تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 16 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):به من ايمان نياورده است آن كس كه شب سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد. به من ايمان ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814250073




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ضرورت و وجوب تحقق مدیریت اسلامی - بخش دوم و پایانی بررسی وجوب تحقق دانش مدیریت اسلامی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: ضرورت و وجوب تحقق مدیریت اسلامی - بخش دوم و پایانی
بررسی وجوب تحقق دانش مدیریت اسلامی
برای اثبات امکان و وجوب تحقق دانش مدیریت اسلامی، راه‌های متخلفی وجود دارد. از جملة متقن‌ترین آنها تکیه بر آموزه‌های فلسفی است.

خبرگزاری فارس: بررسی وجوب تحقق دانش مدیریت اسلامی



  ـ خطی دیدن تاریخ علم: دیدگاه اثبات‌گرایان دربارة تاریخ علم از جهات بسیاری برای اثبات ضرورت تولید علوم انسانی اسلامی مهم است. آنان رویکرد خطی به تاریخ علم دارند و معتقدند رشد و توسعة علمی از روندی خطی و انبوهشی(Cumulative) برخوردار است. در نقطة مقابل این ادعا، توماس کوهن برای نخستین بار در کتاب ساختار انقلاب‌های علمی، به نقد این رویکرد پرداخته و آن را به چالش کشیده است (کوهن، 1383). کوهن معتقد است تاریخ علم به هیچ‌وجه از روندی خطی و انبوهشی تبعیت نمی‌کند. بلکه تمام تحولات بزرگ علمی برآمده از انقلاب در الگوهای رایج علمی است. تصویر کوهن از شیوة پیشرفت یک علم را می‌توان در این طرح بی‌پایان خلاصه کرد: پیش علم، علم عادی، بحران، انقلاب، علم عادی جدید، بحران جدید (چالمرز، 1384، ص108). فوکو نیز چون توماس کوهن از تاریخ علم با نام تاریخ گسست‌ها یاد می‌کند (حقیقی، 1381، ص189). بر اساس این رویکرد فوکو دو روش دیرینه‌شناسی و تبارشناسی را برای مطالعة تاریخ گسست‌های علم معرفی می‌کند (فوکو، 2004). ـ پیش‌بینی پدیده‌ها: اثبات‌گرایی، رویکردی ماشینی به هستی دارد‌ و در مقام سیطره بر هستی است که با تبعیت از آموزه‌های فرانسیس بیکن مبنی بر لزوم سیطره بر طبیعت، به‌دنبال کنترل و پیش‌بینی‌پذیر کردن تمام پدیده‌ها، اعم از انسانی و طبیعی، است. بر این اساس، در حوزه‌های مختلف علوم اجتماعی، نظریه‌پردازان اثبات‌گرا می‌کوشند تا با تحویل‌گرایی و مبتنی بر آمار و کمیت به پیش‌بینی پدیده‌ها برای افزایش قابلیت کنترل آنها بپردازند. برای نمونه، در حوزة دانش مدیریت مدرن، از جملة الزامات هر نظریة علمی، افزایش توانایی تبیین و پیش‌بینی پدیده‌های سازمانی قلمداد می‌شود؛ به نحوی که نظریه‌ای که توانایی بیشتری در تبیین علی ـ‌ معلولی و پیش‌بینی پدیده‌ها از خود نشان دهد، کارآمدتر است (مارکس، 1963). ـ کمیت‌گرایی مبتنی بر تحویل: مؤلفة دیگر اثبات‌گرایی را می‌توان در کمیت‌گرایی آن دانست (ر.ک: گنون،1361؛ قائمی نیا، 1385). این مفهوم با مفهوم دیگری که از آن با عنوان تحویل‌گرایی یاد می‌شود، نقش بسزایی در جریان ناسوتی و مادی کردن هرچه بیشتر علوم اجتماعی ایفا کرده‌اند؛ به طوری که برای رعایت اصل کمیت‌گرایی، بسیاری از حقایق هستی که قابلیت تبیین در قالب خشک و بی‌روح دیجیتالی را نداشته‌اند یا کاملاً تحت عنوان گزاره‌های غیرعلمی و بی‌معنا کنار گذارده شده و یا آنکه در فرایند تحویل‌گرایانه به سلسله‌ای از مفاهیم و صور بدون محتوا تبدیل شده‌اند تا به‌عنوان داده‌های سازگار(Valid Data) در خدمت تبیین و پیش‌بینی پدیده‌های اجتماعی قرار گیرند. در این میان نباید و نمی‌توان از نقش آمار در واقع‌نمایی‌های کاذب گذشت؛ امری که بار‌ها در کانون متفکران انتقادی قرار گرفته است (سایر، 1385، ص 201-235). در این میان مهم‌ترین نقد را می‌توان به ناکارامدی زبان صوری ریاضی برای تبیین علّی مشاهده کرد: «از توابع ریاضی مثل y=f(x) نمی‌توان فهمید چه چیزی x یا y را می‌سازد؛ فقط بیانگر آن است که تغییر کمیy به شیوه‌ای صوری (و نه محتوایی) به‌گونه‌ای با تغییر کمی x مرتبط است. علامت= در یک معادله، به‌طور قطع به این معنا نیست که متغیر به اصطلاح مستقل، علت تغییرات متغیر وابسته است، بلکه فقط به این معناست که کمیت‌های دوطرف معادله یکسان است! هرگونه وابسته دانستن علیت در مورد تعریف یک متغیر به‌مثابة مستقل و دیگری به‌مثابة وابسته باید مبتنی بر ملاک‌های علّ و غیرریاضی باشد» (سایر، 1385، ص206). ـ عقلانیت ابزاری: ویژگی دیگر اثبات‌گرایی را که به نحو بسیار مشهودی در روش‌شناسی علم مدیریت نیز تبلور یافته است، تکیه بر عقلانیت ابزاری و محاسبه‌گر‌است. این شیوه تعقل و تصمیم‌گیری، برآمده از سیطرة تفکر اقتصادی بر سایر شئونات انسان مدرن است. بر این اساس، تصمیمی‌ عقلایی قلمداد می‌شود که بر مبنای تحلیل هزینه ـ منفعت توجیه داشته باشد. نظریة انتخاب عمومی در اقتصاد نیز بر مبنای همین عقلانیت صورت‌بندی شده و آن‌گاه به حوزة عمومی و الگوی تصمیمات دولت تبدیل شده است. انتقادیون با نقد عقلانیت ابزاری به‌عنوان تفسیر غالب مکتب اثبات‌گرا، از ضرورت گذر از آن و تکیه بر عقلانیت جوهری بحث می‌کنند. هابرماس به‌طور خاص، ضمن طبقه‌بندی کنش‌های انسانی به دو دستة راهبردی و ارتباطی، معتقد است کنش‌های راهبردی بر پایة عقلانیت ابزاری شکل گرفته‌اند و لازم است با گذر از این نوع کنش، در حوزه عمومی کنشگران بر پایة عقلانیت جوهری با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. ـ کارکردگرایی: کلمة کارکرد(Function) در دو معنی ریاضی و بیولوژی به‌کار گرفته شده است. در ریاضیات معادل فارسی «تابع» برای این واژه استفاده شده است. برای مثال، گفته می‌شود «الف» تابعی است از «ب»، یعنی هر تغییری در «ب»، «الف» را نیز تغییر می‌دهد به‌عبارتی، منظور این است که «الف» کارکردی دارد که در رابطه با «ب» معنی می‌دهد. در معنی دوم کارکرد همان معنایی را داراست که به‌صورت رایج در علوم اجتماعی مدنظر است: عملکردی که ناشی از یک نیاز بوده باشد و بتواند به آن نیاز پاسخ بدهد. در این معنی کارکرد در درون خود دو مفهوم اساسی یعنی جامع‌نگری(Holism) دیگری سود‌مندی(Utility) را حمل می‌کند. از این منظر کارکردگرایی در مقابل ذات گرایی قرار می‌گیرد؛ چراکه هدف آن، نه فهم ذات یک پدیده، بلکه شناخت عملکرد و نتایج آن خواهد بود. به‌طور کلی یک انتقاد اثبات‌گرایان به فلسفه را می‌توان از ناحیة همین کارکردگرا بودن آنها در تحلیل و شناخت پدیده‌ها دانست. به‌زعم اثباتیون، پرسش از ذات پدیده‌ها، فی‌حد نفسه ارزشی ندارد مگر آن‌که بتواند ما را در مهار و تغییر پدیده به سمت‌وسوی خاصی یاری رساند (Foucault, 2004, p:134). حس‌گرایی(Emprism): حاکمیت حس‌گرایی در نخستین گام به حذف گزاره‌های متافیزیکی، و در دومین گام به نفی قضایای ارزشی از قلمرو دانش علمی انجامید؛ زیرا صحت و سقم این دو دسته گزاره از طریق شناخت حسی قابل بررسی نبود. با حذف قضایای متافیزیکی معنای جدیدی از علم تولد یافت. این معنای علم رویارویی با الهیات و مسائل فلسفی است. به این ترتیب، لفظ «علم» که روزگاری بر دانش‌های دینی و عقلی اطلاق می‌شد، در دیدگاه جدید تنها بر دانش‌های حسی منصرف می‌شود. علم در این دیدگاه مصادیق عمده‌ای را از دست می‌دهد که روزگاری اساس علم شمرده می‌شدند (پارسانیا، 1385، ص202). ـ استقراگرایی ناقص: در علم منطق، از سه شیوة استدلال قیاسی، استقرایی و تمثیلی یاد شده است. در همین رابطه، قیاس به‌عنوان شیوة درست استدلال معرفتی و سایر اشکال از اعتبار چندانی برخوردار نیستند. برای مثال، گفته شده است استقراء یا شیوة از جزء به کل رسیدن، زمانی اعتبار معرفتی خواهد داشت که در آن تمام نمونه‌های جامعة مورد مطالعه بررسی شود و به‌عبارتی استقرای تام صورت گیرد. اثبات‌گرایی، بنای معرفتی خود را بر مشاهده و استقرا می‌گذارد و ازآنجاکه در اکثر مواردی که اثبات‌گرایان نظریات علمی خود را مطرح می‌کنند امکان بررسی همة افراد و مصادیق وجود ندارد، عملاً ابتنای آنان بر استقرای سطحی یا ناقص است. همین اعتبار نظریات را با چالشی جدی مواجه می‌کند؛ چراکه اگر یک نمونه از افراد تحت قضیة کلی یافت شود که واجد ویژگی تعمیم داده شده به تمام مصادیق نباشد، صدق نظریه زیرسؤال خواهد رفت. 2ـ2. بررسی و نقد رئالیسم انتقادی چنان‌که اشاره شد، در حوزة روش‌شناسی، مکتب اثبات‌گرا با مسائل و مشکلات جدی مواجه شده است و همین امر زمینه اقبال به مکاتب فرااثبات‌گرا را مهیا کرده است. در میان مکاتب فرااثبات‌گرای مدرن، دو مکتب تفسیری و انتقادی، در قیاس با اثباتیون از ظرفیت بیشتری برای بحث از دانش مدیریت اسلامی برخوردارند. البته مبانی روش‌شناسانة برگرفته از آموزه‌های اسلامی خود ظرفیت ایجاد یک بنیان روش‌شناختی مستقل برای تولید دانش مدیریت اسلامی را داراست، اما می‌توان مبتنی بر رویکرد نقاد از دستاوردهای این دو مکتب در حوزة روش‌شناسی علوم انسانی بهره برد. در مورد ظرفیت مکتب تفسیری برای اثبات امکان تولید دانش مدیریت اسلامی بحث شد. اما به نظر می‌رسد کمتر می‌توان با ادبیات این مکتب از ضرورت تولید دانش مدیریت اسلامی بحث کرد. در میان مکاتب سه‌گانة روش‌شناختی، مکتب انتقادی نه‌تنها نظریات اثبات‌گرایانه را ایدئولوژی خوانده است، بلکه با طرح آرمانی با عنوان آزادی(Emancipation) به ضرورت تحول و تغییر مناسبات اجتماعی به‌مثابة هدف اصلی علوم انسانی می‌نگرد. در حال حاضر یک قرائت جدید از مکتب انتقادی در قالب رئالیسم انتقادی وجود دارد که با تکیه بر مفروضات خاص خود ضرورت تولید دانش مدیریت اسلامی را عیان می‌سازد. مهم‌ترین ویژگی این رویکرد را می‌توان در جمع میان توصیف، تبیین و نقد هنجاری نظریه‌ها دانست. وانگهی، این رویکرد از عینیت‌گرایی خام اثبات‌گرایان و ذهنیت‌گرایی افراطی تفهمی و تفسیری نیز به‌دور است (سایر، 1385، ص5). بر پایة این رویکرد فلسفی معرفت در دو زمینة عمل (کنش) و تعامل ارتباطی بسط می‌یابد و به کار می‌رود. از این منظر هر پژوهشی که در آن با پدیدة انسانی به‌مثابة موضوعات منفعل تاریخ و حاملان صرف معرفت برخورد کند، محکوم به تفسیری غلط از موضوع و خود است (همان، ص 19ـ21). اهم دیدگاه‌های رئالیسم انتقادی عبارت‌اند‌‌از: جهان، مستقل از معرفت ما دربارة آن، وجود دارد. معرفت ما از جهان همراه با خطا و سرشار از نظریه است. مفاهیم صدق و کذب از ارائه دیدگاهی دربارة رابطه میان معرفت و موضوع ناتوان‌اند. با این وصف، معرفت مصون از وارسی تجربی نیست و کارایی آن در آگاهی بخشی و تبیین عمل مادی موفقیت‌آمیز صرفاً از روی تصادف نیست. معرفت، نه کاملاً متصل و مستمر، به‌مثابة انباشت واقعیات درون یک چارجوب مفهومی پایدار، و نه کاملاً منفصل، با تحولات عام و همزمان در مفاهیم، توسعه می‌یابند. در جهان، ضرورتی وجود دارد و موضوعات، چه طبیعی و چه اجتماعی، الزاماً برخوردار از نیروهای علی یا شیوه‌های عمل و قابلیت‌های خاص‌اند. جهان، تمایز یافته و لایه‌بندی شده است. دنیا نه‌تنها از حوادث که از موضوعات و از جمله ساختارها، تشکیل شده است که دارای نیرویی هستند که توان ایجاد حوادث را دارند. این ساختارها حتی اگر الگوهای قاعده‌مند حوادث را پدید نیاورند، وجود دارند؛ همان‌گونه که این امر در جهان اجتماعی و جهان طبیعی مشهود است. پدیده‌های اجتماعی از قبیل کنش‌ها، متن‌ها و نهادها، مفهوم‌محورند. بنابراین، نه‌تنها تولید و آثار مادی آنها باید تبیین شود، بلکه فهم، مطالعه و تفسیر معانی آنها نیز باید بررسی، درک و تفسیر شود. تفسیر این پدیده‌ها نیز اگر چه باید در چارچوب معنایی محقق عطف شود، باید توجه داشت که این پدیده‌ها کمابیش مستقل از تفسیرهای محقق از آنها وجود دارند. علم یا تولید هر معرفت دیگر، عملی اجتماعی است. شرایط و روابط اجتماعیِ تولید معرفت، محتوای آن را متأثر می‌سازد. معرفت به میزان زیاد ـ اگرچه نه منحصراً ـ زبان‌شناختی است و ماهیت زبان و شیوة برقراری ارتباطات ما دربارة متعلق آگاهی و ارتباطات، بیگانه و بی‌تفاوت نیست. آگاهی از این روابط در ارزیابی معرفت، امری حیاتی است. علوم اجتماعی باید در برابر موضوع، خود انتقاد باشد: برای ایجاد توانایی در امر تبیین و فهم پدیده‌های اجتماعی باید آنها را ارزیابی انتقادی کرد (سایر، 1385، ص 6ـ7). با وجود ظرفیت‌های مستتر در اندیشة رئالیسم انتقادی، برای‌ بهره‌گیری از آن در تولید و بسط نظریة مدیریت اسلامی نباید ضعف‌ها و کاستی‌های معرفتی آن را از نظر دور داشت. در میان مبانی و مدعیات رئالیسم انتقادی برخی نظیر پذیرش وجود جهان مستقل از معرفت، کارآمد بودن امور تجربی، تصادفی نبودن تبیین موفقیت‌آمیز عمل، تحقق ضرورت‌های طبیعی و اجتماعی و حضور نیروهای علّی و شیوه‌های اجتماعی، وجود حوادث و ساختار؛ اصول صحیح بیّن یا مبیّن‌اند. اما بر پایة مبانی معرفتی اسلامی مجموعه‌ای از انتقادات به این رهیافت روش شناختی وارد شده است که مهم‌ترین آن، غفلت از وجود در رئالیسم انتقادی است. هرچند رئالیسم انتقادی، با اجتماعی کردن دانش مدیریت، ظرفیت مناسبی برای بومی‌سازی این حوزة معرفتی متناسب با بافت اجتماعی و فرهنگی اسلامی ایجاد می‌کند، افراط در تقلیل شناخت به زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی موجب غفلت طرف‌داران رئالیسم انتقادی از تعیّنات و ابعاد وجودی علم و متافیزیکی معرفت شده است. غفلت از وجود، موجب می‌شود تا جنبة کاشفیت ارائه و صدق و کذب شناخت بدون توجیه شود و فرایند شناخت به نسبیت فهم و بلکه به نسبیت حقیقت، بینجامد. بر اساس حکمت متعالیة صدرایی، با اتحاد میان عالم و معلوم، تفسیری وجودشناختی از علم و معرفت به‌دست آمده است. از این منظر، بین وجود و موجود و نحوة تأثیر هریک از آنها در تعیّنات علمی و معرفتی، تفاوت هست. بُعد معرفتی و ساختاری علم به نحوة وجود و هستی آن باز می‌گردد و زمینة اجتماعی خاصی در زمرة موجودات قلمداد می‌شود و تأثیر آن در حوزة علم و معرفت از سنخ عوامل اعدادی است. در حقیقت زمینه و شرایط اجتماعی با نیازها و فرصت‌های اجتماعی‌ای که پدید می‌آورند، زاویة خاصی را برای ذهن افراد در جهت دریافت حقایق علمی از مبادی آسمانی معرفت یا در جهت تصرفات و اعتبارات عملی، دربارة آن مفاهیم فراهم می‌سازند. این زاویه با آنکه محدودة علم را به تناسب کارکردها و آثار اجتماعی مفاهیم و معانی مشخص می‌گرداند، در محتوای درونی معرفت از جهت ارزش معرفتی و جنبة کاشفیت آنها اثر نمی‌گذارد. ثمرة این بحث آن خواهد بود که از منظر مبانی معرفتی اسلامی، صحت و سقم یک معرفت از زاویة گرایش، عواطف یا منافع فردی و یا جمعی افرادی که به آن روی می‌آورند رقم نمی‌خورد و با میزان کاشفیت از حقیقت نفس‌الامری پدیدة اجتماعی منطبق خواهد بود (پارسانیا، 1388). در مقام جمع‌بندی بحث اخیر باید گفت با گذر از منظومة روشی اثبات‌گرا و ورود به فضای معرفتی رئالیسم انتقادی، به‌آسانی می‌توان ضرروت روش‌شناختی تولید دانش مدیریت اسلامی را اثبات کرد، اما نباید در عین حال از نقاط ضعف رویکرد اخیر غفلت کرد. به نظر می‌رسد با تکیه بر مبانی حکمت صدرایی از یک‌سو ضمن پذیرش نقش اعدادی بافت فرهنگی در صورت‌بندی دانش، به‌سهولت می‌توان ضرورت تولید دانش مدیریت اسلامی را اثبات کرد و از دیگر سو برای تثبیت معیار صدق و کذب گزاره‌های علمی، از مبانی متافیزیکی و ابعاد وجودی دانش مدیریت بهره برد. در این چارچوب، پدیده‌های سازمانی، همان‌طور که صورتی در روابط و مناسبات فرهنگی دارند، از نفس‌الامری نیز برخوردارند که میزان کاشفیت گزارة علمی از آن حقیقت نفس‌الامری معیاری است برای نقد غنای معرفتی نظریه. البته میزان نفوذ نظریه در صحنة مناسبات فرهنگی و اجتماعی نیز معیاری برای شناخت ظرفیت کارکردی آن خواهد بود. نتیجه گیری بی‌شک برای ورود به قلمرو تولید دانش مدیریت اسلامی، منظر فلسفی، رهیافتی مؤثر خواهد بود. بر این اساس، این مقاله نسبت میان مدیریت و اسلام در دو فرض ضرروت (امتناع) و امکان را بررسی کرده است. در گام نخست امکان ثبوتی و اثباتی تولید دانش مدیریت اسلامی در کانون بررسی قرار گرفته و در ادامه با تکیه بر نقد مکاتب روش‌شناسی مدرن به‌ویژه مکتب اثبات‌گرایی بر اساس روش‌شناسی انتقادی از ضرورت تولید دانش مدیریت اسلامی مبتنی بر مبانی روش شناسانة مکتب اخیر بحث شده است. این مکتب در قیاس با سایر مکاتب روش‌شناختی جدید، ظرفیت مناسب‌تری برای اثبات ضرورت تولید دانش مدیریت اسلامی دارد، اما خود به‌دلیل تقلیل تام معرفت و دانش مدیریت اسلامی به زمینه‌های اجتماعی از منظر حکمت صدرایی با مسائل و مشکلات جدی رو‌به‌روست. در پایان مقاله ضمن بررسی این مسائل، به برخی ظرفیت‌های مؤثر جکمت صدرایی برای پایه‌گذاری روش‌شناسی علم مدیریت اسلامی تصریح شد.   منابع برگر، پیتر، توماس لوکمان (1375)، ساخت اجتماعی واقعیت (رساله‌ای در جامعه‌شناسی شناخت)، ترجمه فریبرز مجیدی، علمی فرهنگی. پارسانیا، حمید، «رئالیسم صدرایی» (تابستان1388)، علوم سیاسی، ش 42، ص 9-30. پارسانیا، حمید (1381)، هستی و هبوط، چاپ دوم، تهران، معارف. چالمرز، آلن اف (1384)، چیستی علم در آمدی بر مکاتب علم‌شناسی فلسفی، ترجمه سعید زیباکلام، چ ششم، تهران، سمت. حقیقی، شاهرخ (1381)، گذار از مدرنیته؟ نیچه، فوکو، لیوتار، دریدا، تهران، آگه. دانایی فرد، حسن و سیدمهدی الوانی و عادل آذر (1383)، روش‌شناسی پژوهش کیفی در مدیریت: رویکردی جامع، تهران، صفار- اشراقی. سایر، آندرو (1385)، روش در علوم اجتماعی، ترجمة عماد افروغ، با مقدمه حمید پارسانیا، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. فقیهی، ابوالحسن و محسن علیزاده، «روایی در تحقیقات کیفی» (تابستان1384)، فرهنگ مدیریت، ش 9، ص 5-20. قائمی نیا، علیرضا، «علم قدسی در حکمت خالده» (تابستان1385)، ذهن، ش26، ص 37-56. کوهن، توماس (1383)، ساختار انقلاب‌های علمی، ترجمه عباس طاهری، تهران، قصه. گنون، رنه (1361)، سیطره کمیت و علائم آخر الزمان، ترجمه دکتر علی محمد کاردان، تهران، دانشگاهی. مظفر، محمدرضا (1378)، منطق، ترجمه علی شیروانی، قم، دارالعلم.   سیدمحمدحسین هاشمیان: استادیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه باقرالعلوم (ع). معرفت فرهنگی و اجتماعی 10- سال سوم، شماره دوم، انتهای متن/

94/07/06 - 03:43





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن