واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۱
عرفان مولوی که در زمره مکتب خراسان به شمار میآید عرفان سُکر (مستی) است؛ برخلاف عرفان مکتب بغداد به پیشوایی جنید بغدادی که در زمره عرفان صَحو (بیداری) است. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه اصفهان، علیاصغر میرباقری فرد - استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان - در جلسه «دمی با عارف بلخی» که به همت انجمن علمی فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه اصفهان برگزار شد با اشاره به تعریف ابن سینا از «عارف» و «عابد» و «زاهد» در نمط نهم اشارات و تنبیهات اظهار کرد: هدف زاهد دوری از آتش دوزخ است. هدف عابد رسیدن به بهشت اما عارف جز وصول به خدا هدف دیگری ندارد. وی افزود: در تاریخ اسلام نسبت به عرفا سه موضع اتخاذ شده است. گروه اول عرفا را خارج از دایره دین میدانند. گروه دوم سخن عرفا را مطلقاً درست انگاشتهاند اما گروه سوم به دور از حب و بغض دو گروه اول، معتقدند عرفا مانند سایر طبقات فرهنگی جهان اسلام دغدغه اعتلای اسلام را داشتهاند اما احتمال راه یافتن خطا و اشتباه در بیان و اعمال آنها وجود دارد که موضع درست همین دیدگاه سوم است. این استاد ادبیات ادامه داد: اسلام را باید مجموعهای از اصول (عقاید)، فروع (شرعیات) و اخلاق دانست. عرفا نه تنها این موارد سهگانه را رد نکردهاند، بلکه معتقدند که میخواهند از ایمان عوام، گامهایی فراتر بردارند. به عنوان نمونه عرفا وصول به حق را معنای واقعی توحید میدانند از این روست که ابن خفیف شیرازی - از عرفای همعصر منصور حلاج - میگفت اگر حلاج موحد نباشد در دنیا هیچ موحدی یافت نمیشود. عرفا همچنین در فروع و احکام دینی نیز معتقدند که صرفاً نمیبایست به ظاهر اعمال اکتفا شود بلکه باطن عمل از اهمیت بالاتری برخوردار است. میرباقری فرد اضافه کرد: تقسیمبندی رایج عرفان به عملی و نظری تقسیمی دقیق و علمی نیست، بلکه تقسیمی است مستحدث که در دوران معاصر انجام شده است. اساساً جدا کردن عمل و نظر در حوزه عرفان امر صحیحی نیست. عرفان خواهان ترویج قوه نظری است تا متناسب با رشد نظری، رفتاری مناسب برای راهیابی به کمال در انسان ایجاد شود. نویسنده کتاب «تاریخ تصوف» بیان کرد: از سال 140ه. ق در متون اسلامی اصطلاح تصوف و عرفان قابل مشاهده است و به نوعی مکتب عرفان از قرن دوم شکل میگیرد، اما در همان ابتدا نیز عرفان به مشربهای مختلفی تقسیم شد. به عنوان مثال عرفان ابوحازم مکی دارای مشی «حزم» بود؛ مکتب رابعه عدویه بر مدار «حب» قرار داشت؛ شقیق بلخی در کتاب آداب العبادات «توکل» را محور عرفان خویش قرار داده بود و اساس عرفان فضیل بن عیاض بر مبنای «رضا» قرار داشت. او در ادامه گفت: در خصوص مولوی باید به این نکته توجه داشت که مشرب عرفانی او متعلق به سنت اول عرفان (پیش از ابن عربی) است. اگرچه مولوی با ابن عربی(ساکن شام و وفات در 638) و صدرالدین قونوی(از شاگردان ابن عربی و ساکن در قونیه) همزمانی داشته است. همچنین در تقسیمبندی کلی دیگری باید میان دو «مکتب خراسان» و «مکتب بغداد» تفاوت قائل شد. مولوی در زمره عرفان مکتب خراسان جای میگیرد. مکتب خراسان بر اساس عرفان سُکر است اما عرفان مکتب بغداد عرفان صَحو است. عرفان مکتب خراسان بر اصول «رجا»، «بسط» و «انس» قرار دارد برخلاف عرفان بغداد که مبتنی بر اصول «خوف» و «قبض» و «هیبت» است. از اینروست که عرفان مکتب خراسان در نهایت منجر به التذاذ باطن به رؤیت صفات جمالیه الهی میشود اما عرفان بغداد به انطوای باطن به رؤیت صفات جلالیه الهی میانجامد. انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]