واضح آرشیو وب فارسی:رویکرد: در کشورهای توسعه نیافته و دارای اقتصاد وابسته به فروش منابع طبیعی، "صنعت فرهنگ" اساسا هویت مستقلی نمی یابد.گروه فرهنگی"رویکرد" : اگر امروز در جوامع متروپل، پدیده "صنعت فرهنگ" (واژه ای که آدورنو آن را رواج داد) به عنوان یکی از عوامل بازدهی اقتصاد سرمایه داری و تولید سود برای آن، مهم و حیاتی شده است، این عامل مستلزم سیر تاریخی آن بود. به عنوان مثال، سینما در غرب به ویژه صنعت فیلم آمریکا (هالیوود) دوره های پر فراز و نشیب اقتصادی را طی نمود. شکل گیری صنعت فیلم آمریکا که به وسیله چند مهاجر یهودی الاصل از اروپای شرقی و مرکزی آغاز شد، بحران های عظیمی را پشت سر گذاشت. در سال های ابتدایی دهه ۱۹۳۰ میلادی، سقوط شاخص بورس وال استریت و ورشکستگی چند بانک قدرتمند آمریکایی، موجب پدید آمدن بحران اقصادی وسیعی شد. هالیوود، برای رها کردن خود از این بحران بود که فیلم ناطق را پدید آورد و از سینمای صامت عبور کرد. با این حال بین سال های ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۶ میلادی رکود عظیمی بر صنعت تولید و نمایش فیلم حاکم بود. این اتفاق بار دیگر تکرار شد. در سال ۱۹۸۰ توان بازدهی کمپانی های هالیوود به کمترین میزان خود رسید. این امر مصادف شد با قدرت گیری رونالد ریگان در آمریکا و حاکمیت سیاست های اقتصادی انقباضی. در این سال، بسیاری از کمپانی های ناکارآمد هالیوود که یا ورشکسته و یا در مرز ورشکستگی بودند به چند سرمایه دار واگذار و ادغام شدند. اتفاقی که پس از این دهه در سینمای غرب و به ویژه در آمریکا رخ داد، آن بود که این کمپانی ها مبدل به غول های صنعت فیلم شدند و مرزهای ملی را در نوردیدند و به عنوان شرکت های چند ملیتی در سرتاسر جهان به تولید و نمایش فیلم پرداختند و از طرفی بر نقش سینما به عنوان یک صنعت سرگرمی صرف تاکید کردند. آنچه در ایران به عنوان سینما شکل گرفت، هیچ سیر تاریخی را طی نکرد. سینما به ایران وارد شد به عنوان یکی از مظاهر ترقی، اشخاصی که در ورود سینما به ایران و تاسیس سالن های نمایش فیلم نقش کلیدی داشتند (مثل علی وکیلی و یا خان بابا معتضدی)، عمدتا سرمایه دارانی بودند که هیچ شناخت جامعی از این پدیده نداشتند. لذا سینما در ایران به عنوان یک پدیده وارداتی شناخته می شود. این دقیقا بر خلاف سیری بود که به عنوان مثال در آمریکا یا اروپا طی شد. اشخاصی چون لوئی بی میر و یا سیسیل دمیل در ابتدای ظهور سینما در آمریکا همپای این پدیده حرکت نمودند. تفاوت ایران با کشورهای صاحب سینما در این است که در ایران پدیده سینما مبدل به یک صنعت نشد، زیرا برای شکل گیری یک صنعت مستقل ابتدا باید چرخه سود آور اقتصادی آن پدید آید. پس سینمایی که با پول حاصل از فروش نفت خام به تولید فیلم می پردازد (از طریق غیر سینمایی حیات می گذراند) چگونه می تواند به صنعتی مستقل تبدیل شود؟ در این میان وجود جشنواره ها، آثار سینمایی را مبدل به پدیده هایی تک ساحتی نموده است. سینمای جشنواره ای چند ویژگی مهم دارد: اول آنکه سینمای وابسته به جشنواره هیچگاه موجب پدید آمدن یک ژانر یا یک جریان سینمایی نخواهد شد(هر چند که ژانر اساسا پدیده ای هالیوودی است)، دوم آنکه سینمای جشنواره ای و فرایند بروکراتیک آن مهمترین دلیل محدود کردن تولیدات سینمایی و در نتیجه حذف و ناکامی آن دسته از آثاری است که توان شرکت در این جشنواره را ندارند (عمدتا به دلیل ضعف ساختاری حاصل از عدم توانایی اقتصادی در تولید فیلم)، سوم آنکه ظهور پدیده های تازه در سینما در ایران عمدتا به درخشش آنان در این جشنواره وابسته است. این، در حالی است که داوری سلیقه ای در کنار ملاحظات دولتی، عملا فرایند کشف پدیده های سینمایی را در فضای جشنواره ای عقیم می کند. چهارم آنکه جشنواره فیلم فجر در سینمای ایران تنها غایت فیلمسازان است و لذا این امر موجب شده تا هیچ بستری خارج از این جشنواره برای پدید آمدن آثار در خور توجه وجود نداشته باشد. پنجم آنکه در طول برگزاری دوره های متعدد جشنواره های سینمایی از جمله "فجر" یا جشن خانه سینما یا جشن انجمن منتقدان، آن چه از فرایند داوری حاصل شده آن است که عمده نگاه داوران در این جشنواره ها تکنیک زده و فاقد وجوه ایجابی و در نتیجه منحصر به دستاوردهای ساختاری و فنی بوده است. فرایند جشنواره های سینمایی در اروپا عمدتا منجر به گسترده شدن بستری برای تجربه های خلاقه فیلمسازان فاقد نام و شهرت است، فارغ از اینکه اغراض سیاسی در جشنواره های مختلف دنیا به نوعی منجر به جهت گیری خاصی در انتخاب آثار برتر می شود اما متاسفانه در ایران و جشنواره ای چون فیلم فجر، به دلایل مختلف نوعی اجتناب از سمت گیری سیاسی در میان فیلم سازان وجود دارد. به طور کلی اگر قرار است تا سینما در ایران جان تازه ای بگیرد، این امر مستلزم معطوف نشدن تولیدات سینمایی به جشنواره فیلم فجر است. زیرا همان طور که در بالا اشاره کردیم، هیچ جریان سینمایی مهمی در اروپا و آسیا پدید نیامده است مگر اینکه مسیر مستقلی از سینمای جشنواره ای پیدا کند. اگر ما به دنبال جریان سینمایی بر آمده از گفتمان انقلاب اسلامی هستیم (که نظریه پردازی همچون شهید آوینی آن را مطرح کرد) این جریان یقینا مسیری جدا از فرایند بروکراتیک و محافظه کارانه جشنواره فیلم فجر را نیاز دارد. جشنواره فیلم فجر، هیچ گاه سیاست یا برنامه ای برای پیوند میان گفتمان انقلاب اسلامی و سینما نداشته است. به طوری که جریان سینمایی متاثر از این جشنواره، هیچ نسبتی با انقلاب نداشته است. حتی نوع نگاه غالب فیلم های به ظاهر آوانگارد و شبه روشنفکرانه مورد حمایت جشنواره فیلم فجر به مسائل اجتماعی، نگاهی تسلیم گرایانه و واداده است. اما با شکست و به بن بست رسیدن این جریان سینمایی، که متاثر از سینمای اروپای شرقی و همچنین فیلمسازانی چون تارکوفسکی یا برگمان بوده، فضا برای ظهور سینمایی با مختصات انقلاب اسلامی آماده تر از گذشته است. هر چند که هنوز هم درام های اجتماعی مختص طبقه متوسط مدرن بر آثار سینمایی ما غالب هستند، اما ظهور سینمای انقلاب، در چند جهت دیگر امکان پذیر است؛ یکی از خلأهای مهمی که سینمای انقلاب می تواند در آن به خوبی ابراز وجود کند، سینمای تاریخی است. پرداخت روشنگرانه به تاریخ معاصر ایران و همچنین تاریخ انقلاب اسلامی در مقیاس داخلی و همچنین مسئله مقاومت در مقیاس جهانی، یکی از اصلی ترین آوردگاه های جریان سینمایی با تابلوی گفتمان انقلاب اسلامی است. همچنین جریان سینمای انقلاب باید آلترناتیو پویا و تأثیرگذار سینمای پوچگرای به ظاهر اجتماعی جریان شبه روشنفکری را ارائه کند. پرداخت عمیق، روشنگرانه و هدف گرفتن سرمایه داری دفرمه شبه مدرن داخلی و همچنین جهت گیری انسانی با پرداختن به مسئله از خود بیگانگی در فرهنگ غربزده، نوع درست و انقلابی سینمای اجتماعی است. مسعود قدیمی منبع: نشریه شیرمرد شیرکوه استان یزد
یکشنبه ، ۱۸بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رویکرد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]