واضح آرشیو وب فارسی:عقیق: دِعبِل خُزاعی (زاده ۱۴۸-درگذشته ۲۶۴ قمری)، شاعر، ادیب و عالم شیعی و مدیحه سرا و ذاکر فضایل اهل بیت (ع) بود.عقیق : زندگی سراسر مبارزه دعبل مصادف با امامت چهار معصوم از زمان امام موسی کاظم (ع) تا شهادت امام علی النقی (ع) بود. در این مدت که همزمان با خلافت هفت حاکم از هارون تا متوکل بود، دعبل همواره با شعر و ادب به مبارزه با غاصبان خلافت رفته و در رثای اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، مدیحه سرایی می نمود. هنگامی که امام رضا(ع) از مدینه به خراسان آمد، دعبل عازم زیارت حضرت رضا (ع) شدند. اباصلت درباره این دیدار می گوید: روزی «دعبل خزاعی» شاعر معروف، در «مرو» بر حضرت رضا (ع) وارد شد و عرض کرد: «یابن رسول الله! من قصیده ای در مظلومیت شما خاندان گفته ام و سوگند یاد کرده ام که قبل از شما آن را برای کسی نخوانم». حضرت فرمود: بخوان اشعارت را. دعبل اشعار مفصلی را خواند که برخی از آن چنین است: مَدارس آیات خلت مِن تِلاوَة وَ مَنزل وَحی مقفر العَرصات؛ خانه هایی که محل نزول وحی و قرآن بود خراب شده و مثل بیابان بی صاحب افتاده و مقابل آن خانه هایی آباد شده که صدای ساز و عربده ی شراب خواران بلند است. اَری فَیئهم فِی غَیرهُم مُتقسما وَ اَیدیهم مِن فیئهم صَفرات؛ می بینم اموالی که مختص ایشان است در میان غیر ایشان تقسیم شده و دست های ایشان از مال خودشان خالی است. پس حضرت رضا (ع) در این لحظه به گریه افتاد و فرمود: آری راست گفتی، ای دعبل. دعبل در ادامه سرود: بَنات زیاد فِی القُصور مَصونة بَنات رَسول الله فِی الفلوات؛ دختران آل ابوسفیان و آل زیاد در حجره های زر نگار و در کاخ ها محفوظند، ولی دختران رسول خدا در خرابه ها جای گرفته اند بدون آنکه پوشش مناسبی داشته باشند. اِذا وَتروا مَدوا اِلی وَ أراهُم اکفا عَن الأرتاد مُنقبضات؛ هر گاه از آل محمد (ص) کسی کشته شود نمی توانند قاتل او را قصاص کنند، مانند کسی که دستش بسته باشد. حضرت رضا (ع) دست های خود را بر هم زد و فرمود: اجل منقبضات؛ آری، دست های ما بسته است. آنگاه دعبل در اشعار خود گفت: «ای فاطمه ی زهرا! قاعده و رسم روزگار چنین است که اگر اعضای یک خانواده بمیرند همه را در یک محل و نزدیک هم دفن می کنند اما قبر فرزندان تو از هم دور افتاده است و هر کدام در دیاری و صحرایی و دور از یکدیگر دفن شده اند. قبر بعضی در نجف است، قبر بعضی در مدینه و قبر بعضی در کربلا. ای کاش جانم پیش از گفتن این سخنان از بدنم بیرون رفته بود. آنگاه با یاد و نام پدر بزرگوار امام رضا (ع) شعر خود را ختم کرد و گفت: وَ قَبر بِبَغداد لِنَفس زَکیة تَضَمُنَها الرَحمن فِی الغُرفات؛ ای فاطمه! قبر یکی دیگر از فرزندانت در سرزمین بغداد است (یعنی حضرت موسی بن جعفر (ع)). او صاحب نفس پاک و پاکیزه ای است و خداوند از او در قصرهای بهشت پذیرایی می کند. چون اشعار دعبل به اتمام رسید حضرت رضا (ع) فرمود: من هم دو بیت شعر می گویم، آنها را در آخر اشعارت بنویس. دعبل گفت: فدایت شوم! شعر شما را در آغاز اشعارم می نویسم تا بدان تبرک جسته باشم نه در آخر. امام رضا (ع) فرمود: به این ترتیبی که نام قبرها را بردی جای این شعر در آخر است. آنگاه این شعر را فرمود: وَ قَبر بِطوس یا لَها من مُصیبَة الحت عَلی الاحشاء بِالزفرات اِلی الحَشر حَتی یَبعث الله قائما یَفرَج عَنا الهُم وَ الکربات ای فاطمه! قبر یکی دیگر از فرزندانت در خراسان است، وای از این مصیبت! غصه ها و غم ها فشار آورده است به احشاء و اعضاء صاحب آن قبر تا روز قیامت، تا آن زمان که خداوند برانگیزاند قائم آل محمد (ص) را و او غصه های ما را از میان می برد. دعبل گفت: یابن رسول الله! این قبری که فرمودید در خراسان است قبر کیست؟ حضرت فرمود: قبرِ منِ غریب است. پس بدان که مرا زهر می دهند و در خراسان دفن می کنند و مزار من محل رفت و آمد شیعیان و زوار من خواهد شد. بدان که هر که مرا در طوس زیارت کند هم درجه من در بهشت خواهد بود و خداوند در روز قیامت او را خواهد آمرزید. آنگاه امام رضا (ع) به دعبل فرمود: «اندکی صبر کن تا من بیایم.» و برخاست و داخل خانه شد. بعد از مدتی خادمی بیرون آمد و صد دینار به او داد و گفت: مولایم فرمود این پول را صرف مخارج خود بگردان. دعبل گفت: «به خدا سوگند من برای پول نیامده بودم و قصیده ام را از روی طمع نگفته ام» و آن کیسه را رد کرد ولی لباسی از لباس های حضرت را خواست تا همواره با آن تبرک جوید. حضرت نیز بزرگوارانه لباس عالی به همراه کیسه پر از دینار برای او فرستاد و به خادم فرمود: «به او بگو که این کیسه پول را نیز نگهدار که بدان محتاج خواهی شد». پی نوشت ها: 1-علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 49: 238. 2-حسینی قمی، کرامات و مقامات عرفانی امام رضا(ع): 58-65. منبع:قدس 211008
یکشنبه ، ۲۲آذر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عقیق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]