تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکتهای مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه میتوانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدلهای [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1805664908
![نمایش مجدد: تجاوز داماد مازندرانی به خواهر زن 13 ساله و باردارشدن او refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
تجاوز داماد مازندرانی به خواهر زن 13 ساله و باردارشدن او
واضح آرشیو وب فارسی:روز نو:
تجاوز داماد مازندرانی به خواهر زن 13 ساله و باردارشدن او
روز نو : چند روز پیش زایشگاه صبحکار بودم. زایشگاه تقریبا خلوت بود و ما مشغول انجام دادن کارهای عقب افتادمون بودیم
.
خدماتمون که از اورژانس میومد خبر داد که یه دختر ۱۳ ساله رو آوردن اورژانس که با شکایت درد شکم بستری شده و ازش عکس رادیوگرافی گرفتن و دیدن تو شکمش بچه هست !!!!
هممون شوکه شدیم که دختر ۱۳ ساله و حاملگی؟ و از اونجایی که مطمئن بودیم بالاخره میاد زایشگاه ، دیگه کنجکاوی بیشتری نکردیم تا مریض بیاد زایشگاه
حدود ۱ ساعت بعد یه دختر رو ویلچر به همراه خدمات بخش اورژانس و مادرش وارد زایشگاه شد . ظاهرا سرویس جراحی ، درخواست مشاوره زنان داده بود .
پرونده رو گرفتم و مریض رو تحویل گرفتم ( اسم دختر مهری بود )
مهری رو راهنمایی کردم به تخت لیبر و ازش شرح حال گرفتم . همکارم اومد داخل و صدای قلب جنین رو گوش داد و براش نوار قلب گرفت .
همکارم داشت بهش میگفت که تو نمیدونی که حامله ای که بهش اشاره کردم که بهش نگو .
طبق شرح حالی که به ما داده بود جنین ۲۹ هفته بود و کاملا مشخص بود که از بارداریش اطلاعی نداره.
مجرد بود و طبق گفتش دوست پسر نداشت چون موبایل نداشت .
شرح حالم که کامل شد رفتم اتاق عمل پیش دکتر که شرح حال بدمو گفتم که نه بیمار و نه مادرش از بارداری اطلاعی ندارن .
شکایت اصلی دختر درد شدید شکم و کار نکردن شکم و ادرار نکردنش به مدت ۳ روز بود. دکتر مادرشو خواست و ازش پرسید که بچت که میگه 6ماهه منس نشده ، تو کاری نکردی؟
مادره گفت که چند بار بردمش دکتر و گفتن طبیعیه و قرار بود فردا سونوگرافی انجام بدیم .
دکتر گفت : چند تا بچه داری؟
گفت : دو تا دختر
دکتر گفت : پسر نداری؟
گفت : نه
دکتر گفت : شوهر داری و بالای سرت هست ؟
گفت : دارم و آره
دکتر گفت : خانوم دختر شما بارداره .
مادره گفت چی؟ و دکتر دوباره جملشو تکرار کرد .
مادره غش کرد
.
صندلی آوردیم و نشوندیمشو آب قند و ….
بعد از اینکه حالش جا اومد دکتر ازش خواست که بره و ماجرا رو از دخترش بپرسه وگرنه مجبوریم حراست رو در جریان بزاریم .
دست مادره رو گرفتم و یواش اوردمش سمت زایشگاه . اروم بهش گفتم جیغ و داد نکن و دعوا راه ننداز . خیلی اروم ازش بخواه که راستشو بهت بگه که جریان چی بوده .
اون هم سرشو تکون داد که یعنی باشه .
بچه ها هنوز به مهری نگفتن که حامله هست .
برای مادره یه صندلی آوردم که دوباره پس نیفته .
اومدو شروع کرد به سرزنش کردن دختره که من تو رو با خون دل بزرگ کردم و خونه مردم رخت شستمو چرا اینکارو با من کردیو چرا آبروی منو بردیو ….
مهری هنوز هنگ کرده بود و هی میگفت مگه چی شده ؟ چی شده ؟ من چیکار کردم ؟
مادر گفت : اینا میگن تو حامله ای . بگو با کی بودی ؟ کی اینکارو کرد ؟
چشمهای مهری از جاش دراومده بود . بعد چند ثانیه بهت زدگی زد زیر گریه .
مادره ازش خواست بگه کار کی بوده.
مهری با ترس لرز به مادرش گفت : بگم مامان ؟
مادرش هم سرشو تکون داد .
مهری گفت : کار داداش بود .
انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرم . احساس کردم دارم سکته میکنم
یه لحظه یادم اومد که مادره گفته بود که دوتا دختر داره
به مادره گفتم : مگه نگفتی دو تا دختر داری؟
مادره گفت : اره
به مهری گفتم : داداش کیه؟ جواب نداد و فقط مادرشو نگاه میکرد
به مادره گفتم اون دخترت شوهر داره؟ سرش و به معنی اره تکون داد.
رو به دختره کردم که منظور از داداش دامادته ؟ گفت : اره !!!!!!
مادره باور نمیکرد . بهش میگفت مهری دروغ نگو . بگو کی بود ؟ من باور نمیکنم
مهری با گریه قسم میخورد که کار دامادشه.
اعصابم به هم ریخت و اومدم بیرون . سرم گیج میرفت .
داماده پسر عمه اونها هم میشد و چند سال خواهر مهری رو میخواست و بعد چندسال باهاش ازدواج کرد . خواهر مهری ۱۹ ساله بود و یه پسر ۳ ساله داشت .
داماد ۲۵ ساله سه بار در مدت سه ماه با مهری رابطه داشته و تو همین مدت مهری بدون اینکه هیچ اطلاعی از روشهای بارداری و روشهای جلوگیری از اون بدونه ، باردار میشه و تو این مدتی که منس نشده دو بار به پزشک مراجعه میکنه که دکتر علت اون رو سال اول منارک میدونه و میگه اون طبیعیه .
من حرفهای مهری رو باور میکردم چون واقعا دختر ساده و بی اطلاعی بود اما مادرش باور نمیکرد .
دکتر از من خواست که کنترل کنترکشن کنم ( یعنی بررسی کنم که درد شکم مهری به درد زایمان هست یا نه )
در حال کنترل بودم که حس کردم بچه داره به دنیا میاد .به دکتر گفتم و معاینه شد و متوجه شدیم که بله بچه داره به دنیا میاد.
سریع تیم احیا رو خبر کردیم چون طبق اطلاعات مهری جنین باید نارس بوده باشه .
زایمان با موفقیت انجام شد و حاصل زایمان ، نوزاد دختر به ظاهر سالم با آپگار ۹ و ۱۰ با وزن ۲۷۵۰ گرم به دنیا آمد. تخمین سن جنین هم ظاهرا ۳۵ تا ۳۶ هفته بود . چون بچه مشکلی نداشت تیم احیا رفتن .
از اتاق زایمان که اومدم بیرون دیدم خواهره هم اومده مثل اینکه مادره زنگ زده بود خواهرو داماده و پدره هم اومده بودن .
اگه بدونین داماده چجوری مث ابر بهار گریه میکرد که کار من نیست . به جون تنها بچش قسم میخورد که کار اون نیست و زنش هم دلداریش میداد.
خواهره اومد پیش ما که تورو خدا بچه رو سر به نیست کنین . اگه مادر شوهرم بفهمه منو طلاق میده !!!!!!!!!!!!
منم گفتم خانوم ما ادم نمیکشیم . خودت بلدی و میتونی اینکارو بکن . حالا هم برو پیش مریضت تا صدات نکردم از اتاق نیا بیرون
ساکت شد و رفت تو اتاق پیش مهری و شروع کرد باهاش دعوا کردن که بگو کار کیه ؟ کار شوهر من که نیست . شوهر من به جون پسرم قسم خورده که کار اون نیست . یالا بگو کار کیه ؟ با کی بودی؟
دیدم خیلی داره جیغ جیغ میکنه و مهری هم گریش گرفته ، انداختمش بیرون .
مادره اومده میگه خانوم ما میخوایم بچمونو مرخص کنیم.
– جان ؟ کجا با این عجله؟ هستیم خدمتتون . باید تشریف داشته باشین .
مسئول بخش با مددکاری و حراست هماهنگ میکنه و اونهارو در جریان میذاره . مدد کار خودشو سریع میرسونه و با مهری خلوت میکنه . به نظر مددکار مهری راست میگه و داماده مشکوکه. البته این نکته هم میگه که زنها اونقدر مرموز هستن که خیلی وقتها واقعا نمیشه فهمید راست میگن یا نه .
مادر همچنان اصرار به مرخص کردن دخترش داره و مدام میگه آبرومون رفت . اگه از آشناها کسی بیاد اینجا ،بدبخت میشم .
خواهره اصرار داره که مهری با یکی دیگه بوده و شوهرش بی تقصیره.
مهری درد داره ولی با این حال با مددکار همکاری میکنه .
تو این هیری ویری من نمیدونم خبر چجوری به کل بیمارستان میرسه که از همه ی بخشها برای دیدن و فضولی کردن به زایشگاه مراجعه میکنن و یکی فقط باید مسئول متوقف کردن اینا میبود .
و باز هم تو این هیری ویری از چند جای بیمارستان تلفن زدن که به خانوادش بگین اگه بچه رو نمیخوان ، ما میخوایم !!!!!!!!!!!!!!!!
بچه داخل دستگاه گریه میکنه و گرسنه هست .
مددکار در حال تهدید کردن داماده هست که کار رو به دادگاهو نیروی انتظامی نکشونن . که اگه بکشونن و آزمایش ژنتیک بدن دیگه هیچ راه برگشتی نیست .
مسئول بخش داره ملت فضول پشت در زایشگاه رو رتق و فتق میکنه.
مهری خونریزی پیدا میکنه و خونریزیش قطع نمیشه . ما همه بالای سر مهری هستیم و من دلم پیش نوزادشه .
یک ساعت بعد
خواهر و مادر مهری به همراه مددکار اومدن پیش مهری که با هم حرف بزنن. مهری خونریزیش بهتر شد و تحت کنترله . مددکار موفق نشد دامادو. وادار کنه که واقعیت رو بگه .
داماده میگفت بیاین از من ازمایش بگیرین . کسی که حسابش پاکه ، چه منتش به خاکه . از این طرف هم مهری هم مشکلی با ازمایش ژنتیک نداشت.
مددکار دیگه قاطی کرده بود . گفت چون هیچی معلوم نمیشه و هرکی حرف خودشو میزنه باید به نیروی انتظامی خبر بدیم و از ما خواست که هیچکس نباید مهری رو ببینه . حتی مادر یا خواهرش .
…
و من همچنان دلم پیش نوزاده و صدای گریه اش تو سرم میپیچه.
کم کم بخش خلوت شد . رفتم پیش مهری . نمیدونین راضی کردن یه دختر مجرد که تازه دو ساعته که فهمیده حامله هست و یه ساعته زایمان کرده به شیر دادن به بچه ای که همه انگ نامشروع بودن و حرامزاده بهش میزنن و حاصل یه تجاوز ناجوانمردانه هست ، چقدر سخت و وحشتناکه .
نمیخوام بگم که چه حرفهایی بین ما رد و بدل شد . فقط اینو بگم که بهش فهموندم هر اتفاقی هم که افتاده باشه اون بچه گناهی نداره و الان این فقط تو هستی که میتونی بهش کمک کنی تا زنده بمونه .
اول به هیچ وجه قبول نکرد . کم کم راضی شد که بچه رو ببینه . از لباسهای کهنه ای که از قبل تو زایشگاه مونده بود براش یه لباس انتخاب کردم .
یه مای بی بی از یکی از مریضها قرض گرفتم و براش لباس پوشیدیم . انصافا دختر زیبایی بود و به دل مینشست .کمکش کردم تا به بچه شیر بده و ازش تشکر کردم .
شیفت عصر :
از نیروی انتظامی میان و داماده رو میبرن . تو کلانتری به کار زشتش اعتراف میکنه .
شیفت شب :
مهری و دخترش کنار هم تنها ، شب رو تو زایشگاه سپری میکنن
روز دوم :
شیفت صبح :
پزشک متخصص اطفال نوزاد رو ویزیت میکنه و نظرش این هست که به بچه شیر خشک داده بشه
مهری وقتی به بچه شیر خودش رو میده ،ناخواسته مهر مادری رو تجربه میکنه و دل کندن از نوزاد براش سخت میشه .
مادر و نوزاد از نظر پزشک متخصص زنان و اطفال ، مرخص هستن .
اما چون مهری بیمه پدرش هست نمیتونه از بیمه استفاده کنه . چون زایمان تنها با بیمه همسر رایگان محاسبه میشه و باید نزدیک ۵۰۰ هزار تومن پرداخت کنند .
پدر و مادر میگن ما پول نداریم و مهری اینجا باشه تا ما فردا پول جور کنیم.
مدد کار باهاشون صحبت میکنه که باید بچه رو به بهزیستی تحویل بدن و چون چند روز این پروسه طول میکشه ، باید چند روز نوزاد رو پیش خودشون نگه دارن .
مثل اینکه اینکار براشون مقدور نبوده و نمیخواستن بچه رو با خودشون ببرن.
داماده رو برای آزمایش ژنتیک میبرن ساری و متوجه میشن که بعله ، بچه متعلق به ایشون هستش.
تو شیفت عصر دیدم مهری تنهاست و نمیتونه به تنهایی از بچه مواظبت کنه . نمیتونه کهنه عوض کنه .
زنگ زدم به مادره که بیاد پیش بچش و بهش کمک کنه .
مهری حوصلش سر رفته بود . بهش یه رمان که تو بخش بود دادم بخونه .
مادره اومد و دوباره شروع کرد به سرزنش کردن و غر زدن . مهری هم شروع کرد به گریه کردن
اومدم تو اتاق و باهاش دعوا کردم که مهری هیچ تقصیری نداره . تو و پدرش و خواهرش هم به یک اندازه مقصرین . اگه میخوای به این کارت ادامه بدی میندازمت بیرون .
به مهری گفتم من زنگ زدم به مادرت که بیاد اینجا کمکت کنه تنها نباشی . اگه فکر میکنی بودنش اذیتت میکنه بهم بگو که بیرونش کنم.
سرشو به معنای باشه تکون دادو کمی آروم شد.
اعصابم به هم ریخته بود . مادره از اتاق اومد بیرون اومد پیش ما خواهش میکرد که تورو خدا اسم بچه ی منو از رو بردتون پاک کنین . اگه کسی بیاد ببینه آبرومون میره .
با همون حال عصبانی به یکی از بچه ها گفتم اسمشو پاک کنه . مادره دید که خیلی عصبانی هستم و اصلا نگاهش نمیکنم و سرم تو پرونده هست ، خودش شروع کرد به مویه کردن .
به زبون محلی میگفت که بدبخت شدم و آبروم رفتو … . بهش گفتم : خب که چی؟ الان اتفاقی که نباید میافتاد افتاد و کاری هم از دست تو بر نمیاد پس حرص نخور و به فکر آینده باش که میخواین چیکار کنین.
گفت درد من از اینه که چرا همون اولین باری که این کثافت اومد سراغش ، چیزی به من نگفت .
بهش گفتم : مثلا اگه میگفت ، میخواستی چیکار کنی؟ طلاق دخترتو ازش میگرفتی؟
گفت : نههههه چرا طلاق ؟
گفتم : خب چی پس؟ میخواستی بری بگی پسرم ! این چه کاری بود کردی . خیلی کار بدی کردی . دیگه ازین کارها نکن ؟
سرشو انداخت پایینو گفت نمیدونم
گفتم : پس هی نگو چرا زودتر نگفتی ؟ اگه میگفت هم کار از کار گذشته بود و برای دختر تو فرقی نمیکرد .
بعد از این گفتگو دیدیم نرم تر شده و خودش هم طرف دخترشو میگیره .
روز سوم :
شیفت صبح :
پدر مهری میاد دنبال مادرش که برن ساری برای دادگاه .
مادر مهری میگه که شاید صبح نتونن بیان مهری رو مرخص کنن و کارشون تا عصر طول بکشه .
شیفت عصر :
خواهر مهری اومد و گفت : میخوام خواهرمو مرخص کنم .
چون از قبل حراست به ما گفته بود که باید پدر مهری بره کلانتری و تعهد بده و تعهد نامه رو برای ما بیاره ، ما هم همینا رو به خواهره گفتیم که بره به پدرو مادرش بگه .
بعد از یکی دو ساعت تعهد نامه رو آوردن با مضمون اینکه پدر مهری سند خونه شو گروی کلانتری گذاشته که فردا اول وقت متهم ( یعنی مهری ) رو به کلانتری معرفی کنه .
و ترخیص اون از بیمارستان بلامانع هست .
تازه اون موقع بود که فهمیدم ما در واقع حکم زندانبانو برای مهری داریم .
همینجور که داشتیم کارهای ترخیص مهری رو انجام میدادیم یکی از همکارهام گفت من هنوز دلم پیش نوزادشه . بعد رو کرد به خواهره و گفت بچه رو میخواین ببرین بهزیستی؟
خواهره گفت : نه . خودمون نگهش میداریم .
همکارم خیلی خوشحال شد . گفت وااااای دستتون درد نکنه . گناه داره دختر معصوم . خیلی هم خوشگله .
اینو که گفت ،خواهره که تا حالا مثل ادمایی که بهشون کارد بزنی خونشون در نمیاد ، برافروخته و عصبی بود ، زد زیر گریه .
همکارم خیلی ناراحت شد که این حرفو زد ولی خداییش منظوری نداشت .
خواهره از ما ادرس یه پزشک یا ماما رو برای ترمیم هایمن خواست ولی خبر نداشت که ترمیم هایمن کسی که زایمان کرده ، تقریبا غیر ممکنه .
از خواهره پرسیدم : الان چی شد ؟ شوهرت چی شد دادگاهش؟
گفت : پدرم رضایت داد و شوهرم آزاد شد و باهامون اومد بابل !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
گفتم : چرا پدرت رضایت داد؟
شونه هاشو به معنی اینکه چه میدونم انداخت بالا .
دروغ میگفت . تابلو بود که خانواده کلا با هم مشورت کرده بودن و به این نتیجه رسیدن که باری جلوگیری از آبرو ریزی یه کارهایی بکنن که نمیدونم به نفع کی و به ضرر چه کسی خواهد بود .
تاریخ انتشار: ۰۹ آبان ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روز نو]
[مشاهده در: www.roozno.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]
صفحات پیشنهادی
بازداشت متجاوز 19ساله در شیراز
بازداشت متجاوز 19ساله در شیراز جامعه > حوادث - ایران نوشت فرمانده انتظامی شهرستان شیراز از دستگیری یک متجاوز به عنف در شیراز و کشف 4 فقره اخاذی از وی خبر داد سرهنگ «یوسف ملکزاده» گفت در مرداد ماه امسال مأموران انتظامی شهرستان شیراز از طریق متجاوز مرد شیطان صفت به دختر ۶ ساله
به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان مجرمی که دختر ۶ ساله را برای تعرض ربود امروز محاکمه شد این دختر ۶ ساله در حال بازی کردن کنار خانه شان بود که عمران خان او را به صندوق عقب ماشین می اندازد و به او تعرض می کند بر اساس گزارش پلیس جسیکا دختر بچه ۶ ساله در نزدیکی خانه شان در رئالتعرض مرگبار به کودک دو ساله درمقابل دید خواهر 4 ساله اش
در در نیوکاسل تعرض مرگبار به کودک دو ساله درمقابل دید خواهر 4 ساله اش به دو کودک 4 و 2 ساله در نیوکاسل به صورت جداگانهای تجاوز شد که شدت حادثه مرگ آنها را رقم زد به گزارش سرویس حوادث جام نیـوز به کودک دختر در نیوکاسل به طرز وحشیانهای تجاوز شد که منجر به کشته شدن آن&zwnتجاوز مرد شیطان صفت به دختر 6 ساله
تجاوز مرد شیطان صفت به دختر 6 ساله مجرمی که دختر 6 ساله را برای تعرض ربود امروز محاکمه شد باشگاه خبرنگاران جوان مجرمی که دختر 6 ساله را برای تعرض ربود امروز محاکمه شد این دختر 6 ساله در حال بازی کردن کنار خانهشان بود که عمران خان او را به صندوق عقب ماشین میاندازد و به او تعمصرف مواد روانگردان خواهر را به کام مرگ کشاند/پسر ۲۶ ساله بازداشت شد
مصرف مواد روانگردان خواهر را به کام مرگ کشاند پسر ۲۶ ساله بازداشت شدجوان 26 سالهای به علت خارج شدن از حال طبیعی ناشی از مصرف مواد روانگردان خواهر خود را با ضربات چاقو به قتل رساند به گزارش خبرنگار حوادث خبرگزاری فارس روز 28 مهرماه یک دستگاه پراید خانمی چاقو خورده را که از نوبازداشت متجاوز ۱۹ساله در شیراز
بازداشت متجاوز ۱۹ساله در شیرازتاریخ انتشار يکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۰۸ ۰۸ فرمانده انتظامی شهرستان شیراز از دستگیری یک متجاوز به عنف در شیراز و کشف ۴ فقره اخاذی از وی خبر داد به گزارش ایران سرهنگ «یوسف ملکزاده» گفت در مرداد ماه امسال مأموران انتظامی شهرستان شتجاوز جنسی تروریست های داعش به یک نوجوان ۱۴ ساله/عکس
تجاوز جنسی تروریست های داعش به یک نوجوان ۱۴ ساله عکس روز نو یک نوجوانِ ۱۴ سالۀ سوری که در اردوگاه های داعش آموزش می دید پس از نجات از اردوگاه جزییات تجاوز جمعی را که به او می شد فاش کرد به گزارش پایگاه خبری شبکه العالم بِشر نوجوانی ۱۴ ساله است که به عنوان نوجوانتجاوز گروهی به دختر 17 ساله ساده لوح
تجاوز گروهی به دختر 17 ساله ساده لوح روز نو از صحنه هاي شيطاني خود فيلم گرفت که همين فيلم زمينه هاي سوء استفاده هاي بيشتر او را فراهم کرد تا اين که يک روز ديگر مرا به همان خانه مجردي کشاند و به همراه ۸ تن ديگر از دوستانش که در خانه پنهان شده بودند مرا مورد آزار و اذيت قراتجاوز به دختر 20 ساله ایرانی توسط چند تبعه خارجی
هشدارنیوز - چندی پیش دختر جوانی حدود 20 ساله مورد اغفال پسری از اتباع خارجی قرار گرفت و با او رابطه دوستی بر قرار کرد هشدارنیوز -این رابطه ادامه داشت تا اینکه پسر جوان دختر فریب خورده را با حیله و نیرنگ به خارج از شهر کشاند و او را با همدستی دو تن از دوستانش که هر دو نیز از اتباعتعرض مرگبار به کودک دو ساله درمقابل دید خواهر ۴ ساله اش
به دو کودک 4 و 2 ساله در نیوکاسل به صورت جداگانه ای تجاوز شد که شدت حادثه مرگ آن ها را رقم زد به کودک دختر در نیوکاسل به طرز وحشیانه ای تجاوز شد که منجر به کشته شدن آن ها شد به دو کودک ۴ و ۲ ساله در نیوکاسل به صورت جداگانه ای تجاوز شد که شدت حادثه مرگ آن ها را رقم زد بر اساس گ-
گوناگون
پربازدیدترینها