تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نماز دژ محكم خداوند رحمان و وسيله راندن شيطان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803960174




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

صدای طبیعت ایران همیشه ماندگار است


واضح آرشیو وب فارسی:اندیمشک جوان: اندیمشک جوان ؛ صدای طبیعت ایران همیشه ماندگار است با یادداشت هایی از: اسماعیل میرفخرایی، بیژن فرهنگ دره شوری، سید مهدی نبی یان، پرویز بختیاری، علی اصغر ارجمندی و اسماعیل میران زاده صدای طبیعت ایران همیشه ماندگار است بیژن فرهنگ دره شوری کارشناس حیات وحش محمد علی اینانلو جزو نخستین افرادی بود که از سال ۱۳۵۰ وقتی هنوز سازمان […]اندیمشک جوان ؛ صدای طبیعت ایران همیشه ماندگار است با یادداشت هایی از: اسماعیل میرفخرایی، بیژن فرهنگ دره شوری، سید مهدی نبی یان، پرویز بختیاری، علی اصغر ارجمندی و اسماعیل میران زاده صدای طبیعت ایران همیشه ماندگار است بیژن فرهنگ دره شوری کارشناس حیات وحش محمد علی اینانلو جزو نخستین افرادی بود که از سال ۱۳۵۰ وقتی هنوز سازمان محیط زیست تأسیس نشده بود، از جاذبه های گردشگری و طبیعی ایران عکس می گرفت و من از همان زمان او را می شناختم. در عکاسی، مستندسازی، شکار، طبیعت گردی، محیط زیست و ورزش واقعاً حرفه ای بود. البته پیشتر ها یک والیبالیست حرفه ای در حد تیم ملی بود که به دلیل علاقه اش به طبیعت، ورزش حرفه ای را کنار گذاشته و آمده بود دنبال طبیعت گردی و همه وقت و ثروتش را بیشتر صرف سفر و مستندسازی می کرد و عکس ها و فیلم هایی می گرفت تا به مردم نشان دهد که محیط زیست و گردشگری اصلاً یعنی چه. وقتی او در تلاش برای معرفی جاذبه های اکوتوریستی و فرهنگی کشور بود بسیاری از کشورهای همسایه مانند ترکیه هنوز نمی دانستند گردشگری و محیط زیست چیست. این همه سفر به چهارگوشه ایران را با خودروی شخصی و با پول خودش تدارک می دید و یکی از دلایلی که باعث می شد لحظات زیبایی را شکار کند تسلطش روی رفتارشناسی جانوران و حیات وحش بود. مثلاً می دانست که الآن باد از کدام سمت می وزد و زمان شناس و رفتار شناس دقیقی بود برای همین بهترین صحنه ها را هم شکار می کرد و در قاب دوربین جا می داد و شاید یک دلیلش هم شکارچی بودنش بود. محمد اینانلو آن طور که دوست داشت، زندگی کرد. او به ایران، اقوام مختلف ایرانی از قشقایی و بلوچ گرفته تا بختیاری و لر و کرد و ترکمن علاقه داشت و به همه آنها احترام می گذاشت. در جریان سفرهایش بسیار در کنار عشایر و روستاییان زندگی کرده بود و خیلی خوب با آنها ارتباط می گرفت. در کنار علاقه مندی به فرهنگ و سنن ایرانی به طبیعت و تنوع زیستی هم عشق زیادی داشت و بهترین عکسها و فیلم ها را تهیه کرد و به همین علت کارهایش ماندگار شده است. من معتقدم او به معنای واقعی زندگی کرد. عکس و تصویر گرفت، تماشا کرد و در شبهای زیادی در کیسه خواب در طبیعت خوابید. چون عاشق زندگی در طبیعت بود. عشایر را مانند طبیعت دوست داشت و به فرهنگ، موسیقی، غذاهای محلی و لباس و صنایع دستی عشایر علاقه زیادی داشت. هر جایی یک قشقایی به کمک نیاز داشت اینانلو حاضر بود. حتی سالها پیش که اهالی یک ده قشقایی دچار مشکل شده بودند همیشه اینانلو برای کمک به آنها حاضر بود. یک مهربانی خاصی در وجودش نسبت به این مردم قشقایی بود که بسیاری فکر می کردند او واقعاً از همین تیره است. با وجود حاشیه های زیادی که برایش می ساختند اما بدون توجه به حواشی کار می کرد و با حداقل امکانات و بدون کمترین کمک های دولتی مستندهای خوبی ساخت. به باور من اینقدر که او در معرفی طبیعت و میراث فرهنگی کشور به مردم موفق بود، شاید سازمان های مسئول و رسمی این عرصه ها موفق نبودند. کاری که آنها با بودجه های زیاد نتوانستند بکنند او یک تنه و با اتکا به توانایی های فردی و بهره گیری از صدا و سیما انجام داد. من خوشحالم که او خوب زندگی کرد و در زندگی شخصی و کاریش موفق بود. اینانلو معمولاً در کارهای مربوط به طبیعت آنتن بسیار قوی داشت و در شوخی ها خیلی حاضر جواب بود. وقتی در مسائل مربوط به حیات وحش اول جمله را می گفتم او تا آخرش را می خواند و گیرندگی فوق العاده بالایی داشت. هر بار که سفر می رفتم بلافاصله بهم زنگ می زد و می پرسید که وضعیت حیات وحش را چطور ارزیابی کردم. با اینکه برای مرگش متأسفم و یکی از بهترین رفقای قدیمی ام را از دست دادم ولی این را هم می دانم که هیچ وقت دلش نمی خواست از دست و پا بیفتد و بمیرد برای همین این گونه مردن شاید برایش بد هم نبود. او دلش می خواست در اوج بمیرد و حالا به آرزویش رسیده است. اگرچه بسیاری از دوستدارانش می گویند صدای طبیعت ایران برای همیشه خاموش شده اما من می گویم صدای طبیعت ایران اینک به نحوی در جامعه ماندگار شده است چون چراغی که او در آگاهی رسانی به مردم در مورد طبیعت روشن کرد اکنون رهروان زیادی دارد. این را هم بگویم که او عاشق ایران بود اما به دلیل آسیبهای زیادی که زیستگاه های کشور دیده بود، این اواخر طبیعت هم دیگر جذابیت گذشته را برایش نداشت و فقط افسوس می خورد. شاید فکر می کرد که دیگر طبیعت بکر و ناشناخته ای باقی نمانده که او رمز و رازش را به تصویر بکشد و شاید همین باعث شد که خودش هم برود. هنوز باورم نمی شود که او دیگر نیست اما در ذهن من اینانلو هنوز زنده است و سفری دیگر را شروع کرده است. اشک های داغ یک طبیعت گرد احساساتی ۵۰ سال پیش خیلی اتفاقی با محمد آشنا شدم. شاید باورتان نشود که نخستین دیدار ما در یک مسابقه اتومبیلرانی در خیابان فاطمی تهران بود. ساعت ۴ بعد از ظهر اینقدر خیابان خلوت بود که من و او اتفاقی با هم مسابقه گذاشتیم و با اینکه او یک پیکان داشت اما از خودروی دو هزار سی سی من جلو زد و برد. بعد که علت را پرسیدم، خندید و گفت ماشین را با تعویض برخی قطعات تقویت کردم و این گونه بود که ما با هم آشنا شدیم و حتی آن شب به منزل او رفتم. سال ۱۳۴۵ که من مدیر برنامه های شبکه دو سیما و رادیو بودم، او گزارشگر یک برنامه رادیویی به نام «گردش و ورزش» بود. یک روز ساعت ۷ صبح وقتی رادیو را روشن کردم، دیدم محمد اینانلو مصاحبه ای با خودش ترتیب داده است!یعنی به عنوان فرد مصاحبه کننده صدای خودش را ضبط کرده بود و سؤالاتی را می پرسید و بعد پاسخ ها را هم خودش همانند مخاطب در یک تماس تلفنی به خودش می داد. موضوع این گفت و گو هم انتقاد به برنامه سازی های غلط صدا وسیما بود و آنجا بود که من متوجه شدم چقدر او جسارت و خلاقیت دارد. در همین زمان رؤسای صدا و سیما به من یادداشتی دادند که به او تذکر دهم ولی من این کار را نکردم. البته ما برنامه سازان تمام تلاش مان این بود که برنامه ها با کمترین دخالت و سانسورهای غیر کارشناسی پخش شود ولی الان نظارت و ممیزی توسط آدم های غیر حرفه ای در جریان تهیه بسیاری از برنامه های تلویزیونی خیلی زیاد شده است. مرگ محمد به اعتقاد من بی ارتباط با آن همه فشار عصبی نبود. از بس که در تمام سالهای کاری اش با بعضی مدیران صداوسیما در کشاکش بود و بارها طعم ممنوعیت از کار را چشید و این رفتاری است که مرتباً و بدون توضیح با برخی از برنامه سازان و مجریان سیما از جمله خود من همواره می شود و حتی الان هم که قرار بود به دعوت تهیه کننده برنامه طبیعت ۳۶۰ به شبکه دو بروم، بهم اطلاع دادند که ممنوع الورود هستی و نمی شود بیایی! با وجود همه ممنوعیت ها هر از گاهی تصویرش آزاد می شد اما تا می آمد یک برنامه گل کند دوباره او را کنار می گذاشتند. محدودیت هایی که محمد تحمل کرد خیلی ها تحمل نکردند و گذاشتند و رفتند اما محمد عاشق ایران بود و به خاطر ایران همه چیز را تحمل کرد و ما همیشه با او در جدال بودیم که چه اصراری به باز هم برنامه ساختن داری و خوشبختانه همین اصرارهای او بود که محبوبیتش را جهانی کرد. محمد اینانلو هیچ چیز کم از دیوید اتنبرو، طبیعت گرا و مستندساز معروف بی بی سی نداشت و شاید اگر او در یک فضای منظم تلویزیونی کار می کرد شهرتش همردیف دیوید اتنبرو می شد. بیشترین نقطه عطف کاری من و محمد در برنامه «با طبیعت» در اوایل دهه ۷۰ بود که این برنامه در ۴۰ قسمت به صورت زنده پخش می شد. من بخش استودیو را اجرا می کردم و محمد گزارشگر میدانی بود و در جریان ساخت این برنامه مسافرت های بیابانی و جلسات زیادی با هم داشتیم که پر از خاطرات تلخ و شیرین بود. یکی از خاطرات خنده دار ما مربوط به سفری می شود که قرار بود به منطقه ای نزدیک درفک، در استان گیلان برویم. شب ساعت ۱۱ با گروه برنامه ساز به منطقه رسیدیم و محمد در تاریکی شب، ما را در یک کلبه اسکان داد صبح که سپیده زد متوجه شدیم تمام شب را در کیسه خواب و در طویله خوابیدیم. جالب است بگویم چون هر دوی ما حیوان دوست بودیم من همیشه او را شیر صدا می زدم و او مرا میر صدا می زد! من از دید او به روباه شبیه بودم و میر؛ و او از دید من به یک شیر با یال و کوپال شباهت داشت. محمد اینقدر در تمام زندگی اش به طبیعت نزدیک بود که بسیاری از مسائلی را که آدم های امروزی دارند هرگز نداشت. اگرچه سبک زندگی او هم سختی های خاص خودش را داشت. متأسفانه برنامه با طبیعت با وجود استقبال گسترده مردم و در حالی که یکی از بهترین و پر مخاطب ترین برنامه های سیما بود مثل تمامی برنامه های علمی سیما با این توجیه که «کمبود بودجه داریم» متوقف شد و بعد هم که به ما پیشنهاد دادند دوباره برنامه را بسازیم قرار شد برای هر دقیقه ساخت برنامه ۴۸۰۰ تومان پرداخت شود که اصلاً امکان ساخت برنامه با این رقم حتی در استودیو هم نبود چه برسد به طبیعت! تا زمانی که چنین دیدگاهی وجود دارد طبیعی است که مردم پای شبکه های خارجی بنشینند و نسل بسیاری از برنامه سازان قدیمی رو به انقراض باشد. وقتی برای افزایش آگاهی های زیست محیطی جامعه هیچ برنامه مفیدی ساخته نمی شود دیگر نباید بگوییم چرا مردم، خرس و پلنگ را می کشند و حال و روز محیط زیست ما اینقدر سیاه و دود گرفته است. اما بخشی از خاطرات من با او مربوط به دعواهای ظاهری من و او در مورد شکار ختم می شد. همیشه او را از شکار منع می کردم و خوشبختانه از سال ۷۷ کم کم شکار را کنار گذاشت و دوربین را جدی تر به دست گرفت حتی روزی که مرا برای شکار به شاهرود دعوت کرده بود کلی به او اصرار کردم تا از شکار منصرف شود چرا که من طاقت این صحنه را نداشتم و اجازه ندادم او با گروه شکارچیان راهی شود. با هم روی یک بلندی در نزدیکی قله نشسته بودیم که صدای تیر آمد. ساعاتی بعد متوجه شدیم تیر یکی از شکارچیان خطا رفته و اشتباهاً به شکارچی دیگری خورده و دوستانش در حال حمل این مجروح به پایین کوه بودند. همانجا بود که به او گفتم آرزو می کنم یک روز دست از این تفریح برداری و خوشبختانه تا حد زیادی شکار را کنار گذاشت. اما محمد بر خلاف من شکار مجاز را به رسمیت می شناخت. با این حال، من معتقدم او آدم بسیار احساساتی و شکننده ای بود که خود را پشت آن سبیل و هیبت ترسناک پنهان می کرد چون یک روز که با او در خانه نشسته بودیم و چای می خوردیم پرنده ای به شیشه برخورد کرد و خونین به زمین افتاد و من متوجه شدم که اشک از گوشه چشمش جاری شد. حتی به او گفتم تو که اینقدر دل نازک هستی چرا برای شکار پافشاری می کنی و البته بعد از آن کمتر دیدم شکار کند. سایت اندیمشک جوان، انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.


پنجشنبه ، ۱۷دی۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اندیمشک جوان]
[مشاهده در: www.andimeshkjavan.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن