واضح آرشیو وب فارسی:الف: راز ماندن "مهدی باکری" در آن سوی دجله چه بود؟
تاریخ انتشار : سه شنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۲۲:۳۴
ظاهرا به امام پیام رسیده بود که مهدی باکری شهید شده و همهی فرماندهان از شهادت او ناراحت هستند. احمدآقا پیامی از سوی امام داشت و گفت: امام فرمودهاند عزیزان من برای خدا میجنگیم. چه شهید بشویم و چه پیروز بشویم، پیروزیم.محسن رضایی، فرمانده اسبق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در رابطه با سردار شهید "مهدی باکری" گفت: دجله نقطهای دارد که به صورت دایرهای شکل از شمال به جنوب پیچ میخورد که به آن کیسهای میگفتند. محل ماموریت لشکر ۳۱ عاشورا در این منطقه بود. آنها میبایست با پیشروی در دل نیروهای عراق شکافی ایجاد میکردند تا ارتباط شمال به جنوبشان قطع شود.فرمانده سپاه در دوران جنگ با بیان اینکه لشکر عاشورا این نقطه را به دست آورد و به هدف رسید، اظهار داشت: اما در روز دوم و سوم عملیات اوضاع برمیگردد و از آقامهدی خواسته میشود که به عقب برگردد اما نمیآید. سوال این است که چرا به عقب برنگشت؟وی افزود: تاکنون کتابهای ارزندهای در رابطه با شخصیت آقامهدی و آقاحمید نوشته شده است اما کسی دربارهی این راز حرفی نزده است.رضایی گفت: در عملیات بدر، ۲ قرارگاه عملیات میکردند. یکی از قرارگاهها فرماندهاش آقای بشردوست بود که لشکر عاشورا نیز تحت امر این قرارگاه عملیات میکرد. نیروهای لشکر عاشورا توانسته بودند از مرز عبور کنند، ساحل دجله را گرفته و به خاک دشمن نفوذ کرده بودند اما موفقیتی به دست نیامده بود.اصرار فرماندهان برای بازگشت آقامهدیوی تصریح کرد: بشردوست با آقامهدی تماس میگیرد که شما تکلیفتان این است که برگردید، آقامهدی میگوید: اینجا جنگ، جنگ آتش است و برنمیگردم. به احمد کاظمی که با ایشان دوست بودند گفتم که به آقا مهدی بگویند برگردد، به ایشان هم گفته بود برنمیگردم و اتفاقا جای خوبی است که شما هم بیایید.رضایی افزود: در نتیجه خودم به آقای کبیری رئیس ستاد لشکر عاشورا گفتم برو به آقامهدی بگو بیاید پشت بیسیم. اما آقای کبیری هم موفق نشده بود او را راضی کند که بیاید پشت بیسیم. در این دجله چه خبر بود؟مرد مبارزهوی گفت: آقامهدی میدانست که اگر بیاید پشت بیسیم خارج از این که من نماینده امام در جنگ بودم، به دلیل رابطهی قلبی که با هم داشتیم باید برمیگشت اما نیامد.رضایی در ادامه به شخصیت آقامهدی باکری و سوابق مبارزاتی او اشاره کرد و گفت: مهدی باکری یک انقلابی موثر در آذربایجان، ارومیه و تبریز بود. بیشتر فعالیتش از دانشگاه تبریز آغاز شد. حتی برخی از انقلابیون اصفهان به تبریز میرفتند تا از طریق رابطهی مهدی با اکراد اسلحه وارد کشور کنند.دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام تاکید کرد: آقای یاحی برای من تعریف کرد که آقامهدی برای ما اسلحه تهیه میکرد.وی مهدی باکری را یک آدم به تمام معنا انقلابی دانست و خاطرنشان کرد: کسی از کار او سر در نمیآورد. مرحلهی دوم زندگی ایشان از پیروزی انقلاب اسلامی تا آغاز جنگ تحمیلی بود. آقامهدی علاوه بر اینکه شهردار ارومیه بودند، نقش عمدهای در تامین امنیت شهر در مقابله با ضدانقلاب و مبارزه با آنها داشت.وی بیان داشت: من وقتی مسئول اطلاعات سپاه بودم اسم ایشان را شنیده بودم. در عملیات فتح المبین با احمد کاظمی بود، وقتی ایشان را دیدم چشمم را گرفت و از احمد پرسیدم ایشان کیست؟ گفت: مهدی باکری است. به احمد کاظمی گفتم باید او را آزاد کنی. گفت: چرا؟ گفتم می خواهم یک لشکر به او بسپارم. اما او قبول نکرد و بعد از عملیات بیت المقدس، آقامهدی باکری فرمانده تیپ عاشورا شد.عدم الفتحهای پس از فتح خرمشهررضایی تصریح کرد: نقطهای که در عملیات بدر به آقامهدی سپرده بودیم خیلی مهم بود و اگر حفظ میشد می توانستیم به موفقیتی دست یابیم وگرنه حادثهای برای ما اتفاق میافتاد. مهمتر از این موقعیت عملیات بدر خیلی مهم بود. بعد از فتح خرمشهر با موجی از عدم الفتحها مواجه شدیم. در هر عملیاتی ۱۰ تا ۲۰ درصد موفق میشدیم.وی ادامه داد: عملیات رمضان نخستین عملیات پس از بیت المقدس این گونه بود. همچنین والفجر مقدماتی و والفجر یک. ما متوجه شدیم که در زمین و خشکی نمیتوانیم با دشمن درگیر شویم. ابتکار به خرج دادیم. منطقهای باتلاقی در هور پیدا کردیم و گفتیم اینجا میتوانیم به حساب دشمن برسیم.رضایی خاطرنشان کرد: لذا عملیات خیبر را انجام دادیم که آقاحمید در آنجا به شهادت رسیدند. گرچه توانستیم جزایر را بگیریم اما جنگ به بن بست رسیده بود. همه فرماندهان را جمع کردیم و جلسه گذاشتیم. همه پذیرفتیم که جنگ به بن بست رسیده است. گفتیم یک بار دیگر به خدا توکل میکنیم و در همین منطقه خیبر، عملیات بدر را انجام میدهیم تا راهی باز شود چون در مذاکرات نیز حق ما را نمیدادند.غیرت آقامهدی اجازه برگشت نمیدادفرمانده سپاه در دوران جنگ هشت ساله با اشاره به ماموریت لشکر عاشورا در عملیات بدر گفت: این لشکر باید به پلی میرسید که محل ارتباط شمال به جنوب نیروهای عراقی بود و بایستی این پل منفجر میشد. یک گردان تخریب نیز قرار بود در کنار آقا مهدی باشند. نیروهای لشکر منطقه را گرفتند، به پل رسیدند اما خبری از گردان تخریب نبود و آنها در نیمههای شب راه را گم کرده بودند.وی افزود: اما این گردان زمانی به کنار آقامهدی رسید که گردان متلاشی شده بود. آقا مهدی گروه دیگری را بسیج کرد و گفت بلم بیاورید و از دجله مهمات وارد کنید. اما تا این گروه نیز برسند دشمن به پل رسیده بود. آقا مهدی همچنان امیدوار بود. از آن سو دشمن نیز بسیار تلاش میکرد چون گلوی آنها در دست ایران افتاده بود.رضایی گفت: در اینجا درگیری سختی بین نیروهای آقامهدی و دشمن صورت گرفت. لشکری که تمامی نیروهایش نیز به آن سوی دجله نرسیده بودند. آقامهدی مقاومت میکرد و میجنگید. فشار آتش دشمن زیاد شد. بشردوست با او تماس گرفت که برگردد اما قبول نکرد.فرمانده اسبق سپاه در حالی که در فراق فرمانده شجاع لشکر عاشورا اشک میریخت، ادامه داد: من در بدر به دنبال مهدی میگشتم اما او از من فرار میکرد. آقامهدی بین خود و غیرتش مانده بود. غیرتش حکم میکرد که بماند اما خودش میگفت برگردد.مهدی باکری بیمشک شده بودرضایی با بیان این سوال که چرا آقا مهدی نیامد، اظهار داشت: من تنها تصویری که میتوانم از این صحنه برداشت کنم، تصویر غم انگیز حضرت ابوالفضل عباس(ع) در دفاع از مشک بود.وی افزود: همهی دوستان علاقه من را به آقامهدی میدانند. من او را خوب میشناختم. فکر میکنم بتوانم بگویم چه بر آقا مهدی گذشت. ابوالفضل(ع) علمدار سپاه امام مامور میشود برای اهل خیمه آب بیاورد. وقتی آب را از فرات میگیرد با عشق و علاقه به سمت خیمهها میرود. وقتی او را محاصره میکنند تمام تلاشش این بود که مشک حفظ شود. تیر بر چشمانش میزنند. تیر بر دستانش میزنند. اما حضرت مشک را بر دهان میگیرد. وقتی به مشک تیر انداختند حضرت دیگر خجالت میکشید به سوی خیمهها برود. آقامهدی هم همین طور شد.رضایی تصریح کرد: آقامهدی باکری میدانست جنگ به بن بست رسیده است و باید در بدر موفق شود و دجله را حفظ کند. آقا مهدی وقتی دید مشک پاره شده است، از این دنیا رفت. در نهایت گلولهای بر پیشانیش نشست و بر زمین افتاد. او را سوار بر قایق میکنند تا به این سوی دجله بیاورند اما با اصابت آرپیجی به قایقش از دجله به اروند، از اروند به خلیج فارس و به ابدیت پیوست.جنازهاش شرم داشت به این سوی دجله بیایدوی بیان داشت: من فکر میکنم آقامهدی قبل از اینکه بر قایق بگذارندش، دعایی کرد و آن این بود که خدایا آبروی من را حفظ کن. جنازهاش هم شرم داشت به این سوی دجله بیاید. کسانی که آقامهدی را میشناسند و از صبح تا شب در کنارش بودند، می توانند بگویند این واقعیت است.امام پیام داد برای عملیات بعدی آماده شویدرضایی ادامه داد: همه در جزیره شمالی جمع شدیم. نمیدانستیم چه کنیم. یکی از دوستان شروع به روضه خواندن کرد. احمدآقا تماس گرفت. ظاهرا به امام پیام رسیده بود که مهدی باکری شهید شده و همهی فرماندهان از شهادت او ناراحت هستند. احمدآقا پیامی از سوی امام داشت و گفت: امام فرمودهاند عزیزان من برای خدا میجنگیم. چه شهید بشویم و چه پیروز بشویم، پیروزیم. آماده شوید برای عملیات بعدی که پیروزی از آن شماست.رضایی تصریح کرد: همین که این پیام را شنیدم و از جلسه بیرون آمدم، اجرای عملیات فاو به ذهنم رسید و ما در عملیات والفجر۸ توانستیم بزرگترین موفقیت را به دست آوریم. طلسم شکسته شد و عملیاتهای والفجر۸، کربلای ۵ و کربلای ۱۰ با پیروزیهایی پس از چند سال عدم الفتح نصیب ایران شد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7]