تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فرزندان خود را به كسب سه خصلت تربيت كنيد: دوستى پيامبرتان و دوستى خاندانش و قرائت ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819966702




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مشکل علوم انسانی حذف مقام «خلیفه اللهی» بشر است


واضح آرشیو وب فارسی:قدس آنلاین: در اسلام وقتی از علوم انسانی سخن می گوییم، منظورمان انسانی است که خداجو بوده و خیر و شر را می شناسد و به طور فطری میل به خیر دارد و چون تعریف اسلام از انسان، به جز تعریفی است که غرب از او ارایه می کند، انسان شناسی این دو تفاوت دارد. پس بدیهی است علومی که اسلام و غرب درباره انسان عرضه کرده اند، با یکدیگر تفاوت های بنیادین دارد. بحث فطرت، بحثی درون دینی است و قرآن بصراحت بیان کرده، خدا انسان را بر اساس فطرت پاک آفریده است: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا». پس وجود انسان صفحه ای سفید و نانوشته نیست، بلکه نوشته داشته و به طور فطری میل به خیر دارد و نه شرّ «بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ» اما غرب اساساً انسان را به این معنا نمی شناسد؛ یعنی آنچه در غرب به عنوان فلسفه انسان و علوم انسانی مطرح است، انسان را موجودی می داند که ممکن است خدا داشته باشد، اما یا درون او را نمی شناسد یا می شناسد، اما نسبت به آن ساکت است. البته غرب مدعی است که انسان، خدا را نمی شناسد که این برخلاف نظر و رأی اسلام است، بنابراین تعریف علوم انسانیِ غربی از انسان، بشری است که خدا را نمی شناسد و فطرتش این گونه نیست و با این باور علم را به رشته تحریر در می آورد. به هر حال بنابر مدیریت، اقتصاد و علوم تربیتی و به طور کلی همه رشته های علوم انسانی ای که غرب تدوین می کند، بشر یا خدا را نمی شناسد و یا نسبت به آن موضع سکوت دارد. نگاه علوم انسانی غربی درباره مسأله فطرت و جاذبه فطری انسان، با آنچه از مبانی علوم انسانی در قرآن مطرح است، تفاوت ماهوی دارد. علوم انسانی غربی فطرت را نمی شناسد، پس معنا ندارد که میل فطری به خیر در آن باشد؛ به عبارت دیگر آن ها می خواهند علوم به نفع انسان باشد؛ یعنی سودجویانه و منفعت طلبانه باشد. بنابراین در همه رشته ها ـ حتی در علوم تربیتی ـ می کوشند راه چگونه سود بردن را بیابند و لذت مادی و دنیایی را برای انسان تأمین کنند. پس لذت میل به سمت خیر در این علوم محلی از اعراب ندارد. از سوی دیگر، نگاه علوم انسانی غربی به خیر و شر نیز با نگاه علوم انسانی غربی در حقیقت تفاوت دارد. قرآن می فرماید: آنچه را شما خیر می دانید، با آنچه خدا خیر می داند، تفاوت دارد؛ شما ممکن است منفعت های زودگذر امروزی را خیر بدانید! بنابراین خیر و شر در نگاه دین با خیر و شر در تفسیر انسان غربی با یکدیگر تفاوت دارد؛ چون غربی ها رسیدن به اهداف دنیایی و آباد کردن دنیا را غایت کمال انسانی می دانند. در مقابل از شر هم معنایی متناسب با اهداف خود دارند. از این رو، مصادیق فراوانی داریم که غربی ها چیزی را همانند خیر می دانند، در حالی که در نگاه اسلام مانند شر است! البته شاید با تفسیر آن ها از خیر و شر این مطلب درست باشد ـ یعنی به همان معنا خیر است ـ اما در نگاه اسلام مانند شر تعریف شود. برای مثال در انفاق اگر کسی با رودربایستی انفاق کند، از نگاه انسانیِ نازل، او پول را داده و انفاق صدق کرده است، در حالی که از نگاه قرآن این کاری باطل است؛ زیرا با نیت قربت نیست و انسان را رشد نمی دهد و با اکراه و اجبار انجام شده است. یا بنا بر نگاه اسلام اگر کسی در زندان باشد و شری را مرتکب نشود، این پرهیز از شر، برای او ارزش نیست؛ چون ممکن است نیت گناه را داشته باشد و همین برای او شر محسوب می شود. به عبارت بهتر، در اسلام حتی نیت هم در شر و خیر بودن افعال و اعمال اثر دارند، در حالی که در اخلاق غربی می گویند ترک فعل، کافی است، اما اسلام به ترک از روی اراده تأکید دارد و آن را فضیلت اخلاقی می داند. با نگاهی که علوم انسانی غربی و بشری تعریف می کند، جنگ ها منطقی است؛ برای مثال به تعبیر نیچه، اندیشمند غربی که نسخه فلسفی پیچیده و قایل به قدرت است، بشر برای تداوم نسل قوی خود می تواند عده ای را بکُشد؛ زیرا نسل برتر حق حیات دارد و باقی باید برای آن ها قربانی شوند و این فدا شدن برای بشریت خیر است و مصلحت. با این نگاه کشتن انسان ها همانند خیر تلقی و شری چنین بزرگ توجیه می شود، در حالی که اسلام به هیچ وجه چنین نگاهی را نمی پذیرد. یا اینکه می گویند کشتن انسان بیمار برای او خیر است، اما اسلام این کار را قتل می داند. از این رو، در نگاه بسیاری از متفکران غربی در تعریف شر و خیر، جایگاه این دو تغییر می یابد و این چنین کشتن انسان ها برای بقای برخی نسل ها توجیه می شود، در صورتی که قرآن و اسلام، آن را مذموم و ناپسند می شمارند. پس اگر به آنچه اسلام می گوید، با نگاه درون دینی بنگریم، در می یابیم که برای تحول در علوم انسانی، باید به مفهوم سازی باز گردیم؛ یعنی ابتدا تعریف ما از انسان مشخص شود و این، مبنایی ترین مسأله در تحول علوم انسانی است. به عبارت بهتر، اینجا «علوم» مهم نیست، بلکه مضاف الیه آن یعنی «انسانی» نقطه عطف است، بنابراین اسلام همه دغدغه اش این است که انسان را ارتقا دهد. برای همین تعریف اسلام از انسان «خلیفه الرحمان» است و به انسان می گوید طعم کار تو باید خدایی باشد و تو مسجود ملایکه ای و تاج خلیفه اللهی بر سر داری که این نشان از نگاه مترقی اسلام به مفهوم انسان دارد. این تعریف، انسان را به اندازه ای بالا می برد که خیر و شر متناسب با آن تعریف می شود. پس نگارش علوم انسانی برای چنین انسانی باید متناسب با مقام خلیفه الرحمانی او باشد. اما اگر انسان را حیوان انگاشتیم، علوم انسانی او متفاوت خواهد بود. بنابراین برای تحول علوم انسانی باید تعریفمان از انسان را متحول کنیم و به مقام خاص او قایل باشیم و به جای اینکه سراغ علوم رفته و بگوییم علوم باید متحول شوند، در این تحول، باید به انسان نظر داشته باشیم؛ آن گاه است که مشکلات برطرف می شود.


دوشنبه ، ۱۲بهمن۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: قدس آنلاین]
[مشاهده در: www.qudsonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن