تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن در گرفتارى صبور است، و منافق در گرفتارى بى تاب.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805509560




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

عالمان دوره صفوی بین ستایش و انتقاد


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


عالمان دوره صفوی بین ستایش و انتقاد وبلاگ > جعفریان، رسول - جایگاه علمای شیعه در دوره صفوی، در مقایسه با دوره های قبل، متفاوت و صد البته برجسته بود. آنان جذب حکومت شده و مناصب زیادی به دست آوردند. در ادامه، مردم آنان را به چشم عضوی از حکومت نگاه می کردند. زندگی بسیاری از آنها از نظر مالی بهتر شد و در نتیجه این موقعیت، انتقاداتی نیز متوجه آنان شد. عالمان دین، همیشه در میان یک تعارض مهم گرفتار بوده اند. از یک طرف باید زاهد و عامل به احکام دین و هوادار مردمان دیندار باشند و از طرف دیگر در چنین جوامعی با داشتن امتیازات اجتماعی در معرض انتقاد و تردید قرار دارند. علم الهدی پسر فیض کاشانی در میانه همین تعارض می کوشد تا جایگاه عالمان دین را از یک طرف استوار کرده و از سوی دیگر برخی از رفتارهای آنان را مورد انتقاد قرار دهد و شماری از آنان را دانش نمایان نابکار می خواند.

 در باره نویسنده و نوشته محمد علم الهدی (1039 ـ 1115)  فرزند مرحوم فیض کاشانی (م 1090) کتابهایی دارد که مشهور ترین آنها «معادن الحکمه در مکاتیب الائمه» مشتمل بر نامه های برجای مانده از امامان است. نامبرده علاوه بر جنبه های دینی، در خط و نیز داشتن نثر ادیبانه و مصنوع شناخته شده و فهرستی از تألیفاتش در مقدمه برخی از آثارش و از جمله در «طبقات اعلام الشیعه» قرن دوازدهم (ص 489 ـ 491) آمده است. به علاوه، شرح حال او و آثارش به قلم مرحوم مرعشی، در مقدمه «معادن الحکمه» بر اساس آگاهی هایی که در نسخه های مختلف بوده، بدست داده شده است. طبعا نیازی به تکرار آنها نیست. عنوان این کتابچه یا رساله او بر اساس آنچه در نسخه مورد استفاده ما آمده «عبرت نگار در ستایش علمای درایت نثار» است. این کتاب که چند نسخه خطی از آن بر جای مانده تاکنون چاپ نشده بود که اخیرا این بنده خدا آن را در جشن نامه آیت الله امینی منتشر شد. آنچه در اینجا آمده گزارشی از محتوای این رساله است، اما متن آن در همان جشن نامه آمده و دوستداران به آن مراجعه نمایند. گفتنی است که سال تألیف عبرت نگار، ذی حجه سال 1100 و محل نگارش آن قمصر کاشان است. در باره محتوای کتاب رساله پیش رو، اثری در باره علم، علما و جایگاه آنان در فرهنگ اسلامی است؛ اثری که منهای نثر نسبتا مغلق و مصنوع آن، تلاش کرده است تا طی فصولی چند، و البته بدون عنوان گذاشتن برای هر فصل، به بیان جایگاه بلند عالمان در احادیث اسلامی، ضرورت تقلید از آن، و البته نقاط ضعف موجود در میان عالمان در عصر خود بپردازد. علت نگارش: لزوم ایستادگی در برابر طعن زنندگان به علما فصل: هدف از خلقت بندگی است فصل: در عصر غیبت، هدایت امت بر علمای درایت نثار است فصل: در فضیلت و برتری دانش فصل: حضور در مجالس علما و حلقه علم فصل: روایات در ترغیب دانش اندوزی فصل: در لزوم در خدمت عالمان بودن فصل: ستایش از علم و علما بر اساس اسامی کتابهای قدما فصل: باز هم ستایش علم و علما بر اساس اسامی کتابهای قدما فصل: فصلی دیگر در ستایش علما بر اساس اسامی کتابهای قدما فصل: باز هم در ستایش علما بر اساس اسامی کتابهای قدما فصل: خواجه! اگر عالمان نباشند، بنیان وحی نشان به ویرانی گراید فصل: احادیث دیگری در باره نقش علما در حفظ ایمان مردم فصل: احادیثی دیگر در باره علم و عالمان فصل: علمی که یادگیری آن فرض است، علم دین است نه علم دنیا فصل: علم با عمل ارزش دارد و عمل از روی علم فصل: موضوعات معارفی و عقایدی فصل: موضوعات اخلاقی فصل: عدالت میانه‌ی افراط و تفریط فصل: فقه بر چهار بخش است: عبادات، عقود، ایقاعات و احکام فصل: علوم عینی و کفایی فصل: عالم نمایان نا اهل در ارشاد مردم فصل: از کدام مجتهد باید تقلید کرد؟ فصل: مجتهدان نامتعبّد فصل: عالمان دنیا طلب فصل: دانش نمایان گران وقار! فصل: روایاتی دیگر در باره عالمان واقعی و عالم نمایان فصل: باز هم روایاتی در باره عالمان و عالم نمایان فصل: دانش فروشان نکوهیده شمائل... که مجرد خوشآمد فرمانروا فتوا می‌دهند فصل: معیار استوار درست عیار در شناختن علمای دین‌دار از دانش نمایان نابکار انجام گفتار: در انذار ابرار از پندار ناهنجار در اینجا مروری بر گزیده دیدگاه های وی در زمینه علم و عالمان و نقاط قوت و ضعف ایشان از دیدگاه مولف خواهیم داشت، اما پیشاپیش باید تأکید کرد که رساله حاضر از نادر رساله هایی است که به رغم داشتن قلمی مصنوع و دشوار، به برخی از مسائل ساری و جاری در اذهان مردم و نخبگان در باره نقش عالمان در جامعه دوره صفوی اشاره دارد. گلایه نخست وی از کسانی است که علیه علما موضع داشته و نقش آنان را در جامعه منکر بوده‌اند. وی از آنان با تعبیر «تن پروران تیره‌روان»‌ یادکرده، و گوید  اینان قدر علم و عالمان را نمی دانند. به همین جهت، وی با نگاشتن این رساله بر آن شده است تا «نموداری از فضائل شمائل علم دین در ضمن ستایش زیبندگان این درّ ثمین و نمایش علامات تبیین غث و سمین بر لوح تقریع بیخردان نکوهیده آیین نگارد». علم الهدی این کار خود را مصداق نهی از منکر دانسته و دو روایت در باره عذاب کسی که به رغم خوبی، چون مبارزه با منکر ندارد، گرفتار آن می‌شود، نقل کرده است. بنابراین می‌توان گفت که در جامعه وی، علما، چنین مخالفانی داشته‌اند. اما داستان علم با هدف خلقت آغاز شده است، هدف اصلی، بندگی خداوند است و لازمه بندگی، شناخت خداوند، یعنی مهم ترین مصداق علم. «بر ذمّت همّت همگان لازم است که پروردگار خود را شناخته به نیروی فرخندگی راه بندگی بپیمایند». این شناخت و خداوند است که سبب می‌شود آدمی به وظایف بندگی درست عمل کنند. شناخت خداوند، همچنین در علم به وظایف شرعی و شناخت درست شریعت به انسان کمک خواهد کرد، چنان که شناخت شریعت به شناخت درست قرآن و عترت مدد خواهد رساند. اما این که موقعیت علما چگونه مشروعیت می‌یابد، جز این که علم و شناخت شریعت اهمیت دارد، بر این پایه است که در عصر غیبت، و در نبود امامان، این علما هستند که وظیفه تعلیم دین و شریعت را بر عهده دارند. مستند وی در این باب، اول از همه، مقبوله عمر بن حنظله است که مردم را توصیه به رفتن نزد علما برای حل اختلافاتشان می‌کند. امام صادق (ع) در این روایت که «علمای نامدار در جمیع اعصار لزوم قبول آن را به معیار اعتبار سنجیده‌اند» روی دانشوری علمای امامیه برای تعلیم مردمان تاکید فرموده‌اند، امری که هیچ کس نباید از آن روی برتابد. علم الهدی در اینجا، به بحث از ارزش و اهمیت علم در روایات پرداخته است، روایاتی که غالب آنها در کتاب العلم «کافی» و برخی هم در متون روایی دیگر آمده است. این بحث طی فصولی ادامه یافته و نویسنده مضمون برخی از روایات و بیشتر متن احادیث را بدون ترجمه آورده است. به جز ارزش علم، شرکت در مجالس علم و مجالست با علما، همان است که سبب «بهروزی آسایش دنیاست و سوزنده‌ی جناح متابعت هوی» و نتیجه آن که «مجالست و مؤانست مشایخ و اساتید را در نظر روشناسان نادی بصیرت و دید، با هیچ یک از ایادی طریف و تلید، نتوان سنجید». در فصل بعد باز روایاتی در ارزش تفقه در دین آورده است، روایاتی که گاه عالمان را درجه بندی کرده و شاخص‌های برتری آنان را بیان نموده است. با توجه به این روایات که ارزش علم و عالمان را بیان کرده، روشن است که وظیفه مردم این است که «به قدر استطاعت، همّت بر خدمت و اطاعت این جماعت باید» باشند «و به دل و جان و دست و زبان، حق اعظام و اکرام ایشان مُرعی باید» کنند، چرا که اینان «پاسبانان دعائم اسلام» هستند و کارشان «حراست شعائر اوامر و نواهی از آفت تحریف و مخافت تباهی» است. در اینجا، با عبارات ادبی و مصنوع خویش از نقش عالمان در تعلیم و تربیت دینی مردم و مبارزه با مفاسد است، به طوری که کار «هدم بنای ضلالات مارقین و جهالات ناکثین و خیالات قاسطین، به تکاپوی اندیشه‌های دوربین در بوادی ایادی حق الیقین» کار آنان است. در این بخش، به وصف علماء و جایگاه آنان پرداخته و در عبارت پردازی‌های طولانی خود از اسامی کتابهای قدما بهره گرفته است، کاری که به نظر می‌رسد در نهایت استادی به آن پرداخته و همزمان تسلط خود را در شناخت کتابها، و نیز قدرت ادبی خود در استفاده از آنها در عبارات رساله، نشان داده است.

رسول جعفریان

یک نمونه این است:‌«اغصان کنز العرفان مجمع البیان عرائس کلمات و نفائس حروفشان مالامال اثمار تبیان صنوف انوار تنزیل، و ظروف موائد احسان جوامع الجامع حجج قواطع و دلالات سواطعشان، در نمودن معالم تنزیل سرشار الوف اسرار تأویل، شرح صحیفه کامله، معارج ترقیّات نفوس قدسیه خالص النیات از باریافتن حواشی محافل رفادات افاداتشان آشکار...». این رویه در چندین صفحه و فصل ادامه یافته است:‌ «یک تذکره مقنعه از جُمل ارقام تحریر دلپذیرشان در ارشاد اذهان جمهور انام، و ایضاح فوائد قواعد احکام غایة المراد، مدارک احلام است، و عروة الوثقای خواص و عوام، و یک لمعه‌ی درخشنده از لمعات اشراق بیان درر فشانشان در مسائل مختلفٌ فیها، به هنگام استعلام سرائر شرائع اسلام، و استفسار عیون مسائل حلال و حرام، منتهی المطلب مسالک افهام است، و مقصد اقصای طوائف انام، ابواب مدینه‌ی علم اسرار شریعت پایدار، به تحریک خامه حقایق نگارشان، بر رخسار انتظار پذیرندگان نوادر حکمت استوار، گشایش یافته، و اشعه‌ی ساطع الانوار معانی اخبار درر نثار ائمه اطهار، به اشارت خجسته بشارت جفونِ عیون حق گزارشان بر یمین و یسار قلوب متسنمان ذروه‌ی اعتبار بدون تجشّم استغوار تافته». در این عبارت، نام بسیاری از کتابهای مشهور و رایج در جامعه علمی شیعه را ملاحظه می‌کنیم. در اینجا، باز به سراغ کسانی می‌رود که نمی خواهند تن به این جایگاه والا برای عالمان بدهند. از نظر او، فرد مخالف «خواجه» است که خود «هرّ از برّ نشناخته، به تتبّع عثرات اشرف انواع حقایق و انفس اصناف اناس پرداخته، و خود را از چشم انتفاع و گوش استماع، یکباره بی بهره ساخته، رایتی از غوایت در اَنظارِ سرگشتگانِ بوادی اشتباه و التباس افراخته» و نمی دند که «شریعت را پاسبانان باید در جمیع ازمنه و احوال  که نگاه دارنده آن باشند از فتن متعسّر الزّوال». به نظر نویسنده، اگر دانشوران که «رعات دعائم ملت‌اند» نباشند «رفته رفته بنیانِ وحی نشانِ ایمان به ویرانی گراید، و آهسته آهسته اصول و ارکان آن از هم پاشد». اینان هستند که حافظ دین و مخالف با فساد و افساد هستند. در اینجا باز، فصلی را اختصاص به روایاتی داده که بر نقش علما در جامعه تاکید دارد. نویسنده این پرسش را مطرح کرده است که علم مورد نظر که این مقدار مورد تأکید است کدام علم است؟ طبیعی است که باید زودتر از این، چنین پرسشی را پاسخ می‌داد، اما بر اساس آنچه گذشته، پاسخ او قابل پیش بینی است، این علم، چیز جز علم دین نیست، نه علم دنیا: «علمی که به سفک مهج و خوض لجج دیده‌ورانِ والافطرت را همّت بر تحصیل آن باید گماشت، و اقدام اهتمام در تکمیل آن باید فرسود، و فضیلت مزاولت آن را با فضیلت هیچ یک از اصناف عبادات و انواع قربات برابر نشاید داشت، بلکه بر همه باید افزود، عِلم دین است که آموختنش وسیله‌ی سرافرازی روز بازپسین است، و اندوختنش ذریعه‌ی ارتقاء و صعود درجات دارالخلود، نه علم دنیا از قبیل معرفت لِمّیت اختلاف مناظر و مرایا، و دانستن کیفیت انقلاب عناصر و خواص اشیاء و شناختن برکات حرکات کواکب و مانند اینها از متعلّقات حصول مقاصد متناوب الورود، در وصول فضول آسایش ناپایدار و آرایش بی سود که تحصیل آن هیچگونه در تسهیل سبیل پرستشِ داورِ ودود دخیل نتواند بود. پرستاران معبود را راصد مراصد زیان و سود ابدی باید بود، در تکاپوی مراحل ارادات و قصود، نه پی‌سپر چیزی چند که بود و نبود آن یکسان باشد در نظر راه روان منزل مقصود، گرفتاران سلاسل تدبیر تدارک هفواتِِ عمل را از ادراکِ علل چکیدن وَشَل از قلل جبَل یا دریافت اسباب حدوث وابل و طل چه سود، و پای بندان کلاکل اندیشه‌ی مقاسات سکراتِ اجل را از شناسایی اثر رجوع مشتری، و دانایی عمل اقامت زحَل یا پی بردن به کیفیت حلّ ما لاینحل بر وجهی پیراسته از شوائب خلل، چه عقده تواند گشود؟» البته بخشی از علوم دنیویه می‌تواند در معرفت معبود موثر باشد و از این زاویه اعتبار و اهمیتی بدست آورد و «در عداد مشیّدات رکن نخستین از ارکان علوم دین معدود» گردد. در همین حال، بخشی از علوم دینیه هم اگر به قصد ریا آموخته شود، مذموم خواهد بود. وی سپس از آن به رابطه متقابل علم و عمل پرداخته و این که عمل بدون علم و علم بدون عمل فاقد ارزش است. البته بخشی از علم، مستقیما برای خرد پروری است، اما بخشی دیگر برای «استواری اخلاق و اعمال در پرستاری معبود است». عمل کردن بدون دانش و تفقه و بینش، چنان که در روایات آمده، مانند خر آسیاب است که بگردد: «عمل تهی از سرمایه‌ی معرفت مردودست، و معرفت مجرّد از پیرایه‌ی عمل نابود». برای روشن شدن بهتر این بحث که اهمیت علم در کدام نقطه قرار دارد، به شرح این نکته پرداخته است که اشرف علوم، علومی است که به «تحصیل بصیرت و تکمیل یقین» می‌رسد. اینها بخش های معارفی دین است که آدمی را به «تدبّر در ملکوت خلایق از روی تیقّظ و آگاهی، پی بردن به حکمت ابداع آنچه به قلم اختراع نگارش یافته، واقف شدن از کیفیت صدور و حدوث هرچه برآن پرتو هستی تافته، استبصار بدائع حقایق مخلوقات، چه پاینده و چه ناپایدار، استفسارِ ودائع دقائق مصنوعات، چه سراسیمه و چه استوار، فهم رموز و اسرارِ نهفته در عجائب زمین و غرائب آسمان، رفع حجُب و استار آنچه خلعت وجود پذیرفته از جاندار و بی جان، شناختن حقیقت فرشته و طینت پیغمبر و مقام امام، جدا ساختن معنی نزول وحی و کلام از تحدیث ملَک و الهام، تبصّرِ علتِ ذلّت پاسبان خلافت یزدان» و.... سوق می‌دهد. اما بخشی دیگر از دین، معارف و موضوعات اخلاقی است که از نگاه وی و برخلاف قسم اول که بالذات مورد توجه دانشمندان است، این «بالعرض مقصود دیده‌وران است، و استواری پرستاری ثمره‌ی رعایت و پاسداری آن است، بعضی متعلّق است به تهذیب اخلاق و احوال، و بعضی متعلق به تصویب اعمال و افعال» است. این را نباید به معنای بی اهمیتی اخلاق دانست، بلکه به معنای آن است که در قیاس با معارف الهی رتبه‌ بالعرض دارد. در اینجا به شرح برخی از مهم ترین موضوعات اخلاقی می‌پردازد. آنچه در صفات اخلاقی اهمیت دارد، و به خصوص در فلسفه اخلاق اسلامی – یونانی مورد تاکید است، حرکت در خط اعتدال و پرهیز از افراط و تفریص است. بنابرین باید هر صفت خوب را شناخت و برابرش، صفت ضد آن را هم شناخت تا معرفت دقیق تری بدست آید: «در مقام جدا ساختن مقبول از مردود، مثلا اگر خواهی که قوّت شهوت را به زینتِ عفت آراسته در مَسند اقتصاد و استقامت نشانی، باید که نخست حقیقت اَضداد آن را دانسته، هم از طرف افراط شره، و هم از طرف تفریط خمود عنان عزیمت گردانی. و در استعمال جمیع موارد و مجاری آن مانند بطن و فرج و زبان از جانب یمین و شمال اعتزال نمایی،و در مطعم و مشرب و منکح و مقال و سائرمناهل آسایش و مداخل نکال پی‌سپر شرع انور بوده، صراط مستقیم و طریق اعتدال پیمایی، و همچنین تعدیل قوّت غضبیّه از برای تسهیل سبیل شجاعت به اجتناب از تفریط جبن و افراط تهوّر صورت اجتلاب پذیرد، و تکمیل قوّتِ عقلیه از برای تحصیل ملکه‌ی حکمت به تجافی از تفریط بلاهت و افراط جربزه رنگ تلافی گیرد». در مرحله بعد حوزه فقه قرار دارد که به گفته وی شامل عبادات، عقود، ایقاعات و احکام است. مقصودش از احکام، احکام «صید و ذباحت و اطعمه و اشربه و غصب و شفعه و لقطه و ضاله و احیای موات و تقسیم فرائض و قضاء و شهادات و حدود و تعزیرات و قصاص و دیات». عناوین عبادات و عقود و ایقاعات هم که روشن است. البته شناخت همه این معارف منوط است بر وجود علما: «پس هرآینه سلوک سبیل سعادت جاودان موقوف است بر عکوف تعلّم شایگان بر آستان استفاده‌ی اخلاص نشان از خدمتِ دانشوران شعائر ایمان». نکته دیگر در علوم دینی، بحث تقسیم علوم به عینی و کفایی است: «تعلّم بعضی ازین علوم، واجب عینی است بر جمیع مکلّفان، فراخور حوصله طاقت و توان و به اندازه مسیس حاجت به آن. و بعضی دیگر واجب کفایی است از برای راه‌نمایی مردمان و کارگشایی همگنان». روشن است که آموختن همه علوم دینی، در یک رتبه نیست:«جاهل اصول مسائل وضو یا نماز را که اقامت آن شبانه روزی پنج نوبت ناچارست، با تتبع دلائل فروع نادر الوقوع ایلاء یا ظِهار چه رجوع و چه کارست» یا آن که «تهی دست بی قسمت از نقود و اجناس جهان که لباسی جز بافته‌ی مسکنت و افلاس نپوشد، در تجسّس شناختن مقادیر و نصبِ اجناسِ تِسعه، و تلبّس به لباس جدا ساختن ابن لبون از حقه و جذَعه چه کوشد». نویسنده مثالهای دیگری هم زده است. تا اینجا ستایش از علم و عالمان و جایگاه بلند آنان و نیز ضرورت وجودی آنان برای هدایت جامعه بود. اما اکنون، نویسنده، قلم را چرخانده و بحث را از زاویه دیگری دنبال کرده و آن آسیب شناسی این پدیده است. عالمان ناپرهیزگار یک مشکل مهم هستند، کسانی که به ناحق در زی علمای دین آمده اند و «از اهلیّت ارشاد سبیل رشاد به مراحل ذوات الابعاد دورافتاده، اعتماد و استناد را نشایند». اینان نه هادی مردم بلکه گمراه کننده آنان هستند و «تقلّب پیشگان سریع الاغترار را از اقتباس انوار تذکر و تذکیر دوراندازند، و تنقّل اندیشگان ضعیف الاعتبار را در حنادس هواجس تحیّر و تحییر سرگردان سازند». سؤال این است که مردم، از میان عالمان، باید از کدامین مجتهد تقلید کنند؟ کسانی که «مغارس اشجار فتنه بار مقالات جهالت تبارشان شوره زار اغترار خطابینی و کج رأیی، و منابت اثمار ناگوار رسالات ضلالت نثارشان شاخسار افتخار باطل گزینی و خودستایی، غبار وساوس مدارس دانش و دیدشان، اثری از آثار خضرت و نضرت در بستان دبستان تنقیح مسائل و توضیح دلائل به جا نگذاشته، و شنار هواجس وساوس گفت و شنیدشان قواهر حجج و بواهر دلائل را بازیچه اباطیل اقاویل مجیب و سائل پنداشته...» و کلی از عیوب دیگر، سزاوار تقلید نیستند. شگفتی او از کسانی است که مجتهدان اصیل و درستکار را کنار گذاشته و به دنبال دیگران رفته اند: «سبحان الله! از تقلید مجتهدان پاسبانی معالم بشارت و انذار گردن استکبار کشیده، عار دارند، مادام که پایبند کمند حیات مستعارند، و همان کس را که به نیروی حسد و لداد از شایستگی اذعان و اعتماد در تحقق شرائط اجتهاد به مراحل ذوات الابعاد دور می‌دارند، بعد از انقضای ایام حیات اجساد و جمود نیران عداوت حساد، در کافّه‌ی متعارضات واضح التضاد و عامّه‌ی متشابهات متصادم العناد، از همان ساعت مفترض الاطاعت می‌شمارند». به نظر وی کم نیستند عالمانی که به جای حفظ شریعت «ناقض سنّت شرع انور» هستند و کسانی از توده ها و خواجه ها که در پی منافعی هستند به سوی آنان شتابان، زیرا «با گردنکشان خیره‌سر و نامتدینان بدگهر طریق مصافات و مماشات پیمایند. نه دل به انکار و نکیر بندند و نه زبان به تعبیر و تغییر گشایند». وی از این که برخی از مجتهدان یا مدعی اجتهاد گاه «در هیچ فنی از فنون علوم دین به فکر اقتباس انوار ائمه معصومین و اقتفای آثار خردپروران اقتباس گزین نیفتاده» یا آن که اهل تهجد و شب زنده داری نبوده و «هیچ روزی به گزاردن یک دو رکعت از رواتب صلوات شبانه روزی که شارع شریعت بیضاء فرمان به قضاء و کفاره فوائت آن داده کام نگرفته، و هیچ شبی از شب های گران بها، خبر از تعبّد تهجدّشان نیافته، و شهادت به ارادت عبادتشان نداده... چشم تمتّع به تلاوت آیات باهرات کافی مهمات نگشاده» اظهار نگرانی می‌کند. نیز عالمان دنیا طلبی که «چشم طمع و زبان سؤال در اراده‌ی استفاده مال و جاه زیاده نزد گرسنه چشمان موائد افضال از اکفاء و امثال گشاده» و مدام در «طمع احسان و ادرار» هستند و دایما در «در تلاش توفیر وظیفه و سیورغال». گلایه دیگر از دست دانش نمایان گران وقار است که حب دنیا آنان را فریفته و «همچنین حبّ ریاست و اتّباع هوی و مایجری ذلک المجری از مهلکات ملکات نهان که آثار استقرار آن در نهاد نادانان دانش، نشان از تدبّر مضامین این اخبار هدایت نثار در انظار مترقّبان مراصد اعتبار و متنکّبان موارد اغترار آشکارست». در اینجا شماری حدیث که در صدد بیان آسیب شناسی عالمان یا عالمان نمایان در جامعه وارد شده، آورده است. دل نگرانی دیگر نویسنده از «قلّتِ دیانت دانش فروشان نکوهیده شمائل» است که در وقت فتوا دادن «بر سبیل بَتّ و جزم بدون تامّل و حزم در مدلهمّات امور و متشابهات مسائل» افراط می‌ورزند و «بدون ثبات قدم در سبیل تحصیل ذرائع و وسائل، در ورود مناهل جدا ساختن متشابه از محکم و ناسخ از منسوخ و حق از باطل، به هنگام تعارض حجج و تطارد دلائل، در شناختن صحیح از سقیم و مستقیم از مائل، و حالی از عاطل، گاه اقتصار در ترجیح شقوق محتمله و اقاویل متشعّبه از سائر دلائل» قدم بر می‌داند. برخی از اینان دنباله روی از حاکمان دارند و به قول وی «گاه مجرد خوشامد فرمانروا و تقرّب عامل، هر چند عاطل باشد از زیور اقتدار، بر قضای حوائج این خودستایان عادل» عامل صدور این قبیل احکام و فتواواست. وی از این که اینان «در تلاش صحبت امراء و بار یافتن مجلس سلطان و الفت دائم الکلفت فریقی از دنیاپرستان» هستند یاد کرده و از «مصاحبت و مناصحتشان از اطاعت سپاه شیطان» دلخور است. گویی هدف این عالمان اندوختن ثروت است و برای این کار، عالمان درستکار را هم مورد حمله قرار می‌دهند:  «گاه زبان به طعن کسی از متقلّدان قلادّه‌ی عدالت و سداد که هیچگونه مستحق ملامت نیست گشایند که از نوال او کاهند و بر مال خود افزایند». اخلاقیات بدتری هم دارند و آن این که در مجالس همه جا خود را جلو انداخته و «ترفّع در مجالس و تقدّم در طرق و اختیال در رفتار، و ننگ داشتن از قبول نصیحت، و پذیرفتن موعظه و تحمّل آزار، و استنکاف از تقدیر امور معیشت و دستیاری خدمت گزار در قضای اوطار، و بخل ورزیدن در مبادرت به سلام به هنگام ملاقات صغار و کبار، و خشمگین گردیدن بر بیچاره‌ای که ابتدا به سلام نکند به علت عروض مانعی از موانع و سنوح عذری از اعذار، و اهتمام به عدم اصابه‌ی خصمی که مناظره با او اتفاق افتد، سیّما در مشاهد حضّار، و بعد از ظهور مصیب بودن مخاصمان اصرار داشتن بر جحود و انکار، و اعراض نمودن از تناول طعام زبون و اکتفا به لباس دون با قصور ثروت و ظهور اعسار» از ویژگی های آنهاست. اما عالمان واقعی را چگونه باید شناخت؟ معیار اصلی ملازمت آنان با تقوی و پرهیز از متابعت هوی و پرهیز از «فضول تمتعات» دنیا و در یک سخن زهدورزی است، امری که «معیار استوار درست عیار در شناختن علمای دین‌دار از دانش نمایان نابکار که پرتو اشراق انوار اخبار ائمه اطهار» است. فرجام سخن یا به قول نویسنده «انجام گفتار» در «در انذار ابرار از پندار ناهنجار» و در واقع توصیه های چند است که باز به همین امر زهد، پرهیز از سوء زدن و تهمت زدن به عالمان، فهم دقیق معنای محبت دنیا و تفاوت گذاشتن میان آن و توجه داشتن به امر زندگی است. در نخستین مرحله توصیه او حمل فعل مومن بر مجرای درست و پرهیز از سوء ظن است که در خبر آمده است: «ضَعْ أَمْرَ أَخِیكَ عَلَى أَحْسَنِهِ». مگر آن که خلافش ثابت شود. امر زشت دیگر «غیبت هم کیشان و فاش نمودن معائب و مثالب ایشان» است که باید نهایت احتیاط را در آن کرد. یکی از امور مهم دیگر این است که کسانی را «تهمت محبّت دنیا در معرض اعتراض و تثریب آرند و حریص پندارند کسانی را که با وجود زهد، و نمود اعراض، قدری لائق از اعیان و اعراض نصیب دارند، و در عدم رغبت چنانند که بود و نبود ثروت را یکسان شمارند». در اینجا دفاع وی آشکارا از کسانی است که مناصبی دارند و طبعا اموالی، اما باید دانست که این به معنای محبت دنیا نیست. در اینجا مجبور می‌شود محبت دنیا و زهد را تعریف کند: «مراد از زهد به اندازه بلاغ و کفایت از متاع دنیا اقتصار نمودن است، و به همان خرسندی داشتن، و از آلایش اراده زیاده بر بستر آسایش و نهالی فارغ بالی غنودن و فقدان و وجدان فضول را یکسان انگاشتن، نه از وجدان موجود خشنود گردیدن و آرمیدن، و نه از فقدان مفقود اندوهگین شدن و بر خود طپیدن، در مقام فراوانی از کمال شادمانی رایت عوانی افراشتن، و به هنگام تنگی، چین نگرانی بر پیشانی امانی گذاشتن». سپس در این باب روایاتی آورده است. به گفته وی، حتی انبیاء و اصیای الهی که زاهدترین مردمان هستند «با وجود ارتقای درجه‌ی قصوی از زهد و قناعت و غیر آن از مواهب ربّانی، و با نمود اعتلای پایه‌ی اعلی از ملکات ملکی و انسانی چنان که به هنگام تشیید اصول عقائد ایمانی نمایان گردیده و دانی، متوجّه اکتساب مال از ممرّ حلال بر سبیل اجمال می‌بوده‌اند، و رغبت به اتّخاذ عقار و ابتیاع ضیاع می‌نموده‌اند، و خدمتگزاران خود را امر به ادّخار می‌فرموده، قُوتِ سالیانه در خانه می‌انباشته‌اند، و مادام که به قدر کفایت وابستگان از محصول زراعت و انتفاع تجارت فراهم نمی‌آمده، رغبت به ابتیاع مزارع و عقار نمی‌داشته‌اند». بنابرین هر ثروتمندی را نباید محب دنیا نامید و او را از زهد دور دانست. «بنابرین نشاید که صاف نوشان رحیق تحقیق، گوش بر آواز نعیق دوردستان مناهل توفیق اندازند، و وسعت دوائر مکنت و کثرت ذخائر ثروت را علت تهمت نهمت و علامت شدت رغبت سازند.» این آخرین کلمات اوست و به دنبالش دعوت به تقوی: «فلیستمسکوا بعروة التقوی، فإنها من أوثق العری».    



پنجشنبه 21 آبان 1394 - 00:42:06





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن