واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: ادب جهان - شناخت شيء/ بنياد و نمود نمادين
ادب جهان - شناخت شيء/ بنياد و نمود نمادين
تينا امراللهي: ادموند گوستاو آلبرشت هوسرل(1938- 1859)
فيلسوف چك و پدر پديدارشناسي در خانوادهاي يهودي به دنيا آمد. وي تحصيلات خود را در رشته رياضي و در دانشگاه لايپزيگ آغاز كرد(1876) و در دانشگاه برلين ادامه داد(1878). در سال 1883 و در وين مدرك دكتراي خود را با رسالهاي تحت عنوان «اشاراتي به محاسبه متغيرها» اخذ كرد. هوسرل از سال 1884 به مطالعه روانشناسي پرداخت و سپس در دانشگاه وين رشته فلسفه را ادامه داد و در سال 1887 اولين اثر وي در زمينه فلسفه رياضي تحت عنوان «درباره مفهوم عدد» به چاپ رسيد. يافتههاي نظري اين رساله در كتاب «فلسفه علم اعداد» (1891) تكرار شدهاند. در اين اثر، هوسرل آراي خود در باب رياضي، روانشناسي و فلسفه را تلفيق كرده تا پايههاي علم اعداد را توجيه كند. البته گوتلب فرگه، روانگرايي اين اثر را مورد انتقاد قرار داده است؛ انتقادي كه باعث شد هوسرل از روانگرايي دور شده، مفهوم پديدارشناسي را معرفي كند.
اولين اثر پديدارشناختي هوسرل تحت عنوان «مطالعات منطقي» در سال 1901 به چاپ رسيد. جلد اول اين اثر انتقادي جدي به روانگرايي است و جلد دوم شامل شش بررسي مبتني بر روانشناسي توصيفي و معرفتشناسي است، درباره 1) عبارت و معنا؛ 2) جهانيها؛ 3) هستيشناسي صوري جزء و كل؛ 4) ساختار نحوي معنا؛ 5) ماهيت و ساختار هدفمندي و 6) ارتباط حقيقت، شهود و شناخت.
هوسرل معتقد است با شمردن مجموعهاي از اشيا ميتوان به مفهوم عدد پي برد. وي همچنين ميان دو نمود حقيقي و غيرحقيقي تمايز قائل ميشود، با اين تعريف كه براي نمونه اگر در برابر يك خانه ايستاده باشيم با نمودي حقيقي يا مستقيم از آن روبهرو هستيم در حالي كه آدرس آن خانه نمودي غيرحقيقي يا نمادين از آن به شمار ميآيد. براين اساس تنها زماني از يك شيء، نمود حقيقي داريم كه حاضر باشد و در صورتي كه دسترسي به آن تنها از طريق نشانهها و نمادها امكانپذير باشد، نمود نمادين در دست است. يكي ديگر از مفاهيم مطرح در نظريات هوسرل مفهوم هدفمندي است. در اين معنا هر پديده ذهني و هر كنش روانشناختي، مفهومي دارد و در ارتباط با شيئي هدفمند قرار ميگيرد. در مقابل، پديدههاي فيزيكي به طور كلي از هدفمندي به دورند. هوسرل در اثر خود تحت عنوان «تجربه و قضاوت» (1929) مشخصا تفاوت معنا و مصداق را به دست ميدهد. وي به چند نوع اسم اشاره ميكند. براي مثال آن اسامياي كه نقش مشخصههايي را دارند و مصداق خاصي را منحصرا شناسايي ميكنند. هر كدام از اين اسامي معنايي را منتقل كرده و مصداق مشابهي را به ذهن ميآورند. براي مثال عبارتهاي «مثلث متساويالاضلاع» و «مثلث متساويالزوايا» كه هر كدام معناي متفاوتي را انتقال ميدهند اما به يك مصداق مشترك اشاره دارند. نوع ديگر از اسامي معناي خاصي ندارند اما به مصداق مشخصي ارجاع ميكنند؛ براي نمونه «ارسطو» و «سقراط». در آخر آن اسامياي هستند كه به مجموعهاي از مصاديق اشاره ميكنند. اين گروه «اسامي جهاني» خوانده ميشوند.
از بحثهاي وي دو نتيجه براي نشانهشناسي حاصل ميشود:
يكي اينكه شناخت ما به لحاظ شيء - بنياد بودن آن همواره درگير يك فرآيند تفسيري در ارتباط با ابژه يا شيء يعني فرآيندهاي نشانهاي است و ديگر اينكه معني در قالب عناصر نظام يافته و به صورت سلسلهمراتبي سازمان مييابد كه براساس آن ميتوان ضمن منظمسازي اشيا به ارزشيابي آنها دست زد.
آراي هوسرل بر فلاسفه ديگر نيز تأثيرگذار بوده است. براي نمونه هانس بلومنبرگ، رادولف كارناپ، موريس مرلوپونتي و كورت گودل از مفهوم پديدارشناسي و نظريه منطق هوسرل تأثير پذيرفتهاند. همچنين هايدگر، گادامر، آرنت، لويناس، ريكور و دريدا نيز تحت تأثير جنبش پديدارشناختي مدرن بودهاند. هوسرل در دهه اول قرن بيستم نظريهاش را تحت تأثير آراي دكارت، هيوم و كانت به «پديدارشناسي تعاليگرا» تغيير داد.
هوسرل همسو با جان استوارت ميل، معتقد است بهترين راه براي بررسي ماهيت نظامهاي گزارهاي بررسي نمودهاي زباني آنهاست، يعني مجموعه جملات و پارهگفتارها. در مورد چگونگي تحليل اين گزارهها وي مفهوم تجربيات هدفمند را معرفي ميكند. به اين معنا كه افراد در توليد جملات، هدفمند عمل ميكنند و همواره چيزي را از طريق ديگري بازنمايي ميكنند(براي نمونه در نوشتن كتاب). وي همچنين به تجربيات غيرهدفمند از جمله درد اشاره ميكند. به اعتقاد هوسرل حتي تجربيات هدفمندي كه مصداق خاصي ندارند، مثل تصور افراد از اسب بالدار، به هر حال داراي مفهوم هستند.
به اعتقاد هوسرل حتي جهان عيني مكاني- زماني كه بخش مهمي از جهان پيرامون ما را بازنمايي ميكند، به صورت انتزاعي شكل ميگيرد. براين اساس براي آنكه بتوانيم خود را در موقعيت افراد ديگر تصور كنيم ميبايست چنين فرض نماييم كه جهان عيني مكاني- زمانيمان حداقل تا حد زيادي بر هم منطبق است. پس بايد بتوان ابژههاي مكاني- زماني يك جهان عيني را مستقل از ديدگاه انتزاعي فرد و تجربيات وي در نظر گرفت. يعني بايد براي آنها واقعيت عيني قائل شد. از اين رو هوسرل ابژهها را تعاليگرا ميداند به اين معنا كه در هر لحظه، ويژگيهايي دور از تصور نشان ميدهند كه تنها برخي از آن مشخصهها در مشاهدات بعدي نيز حضور خواهند داشت.
با اين حال نميتوان جهان عيني را كه برپايه تجربيات انتزاعي شكل ميگيرد، كاملا مستقل از جنبههاي تجربه فرد از جهان خارج در نظر گرفت. به اعتقاد هوسرل يك شرط ديگر براي امكان تجربه انتزاعي، قبول اين فرض است كه ديگران نيز ساختارهاي جهان خارج را به همان ابژههايي تفكيك ميكنند كه هر فرد طرحريزي ميكند.
به طور كلي ميتوان نظريات هوسرل را از آنجا كه به تجربه انتزاعي، به عنوان خاستگاه تمام دانش افراد از پديدههاي عيني، بها ميدهد، رويارويي با جهتگيري اثباتگراي دانش و فلسفه رايج در آن دوره دانست. وي در سال 1938 از دنيا رفت.
پنجشنبه 9 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 603]