرد و عکس گرفت. گفتم اگر شنبه آمدم به من نخندید گفتند هر چه قسمت است. قرار بود ما چهل روزه بیاییم و نشد که شد 65 روز. ما مدرسه آمدیم و خیلی استقبال گرمی کردند. حتی در این دو ماهی که نبودم حقوقم را به حسابم ریختند که سهمی داشته باشند. ولی خیلی ها که رفتند کارشان را از دست دادند. وارث: شما می روید پولی به شما می دهند؟ والا شایعه که خیلی زیاد است. امروز از بچه ها شنیدم که 50 میلیون و این حرف ها هست. گفتم به ما پاداشی نداده اند ولی می گویند پاداش رهبری است و 200 دلار به هر رزمنده می دهند. چه افغانی چه ایرانی به همه میدهند. ما می شنیدیم که یک حق ماموریت هم هست. مثلا روزی صد هزار تومان و ... ولی به بچه هایی که 5، 6 ماه پیش آمدند چیزی نداده اند ما که تازه آمده ایم. اگر کسی بخاطر پولی بیاید هیچ چیزی نمی تواند جایش را پر کند. واقعا بچه ها بخاطر پول نمی آیند. وارث: لحظه شهادت چند نفر بالای سرشان بودید؟ یکی حاج داوود بود که من با بی سیم او را پیج می کردم. فقط این صدای بی حال را شنیدم که گفت: بچه ها بیایید کمک کنیم. بعد ما از سجاد پیج کردیم که او گفت: داوود ملکوتی شد. یکی این بود و یکی محسن فرامرزی. محسن لباس هایش بالا رفته بود و خون خالی بود. حسن اعرابی هم بود. کاش میشد یک موقعیتی باشد که بچه ها بتوانند بروند و در آن فضا باشند و برشان گردانند. بروند حالت جنگ را ببینند شاید فردا در این کشور خودمان به درد بخورد. یک دفعه در حالت جنگ قرار نگیرند. اگر بشود از این فضا استفاده کرد خوب است. برای امثال من تجربه عالی ای بود. وارث: حال و هوای هفته اول شما چطور بود؟چون من احساس می کنم فضا باید خاص باشد. شب اولی که ما رفتیم اولا پرواز در شب است. استرش دارد. چراغ ها را همه خاموش می کنند. من یک تعریف های خاصی هم شنیده ام. می خواستم ببینم حس خودم چی هست. شاید آن موقع امن تر بود. از دمشق که می خواستیم به حلب برویم نظامی تر میشد. هواپیما صدا می داد و بلند میشد. باز می گفتند در تاریکی بیایید و صدا نکنید. چند روز طول کشید تا با موقعیت روستا آشنا شویم. آنجا امن بود. دیگر خسته شده بودیم. بچه ها همه اش دنبال این بودند که به عملیات بروند. مهمات به ما دادند و بچه ها از همدیگر شاید کش هم می رفتند. نارنجک به خودشان وصل می کردند. من هم یک کلاش داشتم و هم خمپاره داشتم. هم ذوق و شوق داشتیم و هم استرس داشتیم. برای خودم جالب بود که خیلی راحت توانستم با این فضا کنار بیایم. صوت خمپاره را نشنیده بودم. حتی یک ترکش هم با خودم آوردم. در آن فضا برایم جالب بود که چی می شود؟ از استرس تکان نمی خورم یا نه؟ ولی توانستم کنار بیایم. به قول یک بنده خدایی تیرها اسم هر کسی رویش نوشته شده است و قرار است بخورد. واقعا همین جور بود. تیرها به ما نمی خورد. به قول یک بنده خدایی آنجا حرف قشنگی زد گفت بچه ها اینجا دنبال شهادت نباشید. دعا کنید که شهید شوید ولی هدفتان شهید شدن نباشد. دنبال این باشید که پیروز شوید و آرزوی شهادت هم داشته باشید.
دوشنبه ، ۲۶بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: وارث]
[مشاهده در: www.vareth.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]
صفحات پیشنهادی
چیزی به کربلا رفتن نمانده است؛ خود را آماده کنید!
از کلیه برادران و خواهران التماس دعا دارم اگر توفیق پیدا کردیم که به زیارت امام حسین ع برویم شکر خدا ولی اگر توفیق نیافتیم عوض ما نیز زیارت کنید چرا که چیزی به کربلا رفتن نمانده است خود را آماده رفتن کنید به گزارش تا شهدا رهبر انقلاب اسلامی بیان داشتند هرکس که فکر تجاوز بهکمند امیرسلیمانی: هیچ چیز را به خودم ترجیح نمی دهم
کمند امیرسلیمانی هیچ چیز را به خودم ترجیح نمی دهم چهره و ظاهر کمند امیرسلیمانی از زمان پدرسالار که نوستالژی خیلی از ماهاست تغییر چشمگیر و آن چنانی نداشته است حتما خیلی ها دوست دارند بدانند که او برای خودمراقبتی از خودش چه می کند ماهنامه همشهری تندرستی روزی که تصمیم گرفتیم موسال گذشته از ۳ بازی دور برگشت یک امتیاز گرفتیم امسال ۵ امتیاز برانکو: میدانیم در فولادشهر چه چیزی انتظار ما ر
سال گذشته از ۳ بازی دور برگشت یک امتیاز گرفتیم امسال ۵ امتیازبرانکو میدانیم در فولادشهر چه چیزی انتظار ما را میکشد به تصمیم قوه قضاییه درباره سوشا احترام میگذارمسرمربی تیم فوتبال پرسپولیس گفت بازی با ذوبآهن همانند یک دربی است و ما میدانیم در فولادشهر چه چیزی انتظار ما راهر کس اصول گفتمان انقلاب را قبول داشته باشد اصول گرا است/مواضع هاشمی براساس مصالح نظام نیست/هیچ بودجه ای برگشت
هدایت خواه گفت هر اصول گرایی به معنای واقعی باید اصلاح طلب باشد اما نه اصلاح طلبی که دنبال ساختار شکنی و فروپاشی و براندازی نظام باشد بلکه اصلاحاتی که همواره نیاز جامعه هست از آنجایی که انقلاب سلامی تداوم راه انبیاست و همه انبای الهی نیز برای اصلاح آمدند به گزارش پایگاه خبری تحلامیری: هیچگونه گزارش سوء امنیتی اعلام نشده است/تهیه اطلس استقرار نظم
امیری هیچگونه گزارش سوء امنیتی اعلام نشده است تهیه اطلس استقرار نظم سیاست > انتخابات - سخنگوی وزارت کشور با بیان اینکه هیچگونه گزارش سوء امنیتی تاکنون اعلام نشده است گفت مواردی جرم انتخاباتی گزارش شده که به قوه قضائیه اعلام شده و چند مورد هم منجر به صدور کیفرخواستکرباسچی: نفوذیها با قیافه حزباللهی جلو میآیند
کرباسچی نفوذیها با قیافه حزباللهی جلو میآیند غلامحسین کرباسچی گفت نفوذی تلاش میکند عناصر توانمند را در باور جامعه سست کند نفوذی نمی گوید من کارگزارم بلکه او با حزب اللهی ترین قیافه جلو می آید آفتاب غلامحسین کرباسچی در کنگره سراسری حزب کارگزاران که بعد از 18 سال درسردار نقدی در گردهمایی 3 هزار نفری مسئولان بسیج دانشجویی: رهبری اجازه دهد تا غروب نشده 500 سردار در جبهه دفاع
سردار نقدی در گردهمایی 3 هزار نفری مسئولان بسیج دانشجویی رهبری اجازه دهد تا غروب نشده 500 سردار در جبهه دفاع از حرم حاضر میشوند چرا 15 هزار کارخانه ما تعطیل است هیچکس حاضر نیست قرارداد افتخارآمیز ایرباس را منتشر کندرئیس سازمان بسیج مستضعفین با بیان اینکه دیپلماسی که فضا را برامروز تندروهایی ظهور یافته اند که به هیچ چیز پایبند نیستند جز قدرت
هادی خامنه ای امروز تندروهایی ظهور یافته اند که به هیچ چیز پایبند نیستند جز قدرت عضو مجمع روحانیون مبارز گفت عده ای حضور مردم را در انتخابات تشریفاتی می دانند در حالی که بر اساس منطق انقلاب و اعتقاد امام ره مردم باید در همه صحنه ها بویژه انتخابات مشارکت و نقش موثر داشته باشندبرانکو: همه چیز دست ما بود اما پیروز نشدیم/ لوبانف باید دروازه را خالی میگذاشت تا ذوبآهن گل بزند؟!
برانکو همه چیز دست ما بود اما پیروز نشدیم لوبانف باید دروازه را خالی میگذاشت تا ذوبآهن گل بزند ورزش > لیگ برتر - تسنیم نوشت سرمربی تیم فوتبال پرسپولیس گفت تماشاگران در ورزشگاه و در خانه از دیدن بازی با ذوب آهن لذت بردند برانکو ایوانکوویچ در خصوص تساوی تیمش محامد بهداد: به علی مطهری رای می دهم/ دیگر منتظر هیچ چیز نیستم
در چهل سالگی به تألیف فکر می کند به اینکه جهان پشت دوربین را تجربه کند این گفت وگو به بهانه نمایش نیمه شب اتفاق افتاد تینا پاکروان در حاشیه جشنواره فجر رقم خورد و بحث علاوه بر بازیگری و سینما به سیاست و اوضاع کنونی جامعه نیز کشیده شد چه شد که در نیمه شب اتفاق افتاد نقشی-
گوناگون
پربازدیدترینها