واضح آرشیو وب فارسی:مهر: یک جامعه شناس در گفتگو با مهر عنوان کرد:
ناکارآمدی خانواده پیامد بیتوجهی سیاست گذاران است
شناسهٔ خبر: 3006160 - شنبه ۵ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۸
جامعه > جوان و خانواده
یک جامعه شناس گفت: بلایی که بر سر خانواده آمده و خانواده را به یک سازمان ناکارآمد تبدیل کرده است ماحصل بیتوجهی به آن است. خبرگزاری مهر/ علیرضا نایینی؛ اهمیت موضوع خانواده و نقش آن در پیشرفت و سلامت جامعه موجب شده این مسئله از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی مورد توجه باشد. در همین خصوص اصل دهم قانون اساسی تدوین شد که ضمن آن آمده است: «از آنجا که خانواده واحد بنیادی جامعه اسلامی است، همه قوانین و مقررات و برنامهریزیهای مربوط باید در جهت آسان کردن تشکیل خانواده، پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانوادگی بر پایه حقوق و اخلاق اسلامی باشد». یکی از مهمترین این قوانین و برنامهها، برنامههای پنج ساله توسعه است. از طرفی بر اساس اصل دهم قانون اساسی تمامی مواد قانونی برنامههای توسعه، در موضوعات گوناگون، باید با توجه به اثرات غیرمستقیمی که بر بنیان خانواده دارند، تدوین شوند. از طرف دیگر و به زعم برخی از کارشناسان به مراتبی که برنامههای توسعه در کشور ما پیش رفتند، آسیبهای اجتماعی و مسائل خانواده افزایش یافتند. به نظر میرسد در آستانه ارائه لایحه برنامه ششم توسعه به مجلس شورای اسلامی ضروری باشد ارزیابی و آسیب شناسی دقیقی از روند برنامههای پیشین در تغییر وضعیت خانواده صورت گیرد و نقاط ضعف و قوت این برنامهها روشن شود. در همین خصوص گفتگویی را با امیدعلی احمدی، جامعه شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی انجام دادیم. * از نظر شما آیا برنامههای توسعه توانستهاند وضعیت خانواده را در کشور ارتقاء بخشند؟ در یک نگاه و ارزیابی کلی، آن چه که در برنامههای گذشته در رابطه با خانواده وجود داشته است را به دو قسمت میشود تقسیم کرد: مواد و تبصرههایی که مستقیما به موضوع خانواده مرتبط بودند و آن چه که به صورت غیرمستقیم بر روی خانواده تاثیر میگذاشته است و هنوز هم تاثیر میگذارد. به طور مستقیم آن چه که در مورد خانواده اندیشیده شده است، از نظر من، هرگز در تراز اهمیت و جایگاهی که خانواده در جامعه ما دارد و باید داشته باشد، نبوده است. دلیلش هم این است که ما هیچ سازمانی نداشتیم که به خانواده به عنوان یک نهادی که باید به آن توجه ویژه بشود، توجه کند. پژوهشهایی صورت بگیرد که آن چه در خانواده اتفاق میافتد، دقیقا توصیف شود. نیازها و آسیبهای خانواده را رصد کند و متناسب با آسیبهایی که در این حوزه وجود دارد، برنامه ریزی کند. هیچگاه به طور دقیق نه فکر جدی شده است و نه کار شایستهای صورت گرفته است. در خصوص اثرات غیرمستقیم برنامه هم هیچگاه نهاد خانواده و جایگاه آن در ارتباط با نهادهای دیگر بررسی نشده است و مورد توجه نبوده است. مثلا فرض کنید قوانین کار ممکن است به صورتهای گوناگون بر روی خانواده تاثیرگذار باشد. یک نمونهاش موضوع توازن زندگی خانوادگی است. یعنی توزان خانواده و اشتغال. توازن شغل و زندگی خانگی. هیچگاه این قوانینی که تصویب شدهاند از این حیث مورد بررسی قرار نگرفتهاند که تاثیر مستقیم یا غیرمستقیم اینها بر روی خانواده چیست؟. من معتقدم این بلایی که بر سر خانواده آمده است و خانواده را به یک سازمان ناکارآمد تبدیل کرده است و نهاد خانواده در کلیت نظام نهادینه ایران را به جایگاهی رسانده است که ما احساس میکنیم، کارکردی که باید برای تجدید و تربیت نسل آینده داشته باشد، به خوبی نمیتواند ایفا کند، این ماحصل این بیتوجهی است. ما به جای این که بگوییم در برنامههای توسعه چگونه به خانواده توجه شده است؟ باید بگوییم تا چه اندازه بیتوجهی شده است؟ از نظر من، میزان این بیتوجهی با اندازه مسئله خانواده در ایران هماهنگی دارد. * ارزیابی شما نسبت به موادی که در برنامه درج شده است و مستقیما به موضوع خانواده میپردازد، چیست؟ برای مثال ما در قانون برنامه پنجم ماده ۲۳۰ را داریم که دولت را مکلف به تدوین «سند جامع توسعه امور زنان و خانواده» در ۱۴ محور کرده است. همین ماده حمایت از زنان و خانواده، موضوع این است که چرا زنان و خانواده؟ چرا مردان و خانواده نباشد؟ چرا کودکان و خانواده نباشد؟ چرا نمیگویند خانوادهها؟. اساسا در نوع نگاهی که برنامهریزان و سیاستگذاران به خانواده دارند، یک اشکال اساسی است. هیچگاه با نگاه علمی به موضوع خانواده و تغییراتی که در نهاد خانواده در حال وقوع است، نگاه نشدهاست. این که ما تصور کنیم اگر زنان را حمایت کردیم، به خانواده کمک کردیم و اگر به خانواده کمک کردیم، زنان مورد حمایت قرار گرفتند، این از نظر من نمیتواند با واقعیت خانواده امروز سازگار باشد.
* شما از ضرورت ایجاد سازمانی سخن گفتید که مستقلا به موضوع خانواده بپردازد، اما امروز در ساختار حاکمیت نظام، شورای فرهنگی- اجتماعی زنان و خانواده و معاونت امور زنان و خانواده در نهاد ریاست جمهوری چنین وظایفی دارند. من نگاهم این است که اینها فقط یک گفتمان را در موضوع خانواده میبینند. تنها به یک گفتمان در کشور وجاهت میدهند. * به نظر میرسد این نگاه ریشه در جایگاه زنان در خانواده دارد و این که زنان نقش محوری در خانواده دارند. شاید یک سیاستی باشد که به هر حال به صورت ایدئولوژیک در کشور ما دنبال میشود و این یک گفتمان است. گفته میشود زنان مهمترین وظیفهشان، وظیفه خانه داری و توجه به خانه است و نقش مادری، مهمترین نقش زنان است. اما واقعیت این است که آیا گفتمان رقیب در جامعه ما، به همین شکل به خانواده نگاه میکند؟. تا این نگاه نسبت به زنان و خانواده اصلاح نشود و با نیازهای واقعی در جامعه تناسب پیدا نکند، به نظر من این ماده اگر ۱۰ ماده و صدها ماده هم شود، هیچ کمکی به خانوده نخواهد کرد، چون آن نگاه کلی دچار اعوجاج است. * به هرحال این طبیعی است که کشور به دنبال تحقق گفتمان خودش باشد و بر پایه این گفتمان هدفگذاری و برنامهریزی کند. این که این گفتمان حاکم است و باید گسترش پیدا کند مسالهای نیست. اما آیا با نادیده گرفتن گفتمانهای دیگر و با خارج کردن خانوادههایی که در گفتمانهای دیگر وجود دارند، مسائل خانواده گسترش پیدا میکند و تنوع مییابد یا این که از بین میرود. ما یک تصویر آرمانی از خانواده در ذهن مان داریم و فکر میکنیم که خانواده باید به همان شکلی که در گذشته وجود داشته است، حفظ شود و همه کارها باید در همین راستا باشد. این شدنی نیست. ما باید به این نتیجه برسیم که نمیشود با خانواده به این شکل برخورد کرد. همان گونه که بقیه نهادها در حال تغییر هستند. دنیا در حال تغییر است. باید یک راهی پیدا کرد برای این که تنوعی که در تصور خانواده و ذهنیت خانواده در حال شکلگیری است به رسمیت شناخته شود. * چطور میشود بر پایه تصورها و ذهنیتهای متنوع و متکثر برنامهریزی کرد؟ من معتقدم باید به خانواده توجه کرد، اما این توجه نباید یک سویه نگرانه باشد. آن چنانی که فکر کنیم ما فقط یک هدف برای خانواده داریم و یک گونه خانواده داریم و یک دسته اقدامات باید داشته باشیم و یک دسته از خانوادهها باید مورد حمایت قرار بگیرند. مثلا فرض کنید که ما واقعیت خانواده با سرپرست زن را بپذیریم. ما که نمیتوانیم شرایط را برای ازدواج مجدد اینها فراهم کنیم، ولی میتوانیم به اینها هویت و جایگاهی بدهیم که از رفاه حداقلی برخوردار باشند و آن چنانی مورد حمایت باشند که کودکی که در این خانواده تک سرپرست بزرگ میشود، هیچ کمبودی نسبت به خانواده معمولی نداشته باشد. یعنی اگر میخواهیم به خانواده کمک بکنیم، باید به همه انواع خانواده کمک کنیم. نگاه نفی و سلبی نسبت به اشکال جدید خانواده که به وجود میآید، نداشته باشیم. این که بگوییم این خانواده نباید وجود داشته باشد، پس نباید مورد حمایت هم قرار بگیرد، یا اگر حمایت هم میشود، به طور موقتی باشد. یا تصور کنیم اگر از این خانواده حمایت کنیم او را به رسمیت شناختیم و ترویجش کردیم، این نگاهها اگر تغییر پیدا نکند ما نمیتوانیم به خانواده کمک کنیم تا سامان یابد. * ارزیابی شما نسبت به اثرات و نتایج بخشهایی از برنامه که اجرایی شدند، چیست؟ به نظرم هیچ کس نمیتواند به صورت قطعی جواب این سوال را بدهد. علت هم این است که متاسفانه در هیچ یک از برنامههای توسعه که نوشتیم، هیچگاه نیامدیم اثر سیاستهای اجتماعی را در حوزه خانواده مورد ارزیابی و اثرسنجی قرار دهیم. اولین و ضروریترین کاری که باید به صورت جدی انجام بشود، این است که ببینیم آثار قصد ناکرده و ناخواسته این سیاستها بر روی خانواده چه بوده است و آیا واقعا آثاری که قصد شدهاند، محقق شدهاند؟ یا نه. خانواده عینیت بیرونی مثل ساختمان ندارد، بنابراین اگر هم اقدامی شده است، اثرات آن نامشخص است و اگر آسیبی هم از قبل سوء مدیریت دیده است، مکتوم است و یک بخشی از آن از طریق آسیبهایی که به وجود میآید، به تدریج خودش را نشان میدهد. بنابراین اولین گام باید این باشد که اینها به طور دقیق ارزیابی شوند. مساله مهمتر این است که هر سیاست اجتماعی که گذاشته میشود، یک پیوست خانوادگی در کنارش دیده شود. یعنی دو متخصص خانواده باشند و بگویند اثر این سیاستی که وضع میشود بر روی خانواده چه خواهد بود و آیا این سیاست به حفظ نهاد خانواده و کاهش آسیبهای آن کمک میکند یا نه. ما تا امروز در یک تاریکی حرکت کردیم. اگر میخواهیم یک توسعه همه جانبه اتفاق بیافتد، این توسعه همه جانبه بدون توجه به خانواده و همه نهادهای اجتماعی دیگر غیر ممکن است. * به نظر شما در تدوین برنامه ششم توسعه چه اولویتهایی باید مدنظر برنامهریزان باشد؟ مهم ترین چیزی که باید در متن برنامه لحاظ شود، چه در قالب معاونت امور زنان و خانواده یا هر قالب دیگر، اختصاص یک بودجه ویژه برای رصد تحولات خانواده و حمایت از خانوادههای در معرض آسیب است. یک ساز و کار ویژهای طراحی شود که هم خانوادههای در معرض آسیب مورد حمایت قرار گیرند و هم به طور دائمی این رصد صورت بگیرد. پیش از این، هر برنامهریزی ابتر است. مثلا بر طبق تحقیقی که من انجام دادم، مشخص شد ۴۸.۵ درصد خانوادههای تهرانی به نوعی در معرض خطر طلاق هستند. اگر این روشن شد، میشود به این خانوادهها کمک کرد. بنابراین تا به طور دقیق و علمی نتوانیم در مورد وضعیت خانواده قضاوت کنیم، هر کار دیگری در این عرصه بیمعنی و بی فایده خواهد بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]