واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
سیفالله صمدیان از مرتضی ممیز میگوید: جایگاه او فراتر از این القاب است فرهنگ > تجسمی - سیفالله صمدیان میگوید که شاخصترین ویژگی ممیز، ساختار تشکیلاتی بود که به حرفه و روح گرافیک در ایران داد.
شیوا جمالی: مرتضی ممیز طراح و گرافیست ایرانی است که بسیاری از او را پدر گرافیک ایران میدانند. پسر بچهای که با تابلونویسی و ورق زدن مجلات کتابخانه سفارت لهستان دل به گرافیک بست و سالها بعد رشته گرافیک را دانشگاه تهران بنیاننهاد. به مناسبت دهمین سالگرد درگذشت مرتضی ممیز با سیفالله صمدیان عکاس و فیلمساز و از دوستان نزدیک مرتضی ممیز، گفتوگو کردهایم که میخوانید: برخی مرتضی ممیز را پدر گرافیک ایران میخوانند شما چقدر با این تعریف موافقید؟ من هم موافق این تعریفم و هم مخالف آن، چون بعضی آدمها حتی در خانواده، اسمشان «پدر» است اما هیچوقت پدری نمیکنند و آن اندازهها و قامت «پدر بودن» را پیدا نمیکنند. یک موقع است که جامعه عادت کرده که یک پیشکسوت و پیشگام را وقتی فوت میکند، تا رقیب پیدا نکرده است، پدر یا سلطان مینامد که هم میتواند وجه درست قضیه باشد و هم وجه غلط آن. در مورد ممیز، اصولا قضیه فراتر از این کنایهها و القاب و تعریف و تمجیدهاست. من همیشه وقتی یاد ممیز میافتم، آن شعر نیما به ذهنم میآید، «یاد بعضی نفرات روشنم میدارد» ممیز از معدود ایرانیهایی در عالم هنر بود که یک نفر نیست، «نفرات» است. ممیز از آدمهایی بود که میتوانیم به او اطلاق «نفرات» کنیم . از بس که او در قالب شخصی و دنیای شخصیاش نماند. غریزه پنهان و درونی شده اش این بود که خودش را تکثیر کند و به جمعی بزرگتر تبدیل شود بنابراین پدر بودن ممیز، یک لقب تعارفی و تاریخی نیست که من در ذهنم به او بدهم. موقعیت او فراتر از یک موقعیت پدری برای گرافیک ایران است. اگر به معنای کسوت و تجربه حساب کنیم، من آن پدر بودنها را قبول ندارم چون خیلیها سنشان از شصت و هفتاد هم میگذرد و هنوز در محدوده شش سالگی تجربه آن موقعیت، باقی میمانند ولی ممیز بیزمان و بیرقیب است در کاری که در زمینه گرافیک ایران کرده است. حضور مرتضی ممیز در بستر هنری ایران به خصوص در دهههای چهل و پنجاه که دوران شکوفایی هنرهایی مثل سینما و تئاتر و تجسمی و ادبیات بود، چه تاثیری داشت؟ جالب این است که آدمهای چند وجهی اثرات چند وجهی به جا میگذارد. ممیز از ویژگی شخصیتیاش شجاعت و خلاقیتش بود. زمانی که در «کتاب هفته» با شاملو همکار بودند، این دو نفر با هم، کاری کردند که برای همیشه آرزوی هر کلکسیونر فرهنگی این باشد که دوره کامل کتاب هفته را داشته باشد. این به خاطر اهمیت محتوایی کار و شکل و شمایل گرافیکی و دیداری کتاب هفته بود. من یادم هست که آقای حسن قریشی رییس «کاخ چاپ» و ناشر کتاب هفته به من گفت: ممیز ابتکارش در حدی بود که برای جلد کتاب هفته، از کاغذ باطلههای پشت مشکی ظاهرا به درد نخور، با یک چاپ سفید یا نقرهای و طلایی که بر روی آنها انجام میداد، روی جلدهای ماندگاری ساخت. الیستراسیونها و طراحیهایی که برای داستانها و مقالههای کتاب هفته انجام داد همه به نوعی ماندگار شد. این کاری بود ممیز در زمینه مطبوعات آن زمان انجام داد در دورههای مختلف در مجلههایی مثل ایران آباد، کاووش، فرهنگ زندگی، رودکی، سینما، کلک، حتی مجله تصویر خود من، که این روزها به صورت تصویر سال هم منتشر میشود، مدیر بخش گرافیک بود و یکی از یادگاریهای برزگ او برای ما، طراحی لوگوی مجله تصویر است. من یادم هست که در شروع کار مطبوعاتی به اولین نفری که فکر کردم که ممکن است گرهگشای خلاء گرافیکی کارمان باشد، مرتضی ممیز بود و این شد که اتحاد سهگانه من و محمود کلاری و ممیز در مجله تصویر شکل گرفت. دوست داشتیم در این مجله یک پل ارتباطی بین هنرهای مختلف باشد، گرافیستها مثلا از عکاسی بدانند، عکاسها از گرافیک و کاریکاتور بدانند و سینماگرها که معمولا از عوالم دیگر هنری بیبهرهاند (به همین دلیل فیلمها بیشتر رادیویی هستند تا تصویری) آنها هم بیایند از عکاسی و گرافیک و ابعاد دیگر تصویر کمک بگیرند و همه به هم کمک کنند و ممیز پایه اصلی این اتفاق در سالهای اول بود و در سالهای بعد هم ما کمکش را داشتیم. نام مرتضی ممیز با طراحی جلد، آرم و صفحهآرایی مجلات معتبری مثل آدینه گره خورده است. کار اورا در این زمینه چطور ارزیابی میکنید؟ وقتی میگوییم که ممیز بر گرافیک ایران اثر گذاشته نه به این خاطر که فقط طراح خوبی بوده، ممیز چند وجه دارد. یکی از آنها خلاقیتهای گرافیکی و تصویرسازی است. من یادم است از ممیز سوال کردم: اوستا (من به ممیز میگفتم اوستا) چرا تو با همه تیپ از مشتریهایت به راحتی کنار میآیی ولی دیگران نمیتوانند؟ ممیز گفت: «صمد آقا، یک مشتری برای پوستر یا طرح جلد میآید که میگوید طرح من گل و بلبل داشته باشد. من میفهمم که این مشتری گل و بلبلی است به حرف او گوش میکنم اما کار خودم را هم میکنم.» پرسیدم : چطور؟ و ممیز گفت: « من گل و بلبل ممیز را برایش کار میکنم. هم حس شخصی او را راضی میکنم و هم به ارتقای حسی و تصویری کارش کمک میکنم. دفعه بعد، هم او با بافت و تعریف شخصی من از حرف خودش آشناست و هم من با دنیای او آشنا هستم. من میتوانم هر مشتری را حفظ کنم به شرطی که چیزی به او اضافه کنم نه اینکه چیزی از خودم کم کنم تا او راضی شود.» این خیلی حرف مهمی است . خیلی از گرافیستهای ما به خاطر ندانمکاری و بیتجربگی، خیلی از امکانات تصویری و کاری خودشان را از دست میدهند چون این فرایند تبدیل یک مشتری معمولی به یک مشتری سطح بالا را نمیتوانند حتی دربارهاش بیندیشند. ممیز این ویژگی را داشت. شاخص ترین ویژگی ممیز، آن ساختار تشکیلاتی بود که به حرفه و روح گرافیک در ایران داد. که شاخصترین آنها را میتوان در ایجاد رشته گرافیک در دانشگاه تهران و تشکیل انجمن طراحان گرافیک ایران و نیز نقش غیر قابل انکار او در سازماندهی به «شورای عالی خانه هنرمندان» و تاسیس این خانه بود. ممیز حضور مقتدر، خالص، گرم، مدیر و کوبنده داشت. بیرحمانه انتقاد میکرد و بیدریغ نقاط مثبت کار دیگران را جذب میکرد ولی این رد کردن و نقدش آنقدر استادانه و حرفهای بود که حساسترین آدمهای زودرنج را متقاعد میکرد که رنجشی از این نقد به دل نگیرند حتی اگر کار دانشجویی را سه بار پاره میکرد، دانشجو کار اصلاح شده را با طیب خاطر بار دیگر به او ارائه میکرد. این قدرت بیدریغی بود که در ذات ممیز نهادینه شده بود و او هم بی دریغ به دیگران میداد. ازبس که خودش بود اکثر دانشجویان گرافیک از روبهرویی و مواجه با ممیز ترسی زیبا و احترام برانگیز داشتند. شما چطور با مرتضی ممیز آشنا شدید؟ آشنایی من با ممیز از کتاب هفته بود که در ارومیه و اویل دهه پنجاه که به تهران آمدم به دستم میرسید و بعدها از طریق دوستان مشترکی، در خانه و در آتلیهاش با هم دیدار داشتیم. بعدها در سفرهای کاری که برای کتاب پنج جلدی جنگ تحمیلی که همراه با او و محمود کلاری رفتیم، این دوستی خیلی عمیقتر شد. روزهایی که در کنارش بودم به گوشههایی از زندگی و دنیای پنهانش نزدیک شدم. یادم میآید روزی در هتلی در خارج از کشور در حالی که دور از شیطنتها و سر و صدای من و محمود به گوشهای پناه برده بود و در حالی که روی تختش خوابیده بود و با صدای بلند و موزون سعدی میخواند، به او گفتم: «اوستا این روزها مگر کسی هم سعدی میخواند؟» از سر بی اعتنایی و با همان لحن مخصوص خودش که دوستان نزدیکش منظور مرا خوب میفهمند، گفت: «...هر آدمی که پا به سن عقلانی و فرهنگی درستی بگذارد تازه عاشق سعدی میشود.» 57248
کلید واژه ها: گرافیک - هنرهای تجسمی - سینمای ایران -
جمعه 6 آذر 1394 - 15:57:06
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]