واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: وقتي پاي متن خوب در ميان است
هر اثر هنري موفق نيازمند ادوات و ابزاري است كه به عنوان متريال اوليه، خالق اثر را در پيشبرد اهدافش ياري ميدهد.
نویسنده : آزاده خواجه نصيري
هر اثر هنري موفق نيازمند ادوات و ابزاري است كه به عنوان متريال اوليه، خالق اثر را در پيشبرد اهدافش ياري ميدهد. حال اگر اين كار هنري در زمره فيلمسازي طبقهبندي شود ايده و متن، مهمترين وجه تمايز آن به حساب ميآيد. دراين راستا نمونههاي موفقي از آثار هنري ميشناسيم كه با بهرهمندي از يك متن خوب و قوي حتي پس از سالها در ذهن مخاطب مانده است. تاثير متن و فيلمنامه به قدري پر رنگ است كه ديگر الزامات را چنان تحت تأثير قرار ميدهد كه گاه استادانهترين بازيها را ضعيف و كم جان و حتي يك نابازيگر را پرطمطراق نشان ميدهد. فيلمنامههاي مطرح و به تناسب آن، توليدات ماندگار تلويزيون از همين ويژگي بهره بردهاند و عموماً اين قبيل آثار با چند ديالوگ شاخص، در ياد بيننده مانده است.
چند سالي است نام سعيد نعمتاله به عنوان فيلمنامهنويسي صاحب سبك، در كنار برترين سريالهاي تلويزيوني ديده ميشود. فارغ از عنوان كارگردان و بازيگر، براي اهالي نقد و نويسندگي در عالم تصوير، نام نعمتاله كافي است تا بدانيم با اثري متفاوت و از جنس هنر، درام در معناي واقعي كلمه و ابتكارات خلاقانه كلامي مواجه هستيم و از اين حيث، اين نويسنده جوان و خوش نام غنيمتي است براي تلويزيون! براي بازيگران محبوبي كه متن ضعيف دليل كار نكردنهاي شان است و كارگردانهايي كه از فرط يكنواختي و سطحي بودن متنها، خلاقيت را از ياد بردهاند. «پشت بام تهران» به عنوان جديدترين اثر ساخته شده با نگارش نعمتاله كه اين روزها از آنتن شبكه يك سيما پخش ميشود، از جمله همين مجموعههاي موفق است. موفق؛ نه فقط به خاطر حضور بازيگران اسم و رسم دار و نه به جهت خوش ساخت بودن و خط داستاني جذابش! «پشتبام تهران» بيش از هر چيز مخاطب را با گفتار بازيگران درگير ميكند. گفتاري كه در زندگي عاديشان، در محاورات مردم كوچه و بازار و حتي در اغلب كارهاي تلويزيوني يا حتي نمايشنامههاي تئاتر صحنهاي كمتر ديده ميشود.
نعمتاله خود خالق اين ديالوگهاست و گويي اين زبان، گويشي است از سرزميني ديگر! متن در اين مجموعه تلويزيوني حريف قدر ميخواهد. اداي جملات كه اغلب ريتم، اوج و فرود و آهنگ صداي بازيگر را درگير ميكند، نيازمند بياني فني و هنرمندانه است كه بيش از هر كس، در كلام يك بازيگر خاك صحنه خورده، خوش مينشيند. بازيگري كه علاوه بر زبان بدن (كه اين روزها در هر حوزهاي باب شده و نقل محافل هنري است)، از حس آوايي و كلامي خوبي براي پيادهسازي روح نهفته در فيلمنامه و فضاسازي بهرهمند است. بازيگري كه ميداند نقاط عطف متن كجاست و در هر سكانس بايد چگونه اوج و فرود گيرد. ديالوگها در مجموعه «پشت بام تهران» همچون نتهاي موسيقي در اركستر هستند كه اين بار جلوي دوربين و در كلام بازيگر جان ميگيرند. جملات كوتاه و تك مضرابي با افعال تكرار شونده علاوه بر اينكه صورتي سيال و روان به كلام بازيگران ميبخشند، معنا و مفهوم را در كوتاهترين زمان انتقال ميدهند. از ديگر سو كلام در متنهاي اين فيلمنامهنويس به تنهايي سير داستان و حتي جزئيات فني و كارگرداني را از قبل جانمايي كرده و شاكلهاي منسجم به اثر ميبخشد. چنين فيلمنامهاي آنقدر هوشمندانه و خلاق نگارش شده كه همچون پازل از پيش طراحي شده، چارچوبهاي كلي كارگرداني، تصويربرداري، صحنه، دكوپاژ و ديگر جزئيات اثر را ترسيم كرده و عوامل براي رسيدن به وحدت وجودي فيلمنامه كه همان نظم خلاقانه آن باشد، چارهاي جز دنبال كردن خط و ربطهاي تعيين شده در فيلمنامه ندارند و اين بزرگترين حسن نوشتههاي سعيد نعمتاله است.
به طور كلي تكرار از جمله ويژگيهاي فيلمنامه اين اثر است؛ خواه در قالب جملاتي باشد كه ميان بازيگران رد و بدل ميشود يا خطاب شدن بازيگران با نام و فاميل به صورت متوالي و پي درپي كه وجهي از تأكيد را به دنبال دارد. «پشتبام تهران» را ميتوان يك اثر ديالوگ محور دانست. اين گفتوگو ميان بازيگر است كه از بهترين ثانيه سكانس آغاز ميشود و درست در نقطهاي كه تماشاچي فكر نميكند، پايان مييابد كه اگر پاي مجموعهاي ديگر در ميان بود، مخاطب بزنگاهها را حدس ميزد و گمانهزنيهاي خود را با سير داستان همسو ميديد اما «پشت بام تهران» علاوه بر تعليقهاي بصري، تعليقي از نوع كلام دارد و درست زماني كه بايد جملهاي معترضه ادا شود، كات ميخورد و در سكانسي ديگر و به نحوي متفاوت معنا و نظر بازيگر، پي گرفته ميشود.
جنس ديالوگها در «پشت بام تهران» ناخودآگاه بيننده را ميبرد به دههها قبل در تهران قديم. نوع اصالت در كلام بازيگران اين مجموعه قرابتي معنادار پيدا ميكند با كاسب بازاريهاي خداشناس كه دست خيرشان نه فقط چند كوچه آن طرفتر، كه يك شهر را سيراب ميكرد. المانهاي مذهبي كه امروز به شكل نكوهيدهاي در برخي توليدات نمايشي رنگ و بوي تزوير به خود گرفته يا در خلال پردازشهاي سطحي داستان گم شده و رنگ و بويي از آن نميبينيم، در داستان پردازيهاي اين فيلمنامهنويس عينيت يافته و بيننده باور ميكند چادر نماز تا شده كنار سجاده و مهر و تسبيح، هماني است كه روزي پنج نوبت با دست مادر و خواهر يا پدر و برادر خودش پهن شود. فيلمنامههاي نعمتاله هر چند در بعد كلام و آنجا كه پاي ديالوگ در ميان است، سنگين، وزين و هنرمندانه است، اما همين فيلمنامه در حوزه تصويرسازي زندگي آدمهاي داستان، به شدت ساده و خودماني است. درست مثل همان چيزي كه هر روز در زندگي تكتك ما اتفاق ميافتد.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۰:۳۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 59]