واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: ادب جهان - وداع با ادبيات
ادب جهان - وداع با ادبيات
آخرين كتاب لسينگ، برنده سال گذشته نوبل ادبيات، در حالي منتشر شد كه خود او از اين كتاب به عنوان آخرين اثر ادبياش ياد و ذكر كرده است كه ديگر حوصله نوشتن كتاب تازهاي را ندارد.
به نظر ميرسد اين بانوي 88 ساله تمام عمرش را بيوقفه به دنبال يافتن پاسخي براي اين سوال بوده كه آيا بهرهگيري از خاطرات شاد دوره كودكي ميتواند جايزه نوبل را براي نويسندهاي به ارمغان بياورد؟ او با نوشتن 42 كتاب داستان، هفت مجموعه مقاله و دو كتاب خاطره تلاش پرباري براي يافتن پاسخ به پرسشهاي زندگياش كرده است. با اين حال به نظر ميرسد براي نويسنده شدن، علاوه بر كودكي پربار، به فاكتورهاي ديگري نيز نياز باشد؛ ژنتيك خانوادگي، سرنوشت و همه كارهاي زندگي كه در انسان تهنشين ميشود و موجوديت او را ميسازد بيشك در تبديل شدن به انساني در سطح جايزه نوبل تاثير دارد. «آلفرد و اميلي» كه برگرفته از نام پدر و مادر نويسنده يعني «آلفرد تايلر» و «اميلي مكويگ» است از دو نيمه متفاوت تشكيل ميشود. در بخش اول نويسنده در حال بازيكردن با زندگي و تصور كردن آن به شكلي است كه ميتوانست باشد. از اين رو نويسنده همه ناكاميهايي را كه در زندگي با آن روبهرو شدهاند جابهجا كرده است. همه ناكاميها و ناشاديهاي زندگيشان در «رودزيا» را از بين ميبرد و به آلفرد و اميلي همان زندگي را ميبخشد كه آنها آرزويش را داشتند. اما در بخش دوم به كندوكاو در زندگياي ميپردازد كه نصيب آنها شده است. به نظر ميرسد خود نويسنده همواره در شكاف عميق بين اين دو دنيا زندگي كرده باشد. آنچه ميتوانست باشد، آنچه همه از بودنش لذت ببرند، به يك حركت سريع و غيرمنتظره با وقوع جنگ جهاني اول زائل شد. لسينگ ابتدا جهاني را تصور ميكند كه اين جنگ بزرگ در آن رخ نداده و آلفرد پدر او ديگر يكي از پاهايش را بر اثر اصابت گلوله شراپنل ( يك نوع توپ) از دست نداده است. دوريس در ذهنش يا احتمالا از وراي ذهن پدرش تصور ميكند كه در اين صورت زندگي او چقدر متفاوت رقم ميخورد. چه ميشد اگر آن گلوله شراپنل هرگز به پاي او نميخورد، چه ميشد اگر يك نسل به ويراني كشيده نميشد، چه ميشد اگر سعادت و رفاه عصر ادوارد هفتم از بين نميرفت و بريتانيا در صلح به زندگي ادامه ميداد؟
براي يك شروع خوب، آلفرد ميتوانست همچنان به بازي كريكت با پسرهاي كشاورزان در ميان چمنزارهاي «اسكس» ادامه دهد. اين همان جايي است كه لسينگ داستانش را از آنجا شروع ميكند؛ خود بهشت. آلفرد خوشحال است. يك پسر 16 ساله، پسري با استعداد در ميان مردان اطراف. اميلي از روي پرچينها به او نگاه ميكند. تابستان گرم و طولاني سال 1902 است. اما انگار زندگي آنها پيش از اين تعريف شده و لسينگ با زندگي آنها آشناست، همانطور كه زندگي خودش را نيز به خوبي ميشناسد. او منشأ چالش سيريناپذيري را كه به هر ترتيب، زندگي هر يك از آنها را شكل داد ميشناسد. آلفرد و اميلي همانطور كه خود او، زندگيشان را با نااميد كردن والدينشان شروع كردند، شايد همه بچهها با نااميد كردن پدر و مادرشان زندگي را شروع ميكنند. آلفرد بر خلاف آنچه والدينش براي او آرزو داشتند ميخواست يك كشاورز باشد. ما با اميلي نيز در اولين چالش او با پدرش روبهرو ميشويم؛ او به پدرش ميگويد نميخواهد آنطور كه او ميخواهد وارد دانشگاه شود و به جاي آن تصميم گرفته است تا پرستار شود. او ميخواهد در بيمارستان سلطنتي لندن كار كند و ميگويد حاضر است براي بيماران بيچاره، لگن بگذارد. او راهي براي بازگشت باقي نميگذارد و با جديت با فردا روبهرو ميشود. شايد نام اين كتاب ميتوانست «مواظب باش چه آرزويي ميكني» باشد. و به اين ترتيب آنها زندگي را در خلال چنين ماجراهاي كوچك و بزرگي ادامه ميدهند. بعد با هم آشنا ميشوند؛ اما ازدواج نميكنند و اميلي با نارضايتي با مردي ازدواج ميكند كه هميشه فكر ميكرد ممكن بود عشق زندگياش باشد؛ پزشكي كه ناگهان در 50 سالگي ميميرد و بعد سراغ آلفرد ميرود كه يك زمين كوچك كشاورزي را در روستا زيرورو ميكند. او پيش ميرود و در همين حال ميپرسد ديگر چه تصورهايي ميتواند براي آنها داشته باشد. پس كوكهايي را كه بر تصورات خود زده ميشكافد و به لحظههاي پرحسرتي ميرسد كه والدينش به او و برادرش كنايه ميزنند تا به آنها بگويند كه زندگي ميتواند بهتر از اين باشد. او مشاهده ميكند كه بيشتر بچههاي كوچك در جهاني زندگي ميكنند كه در آن جايي براي خيالپردازيهاي ديوانهوار بزرگسالان نيست. در قلب اين مراقبه كاملا دقيق بر خانواده، دانش لسينگ بر دو چيز استوار است: اين حقيقت كه او از مادرش متنفر بود؛ آن دستهاي زبر، نامهربان، بيحوصله و دومي، كه سالهاي سال آن را دنبال ميكند تا بفهمد «آيا مادرش هيچ وحشت مشهود و آسيبي از جنگ ديده بود، همانقدر قرباني كه پدر بيچارهام بود؟» آن دانش در حال رشد هرگز او را از پاره كردن نامههاي مادرش بازنداشت و يا مانع او براي آغاز زندگي خودش با تلخكامي و انتخابي غلط نشد. والدينش به واسطه راههايي كه برگزيدند تا از زندگياي كه در آن رشد كرده بودند فرار كنند، متمايز شده بودند. لسينگ خودش هم به همين كليشه دست ميزند و يك راه غلط براي فرار پيدا ميكند: «البته من ازدواج كردم تا از دست مادرم خلاص شوم.». اين كتاب در 274 صفحه به قيمت 99/16 پوند به همت انتشارات «فورت استيت» منتشر شده است.
پنجشنبه 9 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 299]