واضح آرشیو وب فارسی:فارس: پای درس اخلاق آیتالله ضیاءآبادی
ماجرای تشرف محقق اردبیلی به محضر امام عصر(عج)
در حرم مطهر امیرالمؤمنین(ع) باز شد و داخل شدم و از خدا خواستم از جانب امام عنایتی شود. دیدم صدا از قبر مطهر بلند شد و به من فرمود: برو مسجد کوفه! الآن مهدی ما آنجاست، امام زمان شما، اوست. از او حل مشکل خود را بخواه!
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، آیتالله سیدمحمد ضیاءآبادی از اساتید برجسته اخلاق در شهر تهران است. در ادامه پای سخنان این مفسر قرآن کریم مینشینیم:
نیکبختانی که در زمان غیبت مورد لطف و عنایت خاص حضرتش قرار میگیرند و توفیق تشرّف به زیارتش نصیبشان میشود، در هر زمانی بوده و هستند اما باید توجه داشت که مدعیان کاذب هم در هر زمینهای فراوانند و نباید فریب آنها را خورد و به دامشان افتاد. حال از جمله بزرگانی که این سعادت نصیبشان شده است، عالم بزرگوار عظیمالشأن، مرحوم محقق اردبیلی (رض) است که علاوه بر مقام شامخ علمیاش، در زهد و ورع و تقوی زبانزد در میان خاصّ و عام است. از شاگردشان مرحوم میرعلّام نقل شده که: من شبی در صحن مطهر امام امیرالمؤمنین (ع) مشغول گردش بودم. پاسی از شب گذشته بود. دیدم کسی از در صحن وارد شده و رو به سمت حرم میرود. قدری جلوتر رفتم. متوجه شدم که او استادم محقق اردبیلی است اما او متوجه من نشد. من با فاصله از دنبالش رفتم که ببینم این موقع شب کجا می رود؟! در حرم بسته بود اما به محض اینکه او مقابل حرم رسید، در باز شد و او وارد حرم شد!من بیرون ایستادم که ببینم چه میکند. در پرتو نور ضعیف شمعهای حرم دیدم مقابل ضریح ایستاده و مثل اینکه با کسی حرف میزند! همهمه را میشنیدم ولی کلمات برایم مفهوم نمیشد. پس از مدتی از حرم بیرون آمد و در بسته شد و او به سمت در خروجی صحن رفت. من هم دنبالش رفتم. از صحن و از شهر هم خارج شد و به سمت کوفه حرکت کرد و من هم دنبالش؛ ولی مراقب بودم که متوجه من نشود. داخل مسجد کوفه شد و به سمت محرابی که محل ضربت خوردن امام امیرالمؤمنین (ع)است رفت و آنجا توقف کرد. من هم با فاصله ایستادم. متوجه شدم با کسی حرف میزند. من باز صدا را میشنیدم ولی کلمات را تشخیص نمیدادم. پس از مدتی از مسجد بیرون آمد و به سمت نجف حرکت کرد. من هم دنبالش آمدم تا رسیدیم به مسجد حنّانه که بین راه کوفه است. آنجا که رسیدیم؛ من سرفه عارضم شد. او که صدای سرفه را شنید؛ ایستاد و برگشت و نگاه کرد و مرا شناخت و گفت: تو میرعلّامی؟! گفتم: بله. گفت: تو اینجا چه میکنی؟! گفتم: واقع مطلب اینکه من از اول که شما وارد صحن مطهر شدهاید تا اینجا با شما بودهام. حالا شما را به حق صاحب این خبر مقدس (حضرت امیر) قسم میدهم که بفرمایید جریان کار شما چه بود؟! فرمود: میگویم به شرط اینکه تا زندهام به کسی نگویی! من هم متعهد شدم که به کسی نگویم. بعد فرمود: من در مسائل علمی مطالعه میکردم؛ مسئلهای برایم مشکل شد. پیش خود گفتم: ما در جوار بابالعم هستیم، چرا حلّ مشکل را از خودشان نخواهم؟ با این فکر از جا برخاستم و روبه حرم شریف رفتم. چنان که دیدی در حرم باز شد و داخل شدم و از خدا خواستم از جانب امام عنایتی شود. دیدم صدا از قبر مطهر بلند شد و به من فرمود: برو مسجد کوفه. الآن مهدی ما آنجاست، امام زمان شما، اوست. از او حلّ مشکل خود را بخواه. من هم طبق امر از حرم خارج شدم و به مسجد کوفه آمدم و در محراب شهادت به زیارت مولایم مشرّف شده، جواب مسئله را گرفتم و اینک به نجف برمیگردم. آری؛ این سعادتمندان، افراد نادری بودهاند و مطالعه حالاتشان موجب تحکیم اساس عقیده و ایمان شیعیان است. کتاب «النجم الثّاقب» تألیف مرحوم محدّث نوری در این زمینه نوشته شده و حالات جمعی از این سعادتمندان که در زمان غیبت، تشرّف به زیارت آن حضرت نصیبشان شده، در آن کتاب گردآوری شده است.
94/11/23 - 00:19
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]