واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
چراغ قرمز خلاصه داستان بهروز نيکبخت (پوريا پورسرخ) جوان لمپني است که دل در گرو عشق دختر خاله اش، ستاره (الناز شاکردوست)، دارد. اما مخالفت هاي پدر ستاره (محسن قاضي مرادي) اين موضوع را به تأخير انداخته است. از سويي يک قاتل حرفه اي که از سوي نيروهاي پليس زير نظر است، در بهشت زهرا محاصره مي شود و پيش از دستگيري گوشي همراهش نزد بهروز مي افتد. فردي ناشناس به گوشي زنگ مي زند و بهروز را با قاتل اشتباه مي گيرد. او آدرس مکاني را که 10 ميليون تومان پول در آن جا گذاشته، به بهروز مي دهد. بهروز که با ديدن آن همه پول ذوق زده شده، تصميم مي گيرد که با اين پول خانه اي براي خود و ستاره اجاره کند. بهروز در ادامه مي فهمد که در قبال 20 ميليون تومان پول بايد زني جوان به نام رؤيا جواهريان (الناز شاکردوست) را به قتل برساند. از سويي احسان (نادر سليماني)، پسرعموي ستاره، از ستاره خواستگاري مي کند. بهروز که به طور اتفاقي مي فهمد رؤيا دنبال وکيلي است که از همسرش فهيم (رضا شفيعي جم) جدا شود، با همکاري دوستش سعيد (مجيد ياسر) مي کوشد خود را جاي يک وکيل جا بزند که بتواند او را از خطري که تهديدش مي کند، آگاه کند. اما خيلي زود دستش رو مي شود و ناگزير مي شود همه چيز را لو بدهد. رؤيا که گمان مي کند اين توطئه را همسرش طراحي کرده، به بهروز پيشنهاد مي دهد که در قبال صد ميليون تومان فهيم را بکشد. يک مراسم تدفين قلابي برگزار مي شود که همگان خيال کنند رؤيا کشته شده است. اما بهروز که از سوي رؤيا به عنوان مدير عامل جديد شرکت رؤيا انتخاب شده و با رفتارهاي سبک سرانه اش مناسبات اداري شرکت را به هم زده، پيوسته با رؤيا در تماس است و خبرها را به او مي گويد. همان طور که رؤيا انتظارش را مي کشيد، فهيم از مسافرت بازمي گردد و پي مي برد که قبر همسرش جعلي است. او در اين باره بهروز را بازخواست مي کند. بهروز براي اثبات مرگ رؤيا به فهيم، با کمک سعيد و رؤيا جوري برنامه ريزي مي کند که گويي فهيم را به جلسه احضار روح برده اند. در آن جا رؤيا به شکل يک روح بر فهيم ظاهر مي شود و آن جاست که پي مي برد فهيم او را دوست دارد. رؤيا که با پليس همکاري مي کند و به صبوري (انوشيروان ارجمند)، معاون شرکت مظنون شده، صبوري را شبانه در حال جعل سند گرفتار مي کند. در ادامه روشن مي شود که بهروز نيز از ابتدا با پليس همکاري مي کرده است. بهروز چک صد ميليون تومان پول را به رؤيا باز مي گرداند. رؤيا نيز پيشنهاد کار در شرکتش را به بهروز مي دهد. از سويي احسان به جرم کلاهبرداري از دختران جوان دستگير مي شود. در شب عروسي بهروز و ستاره، رؤيا و فهيم به جشن عروسي مي روند و گويي با يکديگر بر سر مهريه ميلياردي رؤيا به توافق رسيده اند. بهروز هم خوشحال از ازدواج با دخترخاله اش، با ديدن تماسي جديد با گوشي قاتل حرفه اي آن رااز خودروي سعيد به داخل خيابان پرتاب مي کند. ژانر کمدي درباره فيلمنامه نويسان اثر سعيد دربندي: متولد 1351. او دانش آموخته رشته نمايش از دانشکده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران است. چراغ قرمز نخستين کار حرفه اي دربندي به عنوان فيلمنامه نويس درسينماست. ميلاد کزازي: متولد 1363. او چند سالي است که به نگارش فيلمنامه براي فيلم هاي تلويزيوني و ويدئويي مشغول شده است. بازنويسي فيلمنامه چراغ قرمز نخستين کار کزازي در سينما به شمار مي آيد. خوبي هاي فيلمنامه ايده نخستين چراغ قرمز نه تنها در گونه کمدي جواب مي دهد، بلکه جان مي دهد براي يک نوآر تمام عيار! اما همه داشته ها در سايه ساده انگاري هاي معمول و تثبيت شده در سينماي بدنه ايران قرار گرفته اند! در نتيجه همانند بسياري از توليدات مشابه، ديدن چراغ قرمز حتي براي يک بار هم کاري بسيار دشوار است. کاستي هاي فيلمنامه بسياري از مؤلفه هاي روايي در فيلمنامه چراغ قرمز آن قدر کهنه، گل درشت و حتي سخيف هستند که برشماردن آن ها براي هر تماشاگري آسان است. منطق داستاني فيلمنامه که روي هواست! طبق معمول يک اتفاق پاي قهرمان لمپن فيلم را به ماجراي پليسي و جنايي باز مي کند (افتادن گوشي همراه قاتل در کنار بهروز). در اين ميان جزئيات به ساده ترين شکل ممکن چيده شده اند؛ از شيوه زندگي و رفتار و گفتار قهرمان داستان که قرار است با لب زدن و خواندن يک آهنگ، قهرمان فيلم هاي سبک را برايمان زنده کند تا وجود عشقي سطحي ميان او و ستاره که از نيمه هاي پرده دوم فيلمنامه فراموش مي شود. در سکانس هايي در ميانه فيلم بهروز را مي بينيم که به شکل وکيلي کار کشته درآمده؛ اما بي آن که داستان جلو برود، دست او خيلي زود رو مي شود. در حقيقت در اين فاصله زماني داستان درجا مي زند. پس اين پرسش پيش مي آيد که چه نيازي به اين کار بهروز بود؟ آيا بهروز نمي توانست خيلي راحت بيايد و ماجرا را به رؤيا بگويد؟ يا به شيوه اي غيرمستقيم او را از خطري که در کمينش است، آگاه کند؟ البته پرسش هاي ديگري هم به ذهن مي رسد. چرا در همان سکانس حضور بهروز در دفتر رؤيا باز هم به شکلي تصادفي و هم زمان با اين که سعيد از داخل مغازه اش با بهروز در تماس است و به او کمک مي کند که جلوي رؤيا کم نياورد، ستاره نيز بي مقدمه وارد مغازه مي شود؟ چرا ستاره پس از آن سوء تفاهم از دلِ مناسبات داستاني فيلمنامه بيرون مي رود؛ در حالي که انگيزه اش مي توانست براي سر درآوردن از کار بهروز بيشتر شود؟ دراماتيک بر سر راه بهروز و رؤيا باشد؟ اگر سکانس خرابکاري بهروز در جلسه اي تجارت با شريکان خارجي شرکت را کنار بگذاريم، چه تأثيري بر روند حرکت داستان مي گذارد؟ يا اگر صحنه طولاني جلسه احضار روح را كوتاه تر كنيم و يا حتي در نگاهي سخت گيرانهتر حذف، چه خللي ايجاد مي شود؟ رؤيا که زودتر از اين ها به صبوري مشکوک بوده، چرا ترديد خود را با پليس در ميان نگذاشته است؟ بايد حتماً به شکلي سطحي (همانند آن چه که در صحنه احضار روح مي بينيم) متوجه عشق فهيم نسبت به خودش مي شد تا مظنونان ديگر را به پليس معرفي کند؟ همان طور که مي بينيم ساده انگاري بلاي جان فيلمنامه چراغ قرمز است و آن را به مسلخ ابتذال کشانده است. شخصيت در بخش پيشين کم و بيش درباره شخصيت ها و نوع کنش ها و تصميم گيري هايشان گفته شد. به راستي چرا در زمانه اي که درام نويسي در سينماي روز دنيا مرزهاي کلاسيک را پشت سر گذاشته و با تجربه هاي جديدي سر و کله مي زند، ما از مخاطبان سينمايمان انتظار داريم که با شخصيت عقب افتاده اي همانند ستاره اي که هيچ ويژگي يک شخصيت نمايشي را ندارد، هم ذات پنداري کند؟ غنچه (نعيمه نظام دوست)، منشي شرکت رؤيا نيز دست کمي از ستاره ندارد! احسان، پدر و مادر ستاره و حتي فهيم به عشق در پيشبرد داستان دارند؟ زماني که ما چيزي از انگيزه و هدف شخصيت صبوري نمي دانيم، چرا فيلمنامه نويسان چراغ قرمز انتظار دارند که ما در مرحله گره گشايي غافلگير شويم؟ تا کي قرار است در سينما شخصيت هايي از جنس سعيد که نقش نمک ماجرا را بازي مي کنند، در کنار شخصيت اصلي قرار بگيرند و هر از چند گاهي با مزه پراني ها و شکلک درآوردنشان ما را به اصطلاح بخندانند؟ ديالوگ ها کمدي کلام در فيلمنامه چراغ قرمز کم رنگ تر از کمدي موقعيت است. با اين وجود در بسياري از صحنه ها اداي اشتباه واژه ها از سوي بهروز لمپن است که بايد مخاطب را به خنده و يا لبخند وا دارد. و البته روشن نيست که در سينماي ما تا کي قرار است با اين تمهيدات سردستي تماشاگر را سرِ کيف بياوريم؟ يا براي نمونه اوج ديالوگ نويسي در فيلمنامه چراغ قرمز جمله افسر پليس است که به شکلي موتيف وار مي گويد: يه ضرب المثل قديمي مي گه ماه هيچ وقت پشت ابر نمي مونه ...! صحنه خوب فيلمنامه پيدا کردن چنين صحنه اي در چراغ قرمز خيلي دشوار است. اما تنها لحظه اي که مي توان ذره اي بامزگي در داستان ديد، جايي است در صحنه طولاني احضار روح که فهيم که به همسرش مشکوک بوده، از روح او درباره فاصله اش با مردي که قبر مشترک دارند و نامش رستم قلي شهشاني است، مي پرسد. چه مي توان کرد؟! سطح انتظارمان با اين فيلم ها پايين آمده است! صحنه ضعيف فيلمنامه بسياري از صحنه هاي پيش پا افتاده فيلمنامه در بخش هاي پيشين به شکلي گذرا برشمرده شدند. اما چند نقطه اوج در ميان اين صحنه هاي ضعيف ديده مي شود! آواز خواندن بهروز براي مادرش (مينا جعفرزاده) يکي از آن هاست. آواز خواندن هاي سعيد در مغازه و به ويژه در صحنه طولاني عروسي نيز از ديگر صحنه هاي ياد شده هستند. مزه پراني هاي سعيد در صحنه بهشت زهرا هم غير قابل تحمل است. صحنه خوب اجرا شده از فيلمنامه علي غفاري پس از ساخت فيلم حادثه اي شاهرگ (1376) فيلمي ساخته که همانند نخستين تجربه حرفه اي اش در سينما با جريان روز حرکت مي کند. او به عنوان کارگردان تمام کوشش خود را صرف به تصوير کشيدن صحنه هاي مبتذل فيلمنامه به شکلي خوش رنگ و لعاب براي عامه مخاطبان کرده است و در چنين مجموعه اي انتظار بيشتري هم از کارگردان نمي رود. نقش فيلمنامه در فروش فيلم چراغ قرمز شانه به شانه آدمکش در گيشه حرکت مي کند. اما فروش متوسط فيلم بيشتر از آن که مديون ويژگي هاي فيلمنامه باشد، بر پايه چهره خندان بازيگرانش در پوسترها و عکس هاي تبليغاتي استوار است. ديدگاه برخي از منتقدان و نويسندگان سينمايي درباره فيلم يا فيلمنامه نيوشا صدر: در اين فيلم متوجه مي شويم که براي اثبات مردن يک نفر دو راه وجود دارد؛ اول اين است که قاب عکسش را ببريم قبرستان و دوم اين که روحش را احضار کنيم. اصولاً يکي از دلايل علمي احضار روح هم همين اثبات مردن طرف است و سازمان ثبت احوال هم قرار است به همين زودي ها به يک اتاق احضار کامپيوتري ارواج مجهز شود، وگرنه مگر سند پزشک قانوني و دفتر قبرستان و شناسنامه باطل شده که مشتي کاغذپاره بيشتر نيستند، مي شوند دليل؟ فيلمنامه نويس: سعيد دربندي، بازنويسي: ميلاد کزاز، کارگردان: علي غفاري، مدير فيلمبرداري: حسين ملکي، مدير صدابرداري: مهران ملکوتي، تدوين: کاوه ايماني، موسيقي متن: سعيد ذهني، طراح چهره پردازي: محسن بابايي، بازيگران: پوريا پورسرخ، الناز شاکردوست، رضا شفيعي جم، مجيد ياسر، عطاا... سليمانيان، نعيمه نظام دوست، مينا جعفرزاده، محسن قاضي مرادي، مريم اميرجلالي، زنده ياد کيومرث ملک مطيعي، نادر سليماني و انوشيروان ارجمند، تهيه کنندگان: علي غفاري و سعيد شرفي کيا. منبع: نشريه فيلم نگار شماره 100
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 357]