واضح آرشیو وب فارسی:فارس: سیدحمیدرضا طباطبایی
با حبیب کاروان شعر انقلاب
غبار سالیان عمر بر بدن استاد نشسته و تکلم را بر ایشان دشوار کرده بود صدایش نجوا بود اما نگاهش نافذ و گیرا؛ هنوز همان حمید سبزواری که امامین انقلاب لب به تحسینش گشوده بودند را در پشت این چشمان می توان یافت.
سیدحمیدرضا طباطبایی * بعد از ظهر پاییزی 29 مهرماه دوستان اطلاع دادند که قرار دیدار و عیادتی با «حبیب کاروان شعر انقلاب» استاد «حمید سبزواری» گذاشته شده و گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آماده حرکت به خانه استاد است. گرچه آمادگی قبلی نبود اما شوق دیدار استاد به جبر برنامه روزانه غلبه داشت.تهران و ترافیک هم وقت گیر است هم وقتی پشت فرمان نیستی مجالی برای غرق شدن در اندیشه های گم شده در هیاهوی روزانه. چند هفته پیش، خدمت مدیر عامل خبرگزاری فارس بودیم. حرف کاری تمام شده بود و گپ های خودمانی آخر وقت بود که صحبت شعر و ادب انقلاب شد و برنامه ریزی برای چند بزرگداشت و نمی شود که صحبت شعر انقلاب باشد از پیر این قافله استاد سبزواری یاد نشود. سروده «همپای جلودار» استاد که جانبخش مجموعه «نی نوا» با صدای حسام الدین سراج و دکلمه ماندگار فرج الله سلحشور است را با بهره گیری از حافظه هم مرور کردیم: وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم گاه سفر آمد ؛ نه هنگام درنگ است چاووش می گوید که ما را وقت تنگ است گاه ِ سفر شد ، باره بر دامن برانیم تا بوسه گاهِ وادیِ ایمن برانیم وادی پر از فرعونیان و قبطیان است موسی جلودار است و نیل اندر میان است دست و پا شکسته بود اما با توجه به اوضاع منطقه و خبر هر از گاه شهادت مدافعان حرم در سوریه و عراق، حال خوشی به جمع داد و شوری انقلابی در دل هامان انداخت. به خانه استاد که رسیدیم پسر شان دم در منتظر بود همسر استاد هم به خوش آمد گویی آمد. استاد حسین اسرافیلی و تنی چند از دوستان جمع بودند و حبیب قافله شعر انقلاب چون نگینی در میان جمع می درخشید. غبار سالیان عمر بر بدن استاد نشسته بود و تکلم را بر ایشان دشوار کرده بود صدایش نجوا بود اما نگاهش نافذ و گیرا؛ هنوز همان حمید سبزواری که امامین انقلاب لب به تحسینش گشوده بودند را در پشت این چشمان می توان یافت.
علیرضا قزوه که آمد مجلس را دست گرفت. شاگردی سالیان دراز و تلمذ در محضرشان، اجازه شوخی های خودمانی با استاد را به ایشان می داد چند خاطره از مجالستش با استاد گفت که نکات طنزش فضا را ملیح کرد و بعد هر کدام از دوستان دقایقی از شخصیت استاد گفتند و استاد سبزواری با لبخند و هر چند گاه گفتاری خفیف جمع را بی نصیب نگذاشت. از بعد فنی و طبع روان شعر استاد که در صورت های مختلف شعر پارسی از غزل ، قصیده، ترانه و سورد متجلی گشته بگذریم پایداری و همراهی بدون تعلل و لغزش«حمید سبزواری» با انقلاب اسلامی در چندین دهه از عمر با برکتش، ایشان را به شاعر محبوب همه نسل های انقلاب بدل ساخته است و ترکیب دوستداران حاضر ایشان در مجلس که پیر و جوان را شامل می شود نیز گواهی براین مدعاست. علاقه مندی ویژه رهبر فرزانه انقلاب به استاد که زبانزد خاص و عام است نیز ذکر شد. تربیت شاگردان بسیار برای شعر و ادب این مرز و بوم و شخصیت افتاده حال و بی ادعای ایشان نیز ذکر خیر صحبت دوستان بود که با تصدیق مجلسیان همراه بود. حسین قرایی که خداحافظی می کرد اعلام که خبرگزاری فارس بزودی مراسم پاسداشتی برای استاد برگزار خواهد کرد که با استقبال جمع همراه بود هدایایی به رسم پاسداشت از هر جمعی تقدیم استاد گردید. مجلس گرم صفای دوستان بود که زود وقت رفتن شد آنهم به سبب مراعات احوال استاد. خلوت تر که شد جلو رفتم و پیشانی ستاد را بوسیدم و سلام آقای موسوی را رساندم. دستم را به گرمی فشار داد و با همان صدای زمزمه وار به آرامی گفت:«باید همه جمع شوید کمک کنید به جمع شدن دوستان نباید متفرق شد باید از ارزش ها دفاع کرد .» پایمردی این حبیب انقلاب آنهم با این صدای لرزان منقلبم کرد. روح بزرگ استاد در تنگنای قفس این تن نحیف هنوز در جوش و خروش است که درسی بود برای ما جوانترها. دوباره پیشانی استاد را بوسیدم و گفتم :«ان شاء ا... خدای سایه شما را بر سر ما نگاه دارد.» بیرون که آمدیم حوالی اذان مغرب بود و هوای پاییزی مطبوع مهر ماه، لطافتی به کوچه داده بود. هنوز جملات آخر استاد در ذهنم زنگ می زد جای آقا سید را خالی کرده و زمزمه کردم: فرض است فرمان بردن از حکم جلودار گر تیغ بارد، گو ببارد، نیست دشوار *معاون اجرایی خبرگزاری فارس /انتهای پیام/
94/07/29 - 17:21
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]