واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
شعر و ضمیر تاریخی ایرانیان شعر از برترین هنرهای جهان به شمار میرود. در کشور ما، شعر در ضمیر تاریخی ایرانیان وجود دارد. همه مردم ایران شعر را دوست دارند و کم و بیش بیتهایی را از خاطر میگذرانند، اما چه خاصیتی در شعر فارسی وجود دارد؟ حکمت، معنویت، ادب، انسانیت، نشر عشق و محبت و ایجاد کردن فضای گرم میان آحاد افراد خانواده.
در این یادداشت به ضرورت و در حد ایجاز به اهمیت شعر در جامعه و خانه و خانواده مطالبی را می آوریم. وقتی زندگی هنری دیوید ثور، فیلسوف آمریکایی را مرور می کردم ناگاه در یک اثر از او به نام «صرفه جویی» چشمم به ترجمه یکی از حکایت های بوستان افتاد. فیلسوف یادشده پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه هاروارد به جنگل والدن پوند در ماساچوست رفت. یک اتاق خشتی برای خودش ساخت. در سال شش ماه به زراعت می پرداخت و محصول آن را در طول سال هزینه زندگی و معیشت خود می کرد. به دولت آمریکا مالیات نمی داد و می گفت: کشوری که از برده داری حمایت می کند، نباید به آن مالیات داد. این چند سطر را در صفت آزادگی این شاعر نوشتم و این که در اوج کتاب یاد شده، حکایتی از سعدی می آورد: حکیمی را پرسیدند چندین درخت نامور که خدای عز و جل آفریده است هیچ یک را آزاد نخوانده مگر سرو را که ثمره ای ندارد. در این چه حکمت است؟ گفت: هر درختی را ثمره ای معین است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه گردد، گاهی به عدم آن پژمرده می شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش است و این است حقیقت آزادگان. گرت ز دست برآید چو نخل باش کریم ورت ز دست نیاید چو سرو باش آزاد (گلستان سعدی) آیا می توان بهتر از این نقش آزادگی را تصویر کرد؟ ماجرای فیلسوف یادشده را آوردم تا بگویم سخن حکمت آمیز و معرفت ایرانی همه جهان را گرفته است. ادوارد براون گفته بود هرکجا سخن فارسی به گوشم می رسد، بوی عشق و دوستی از آن بلند می شود. آرتور پوپ، استاد هنر وصیت کرد که پس از مرگ، او را در ایران و مرکز آن، اصفهان به خاک بسپارند تا همه عالم بدانند ایران مرکز مهر و محبت و عشق و صلح و دوستی است. ویکتور هوگو گفته بود قلم من ایرانی شده است. هانری کربن، پدیدارشناس مشهور جهان از هزارها کیلومتر به ایران آمد تا آرامش خود را در کنار شیخ شهاب الدین سهروردی بیابد. ما در هر اثری شعر فارسی را بخوانیم، به نوعی ما را به آزادگی، جوانمردی و نوعدوستی دعوت می کند. زمانی که سعدی تصویری از عاقبت به خیری در پایان یکی از حکایت های بوستان به دست می دهد، انسان را تحت تاثیر قرار می دهد: اگر بی نوایی برم ور ستم/ گرم عاقبت خیر باشد، چه غم؟ زمانی که حافظ با پتک کلام چوب خشک غرور را می شکند، صدای شکستن اش پس از شش قرن به گوش ما می رسد: فکر خود و رای خود، در عالم رندی نیست/ کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی یا مولوی که کلید طلایی دوستیابی را به دست ما می دهد: همنشینی مقبلان چون کیمیاست/ چون نظرشان کیمیایی، خود کجاست؟ روزگاری که قحطی دمشق را فرامی گیرد، سعدی یکی از دوستان غنی و متمکن خویش را نگران و روی زرد می بیند. به او می گوید اگر همه چیز کم است، تو که از ثروت و مکنت کافی برخورداری چرا این گونه ضعیف شده ای؟ و پاسخی می شنود: که مرد ار چه بر ساحل است ای رفیق/ نیاساید و دوستانش غریق من از بی مرادی نیم روی زرد/ غم بی مرادان دلم خسته کرد آیا این برای انسان خودخواه امروز که همه چیز را برای خودش می خواهد، یک درس نیست؟ در این یادداشت خواستم که گرچه عرصه ای فراخ می خواهد، اما به کوتاهی مطلبی ارائه کرده باشم. در فرجام با دو بیت از مثنوی مولوی عطر امید را می پراکنیم و همه خوانندگان ارجمند را به مطالعه ادبیات و شعر فارسی دعوت می کنیم. انبیا گفتند نومیدی بد است/ فضل و رحمت های یارب بی حد است هان مشو نومید خود را شاد کن/ پیش آن فریادرس فریاد کن دکتر امیراسماعیل آذر - استاد دانشگاه
 
پنج شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 08:20
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 121]