واضح آرشیو وب فارسی:شهردارآنلاین: شهردارآنلاین: فروشگاه های شیشه ای اپل با نورپردازی خاصشان، منظره ای آشنا در نقاط مختلف جهان آفریده اند. شما چه به محصولات اپل نیاز داشته باشید و چه بخواهید نگاهی به گجت های مختلف اپل بیندازید، کارکنان فروشگاه های این شرکت برخورد مناسبی با شما خواهند داشت. اما مشتری اپل بودن یک بحث است، کارمند آن بودن بحثی دیگر. کار کردن برای این غول فناوری چگونه است؟اندی اورین از لایف هکر، از آن دسته مخاطبان خود که تجربه ی کار در اپل استور را داشتند خواسته بود نظرشان را در این باره برایش بنویسند. پاسخ هایی که او دریافت کرده بود تقریباً یک حال و هوا داشت و اکثر کاربران تجربه ی مثبتی داشته اند. او می نویسد: «مثل خرده فروشی هر محصول دیگری، کار در فروشگاه اپل هم بالا و پایین های خاص خود را دارد». او در ادامه تجربیات مفصل یکی از کاربران خود به نام آر جی از کار در فروشگاه اپل را بازگو می کند. اورین در این باره می گوید «با این تعداد فروشگاهی که اپل دارد، طبیعی است که نظرات آر جی لزوماً بازتاب دهنده ی نظرات همه ی کارکنان فروشگاه های اپل نباشد». در ادامه با دیجیاتو همراه باشید. آر جی کار خود در فروشگاه اپل پورتلند را در سال 2008 شروع کرد: من حدود سه سال در فروشگاه اپل کار می کردم تا اینکه فروشگاه این شرکت با طراحی جدید خود در خیابان پنجم افتتاح شد. ما یکی از شلوغ ترین و در عین حال کوچک ترین فروشگاه های ساحل غربی امریکا بودیم. با فاصله ی کمی که از خطوط حمل و نقل عمومی فرودگاه PDX داشتیم، فروشگاه ما همیشه پر بود از توریست های خارجی که می خواستند پیش از پرواز برگشت خود هر تعداد آیفون که می شد بخرند و با خود ببرند. از طرف دیگر با واقع شدن در شهری که به عنوان پناهگاه بی خانمان ها شناخته می شود، مجبور بودیم با دردسر های زیادی دست و پنجه نرم کنیم. روی هم رفته، این کار روزانه برای آر جی خوشایند بود: برخورد با ما معمولاً خوب بود و روی هم رفته جای خوبی برای کار کردن به حساب می آمد. شاید به خاطر دوره ای باشد که من در آنجا شروع به کار کردم، اما 90 درصد از بهترین دوستان من در پورتلند، مستقیم یا غیر مستقیم با کار کردن من در فروشگاه اپل ارتباط دارند. در آغاز (2008) فروشگاه مثل یک خانواده ی بزرگ بود. رویکردی که در قبال مشتری داشتند عجیب و غریب بود. هیچ کس نباید برای خرید، مشتری را تحت فشار قرار می داد و این باعث می شد محیط کار بی استرسی داشته باشیم؛ حتی در روزهای شلوغی مثل آغاز فروش محصولات جدید. مدیران ما بسیار خوش برخورد و دوستانه رفتار می کردند و خیلی وقت ها پیش می آمد که بعد از اضافه کاری برای آماده کردن فروشگاه، با آنها بیرون می رفتیم و تفریح می کردیم. با گذشت زمان تغییراتی در این شرکت رخ داد و در دوران رکود اقتصادی برای فروش طرح های خدماتی و پشتیبانی فشار بیشتری وارد می شد. پیدا کردن کار تمام وقت در این دوران، کار دشواری به حساب می آمد: هنوز نشانه هایی وجود داشت که از اوضاعی نه چندان خوب حکایت می کرد. 75 درصد کارکنان با وجود اینکه بالای 35 ساعت در هفته کار می کردند عنوان «پاره وقت» داشتند. کمی که گذشت، مدیران شروع کردند به سر و صدای بیشتر در مورد «معیار های سنجش» عملکرد کارکنان و به طور اخص عملکرد آنها در فروش خدمات پشتیبانی AppleCare به ازای هر خرید. اگر روی 60 درصد محصولاتی که می فروختید، پشتیبانی هم می فروختید، کارتان را خوب انجام داده بودید. این 60 درصد بعد از آن شد 65 درصد، و بعد 70 درصد. برای من مهم نبود، چون خدمات پشتیبانی بارها خود من را نجات داده بود و با استفاده از مهارت های فروشی که به ما یاد داده بودند، قادر بودم آن را برای مشتری به انتخابی جذاب تبدیل کنم. من در واقع به یکی از بهترین متخصصین فروشگاه تبدیل شدم و به طور مداوم بالای 40 ساعت در هفته کار می کردم. اینجا بود که به من می گفتند پا جای پای کار تمام وقت گذاشته ام، چون رکود اقتصادی فشار زیادی به مردم وارد کرده بود و من از کار کردن برای اپل لذت می بردم. بعد از یک سال محرومیت از مزایا به خاطر عنوان پاره وقت، مسئله ی ارتقا به یک کارمند تمام وقت را با مدیریت در میان گذاشتم. آنها من را روی صندلی نشاندند و به من گفتند تمام وقت شدن من ظرف سه ماهِ پیش رو غیر محتمل به نظر می رسد، مگر آنکه به حوزه ی فنی تری وارد شوم. این کار، تمام وقت شدن من را ظرف 90 تا 120 روز تضمین می کرد. در همین دوره بود که آیفون کم کم به محبوب ترین آیتم اپل تبدیل شد. همین بود که 80 درصد مواقع متخصص آیفون، و وقتی به من نیاز داشتند یک فروشنده ی معمولی بودم. آنجا بود که یاد گرفتم اغلب مشکلات آیفون را چطور شناسایی و برطرف کنم. این موضوع هنوز که هنوز است در زندگی شغلی به من کمک می کند. بعد از طراحی و به کار گیری گردش کار عنوان شغلی ناموجود متخصص آیفون و کسب بالای 95 درصد تأییدیه ها ظرف سه ماه بعد از آن، دوباره پیش مدیریت مجموعه رفتم و از آنها درباره ی زمان احتمالی تمام وقت شدنم پرسیدم. پاسخ آنها چیزی شبیه به این بود: «یه نظر می رسد تا سه ماهه ی بعدی نمی توانیم کارمند تمام وقت دیگری استخدام کنیم، اما به محض اینکه این فرصت باز شود، می توانیم پیشنهادش را به شما بدهیم. کمی بیشتر باید صبر کنید». مشخص است که کمی سرخورده شدم. این مدت، با مشقت فراوان، بالای 50 ساعت در هفته کار کرده بودم و آنها داشتند تا حدی من را بازی می دادند. با اینکه استخدام تمام وقت به آر جی پیشنهاد نشد، او این فرصت را پیدا کرد که به دفتر مرکزی اپل واقع در کوپرتینو سفر کند و به آنها در تدوین استراتژی شان کمک کند: من یک ماه در کوپرتینو بودم و به آنها در تست و به کارگیری استراتژیهای تازه ی متخصصین فمیلی روم و سیستم POS کمک کردم. تجربه ی خیلی جالبی بود. هر روز درست وسط کوپرنیتو بودن باعث شد کار کردنم برای اپل به عنوان یکی از جذاب ترین شرکت های دنیا برایم ارزش زیادی پیدا کند. غذای کافه تریا فوق العاده بود و اینکه فاصله ی محل کار تا محل استراحت کم بود برایم تازگی داشت. من سانفرانسیسکو را ندیده بودم و اینکه می توانستم سوار بر اتوبوس سرتاسر این شهر را بگردم نیز در کنار همه ی موارد قبلی چیزهایی بودند که هیچوقت فکرش را هم نمی کردم. من متوجه شدم که تمام همکاران من در این گروه آزمایش، یا مدیر بودند یا حد اقل دستیار مدیر فروشگاه های بزرگ سرتاسر دنیا. اعزام به کوپرتینو خیلی جالب بود، اما در حالی که من مشغول یک کار تمام وقت بودم هنوز حقوق پاره وقت به من می دادند. در نهایت با بازگشت آر جی به فروشگاه، وی باز هم پیشنهادی برای کار تمام وقت دریافت نکرد. این موضوع بالاخره باعث جدا شدن وی از اپل شد: وقتی به پورتلند برگشتم، ساعات کاری من به دستور دفتر مرکزی و با هدف کاهش هزینه ها در بیشترین حالت به 30 ساعت در هفته کاهش پیدا کرده بود. ما کارمندان پاره وقت بیشتری استخدام کردیم و من به عنوان یکی از مورد اعتماد ترین متخصصین فروشگاه، مسئول آموزش دادن نیرو های جدید بودم. من بعد از آموزش حدود 20 کارآموز جدید، تقریباً بعد از گذشت یک سال از اولین درخواستم برای کار تمام وقت، دوباره نزد مدیریت رفتم. آنها باز من را روی صندلی نشاندند و به من گفتند که تا شش ماه آینده هیچ شانسی برای ارتقا به یک کارمند تمام وقت ندارم. حتی پس از این شش ماه هم ممکن بود چنین اتفاقی نیفتد. من سه ماه دیگر نیز به کار در فروشگاه اپل ادامه دادم و شاهد افزایش فشارها برای استفاده از شیوه های فروش بیشتر بودم، نظیر اپل کِر (که پیشنهاد خیلی خوبی است)، موبایل می (که اصلاً به درد نمی خورد)، وان آن وان (که در فروشگاه کوچکی مثل فروشگاه پورتلند خیلی پیشنها جالبی نبود) یا پرو کِر (که تا وقتی در زمینه های ویدیو، موسیقی، یا عکاسی حرفه ای نباشید، اساساً بی استفاده است). من با حس بدی اپل را ترک کردم، اما از تجربه ی کاری ام در اپل و درخشندگی نام آن در رزومه ام، برای انجام کاری در ناسا و چند استارتاپ متفرقه نهایت استفاده را بردم. این مصاحبه برای بالا بردن شفافیت اندکی تغییر یافته و نام ها در آن عوض شده اند.
یکشنبه ، ۱۰آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شهردارآنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]