واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آسيب شناسي فيلم ديني فرم روايي و مکانيکي نويسنده: سيد علي آتش زر سير روايي يک فيلم، روش شکل گيري شخصيت ها و ماجراها ، مي تواند سازوکار تحولات پيش روي آنها و ربط منطقي و تعامل ميانشان را يقيني کند. محتوا و ايده مرکزي فيلم، معمولاً به صورت مجرد وانتزاعي به ذهن فيلمنامه نويس وفيلمساز نمي رسد؛ بلکه در بيشتر موارد برخي شخصيت هاي پر انرژي يا ماجراهايي پرکشش، درروح وانديشه فيلمساز تکوين يافته، به تدريج بارور مي شوند. اين سير پرتب وتاب شکل گيري شخصيت ها وماجراها ، شروع فزاينده وپيچيده سير روايي است که با محتواي فيلم ارتباطي ارگانيک، پيچيده ودروني دارد. استحکام عناصر روايي در ارتباط با محتوا، هرچه ژرفناک تر وگسترده تر باشد، بياني تأثير گذارتر خواهد يافت وطيف گسترده اي از مخاطبان را با سطوح متفاوت در برخواهد گرفت. از آسيب هاي جدي درعرصه فيلمسازي مضامين ديني، عدم توجه به اين نکته پراهميت است که برداشت نادرست از آن موجب شده برخي با اين پندار که مضمون ومحتوايي ارزشمند را بر سيري بي روح از يک روايت مکانيکي تحميل کنند، داستان هايي سست، بي روح وکليشه اي وشعاري را به تصوير مي کشند، به گونه اي که سطوح خودآگاه وناخود آگاه ذهن مخاطب، آن را پس مي زند. در نگاهي خوش بينانه اگر برخي از اين فيلم ها توفيقي مي يابند، نه به سبب القاي حس ارزشمند مضمون عالي، بلکه درکشش هاي مکانيکي گره افکني وگره گشايي سطحي آن است. دراينجا چند نمونه از فيلم ها را با لحاظ داشتن اصول پيش گفته، تحليل مي کنيم تا به نمونه هاي عيني کارکرد و تکوين سير روايي را اشاره نماييم. سريال «امام حسن(ع)» سريال تنها ترين سردار، فيلمي بود که زندگي پرتنش حضرت امام حسن(ع) را به تصوير کشيد. دوره اي حساس که تبليغات سياسي ، مذهبي واجتماعي پس از حضرت علي (ع) دستخوش چرخشي کلي واساسي شد ونهاد خلافت سياسي مبتني بر نگاه حکومت ديني ، به حکومت سلطنتي وموروثي تبديل گرديد./ درسريال امام حسن(ع) ، روايت فيلم بر اساس تاريخ صرف بنيان نهاده شد وجز اندکي از شخصيت ها وماجراهاي فرعي کم اهميت ، تاريخي نقلي، سيري خطي يافت و اصول روايت، فقط با رويکردي مکانيکي ، حامل وقايع تاريخي گرديد. اين سريال درارتباط با مخاطب، چندان توفيقي به دست نياورد. با نگاه خوش بينانه ، تنها مي توان نهايت توفيق اين فيلم را نقل تاريخ تصويري دانست، به گونه اي که تا اندازه زيادي رسانه ويژه آن ناديده انگاشته شده وامکانات رسانه اي و هنري معطل مانده است. فيلم، هيچ جهان منحصر به فردي را نمي آفريند، ومانند آن است که تماشاگر، يک کتاب متوسط تاريخي را گشوده ومرور کند، بي آنکه تجربه اي از روح زندگي امام حسن(ع) را براي تماشاگر فراهم آورد، يا علقه علاقه ايماني مخاطب را دروني سازد.
سريال «امام رضا(ع)» سريال ولايت عشق، نمونه ديگري است که همان فيلمساز سريال امام حسن(ع) آن را کارگرداني کرده بود. اين سريال با وارد کردن تعداد بيشتري از ديگر شخصيت ها وماجراها ، خواسته بود از امکانات رسانه هنري بهره بگيرد. البته اين سريال درمقايسه با سريال امام حسن(ع)، از مخاطب افزون تري برخوردار گرديد ورضايت نسبي گروه هاي بيشتري را فراهم آورد، ولي باز در رويکرد آن به سامان روايي، همان انگاره مکانيکي به کار رفته وهمچنان امکانات هنري و رسانه اي فيلم، ناديده گرفته شده بود. بايد توجه داشت که نمي توان علت اين کاستي را تنها از ضعف فيلمساز دانست، چنانکه همين فيلمساز، فيلم موفق «همسر» را در پرونده خود دارد، بلکه دلايل مختلفي مي تواند اين رويکرد را سبب شود. هرچه باشد، نکته مهم اينجاست که رويکرد مکانيکي به روايت، جنبه هاي ارزشمند هنري- رسانه اي را از بين مي برد واين فيلم ها با توجه به رويکرد ، چندان موفق نبودند. هرچند مي توانند تجربه هايي باشند که درتوليد فيلم هايي با مضامين تاريخ اسلام، لحاظ شوند وبا آسيب شناسي آنها، رويکردهاي موفق اتخاذ گردد.
سريال «مردان آنجلس» سريال «مردان آنجلس» حکايت مرداني بود که در برابر حاکمان ومردمان بت پرست ومشرک که آخرت ورستاخيز را انکارمي کردند، برمي آشوبند.وموحدان آنجلس، درکشاکش مبارزه با منکران قيامت، به غاري پناه مي برند وپس از سال هايي دراز، بيدار مي شوند وجهاني ديگر گونه را با مردماني مؤمن دربرابر مي بينند. اين سريال، از فيلم هايي نسبتاً موفقي بود که دربيان واقعه اي از تاريخ ديني تا اندازه اي توانست خرسندي مخاطبان را جلب کند.البته اين توفيق، درقسمت هاي مختلف، تفاوت و نوسان داشت، به گونه اي که قسمت هاي آغازين آن چندان توفيق نداشت، ولي آخرين قسمت ها توجه تماشاگران افزون تري را جلب کرد. درقسمت هاي نخست، مانند ديگر سريال هاي تاريخ ديني، بيشتر بيان تصويري وقايع تاريخي بود با مقداري ازمضامين شعاري که بر داستان سنگيني مي کرد؛ ولي آخرين قسمت ها به ملودرام نوستالژيکي نزديک شد که حکايت احساس فراق ماکسميليان - شخصيت اول- نسبت به هلن، همسر از دست رفته اش بود، در رويارويي با نوه اش که به همسرفقيدش مي مانست. درمجموع، آنچه تماشاگر بيشتري را جلب کرد، همان حس عاشقانه غربت آکند شخصيت اول بود. سطح اول مضموني رمانتيک اين سريال، مسئله معاد وقيامت بود؛ ولي اين مضمون ومضامين ديني فرعي که مورد نظر سازندگان اين سريال بود، چندان درسير روايي فيلم سامان نيافت ومانند ديگر سريال هايي از اين دست، تاريخ ومضامين ديني درفرايندي مکانيکي بردوش روايت نهاده شد؛ از اين رو اين سريال نيز نتوانست جهان داستان را به تجربه مخاطب درآورد وجان تماشاگران فارغ از جهان معنوي آن، فقط درکنار بيان تصويري وقايع، حس ديني را چشيد. اين سريال نيز تنها دربازي کشمکش هاي مکانيکي روايت، درمرز ديدگان مخاطبان علاقه مند به مضامين ديني، متوقف ماند.
منبع: ققنوس هنر شماره دهم
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]