تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):كسى كه براى زنده كردن حق يك مسلمان، شهادت حقّ بدهد، روز قيامت در حالى آورده مى‏...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803967900




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سالروز ارتحال شیخ رجبعلی خیاط ماجرای رؤیای صادقه مرید «رجبعلی خیاط» درباره ارتحال شیخ


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: سالروز ارتحال شیخ رجبعلی خیاط
ماجرای رؤیای صادقه مرید «رجبعلی خیاط» درباره ارتحال شیخ
یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط در رؤیای صادقه‌ای می‌بیند که شیخ وفات کرده است، پس از اذان صبح از خواب بیدار شده و بی‌درنگ به منزل شیخ می‌رود اما خوابش را تعریف نمی‌کند.

خبرگزاری فارس: ماجرای رؤیای صادقه مرید «رجبعلی خیاط» درباره ارتحال شیخ



به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس،‌ رجبعلی نکوگویان متولد 1262 در تهران مشهور به رجبعلی خیاط از عارفان اهل باطن بود که به گفته عده‌ای چشم برزخی داشت. به مناسبت در گذشت وی (22 شهریور 1340) مروری بر زندگی وی خواهیم داشت: رجبعلی معروف به خیاط زمانی که دوازده ساله شد پدرش را که یک کارگر ساده بود،‌ از دست داد. از دوران کودکی‌اش زیاد اطلاعی در دست نیست مگر آنچه مادرش در زمان بارداری حس کرده که زمانی پدرش غذایی به خانه آورده و او خواسته بخورد که فرزند در شکمش پا کوبیده و او احساس کرده که نباید آن غذا را بخورد و بعد فهمیده که غذاها حلال نیست. رجبعلی زمانی که بزرگ شد با رژیم پهلوی به شدت مخالفت کرد و پایبند به شریعت بود و علمای بزرگ آن دوره نظیر آیت‌الله محمدعلی شاه‌آبادی بود همینطور مرید پیر مراغه محبوب‌علی‌شاه بود به دلیل همین مراقبه‌ها و زندگی ساده‌ای که داشت به مقامات والای عرفانی رسید به طوریکه درباره کرامات او افراد بسیاری داستان‌هایی نقل می‌کنند. وی شغل خیاطی را برای خود انتخاب کرد که شغل لقمان حکیم بود و از این رو هم رجبعلی خیاط معروف شد و در منزلش یک کارگاه خیاطی به راه انداخته بود. همچنین منزلش نیز در خانه‌ای خشتی که میراث پدرش بود در خیابان مولوی زندگی می‌کرد و تا پایان عمرش هم در همان خانه بود. از یکی از فرزندان شیخ نقل شده که به پدرش گفته بوده زمانی که افراد رده بالا به دیدنتان می‌آیند آنها را به اتاق‌های بالا بیاورید اما شیخ می‌گفته که هر که می‌خواهد مرا ببیند روی همین خرده کهنه‌ها بنشیند من احتیاجی به چیزی ندارم. شیخ حتی لباس‌هایش نیز ساده و تمیز بود لباسی شبیه روحانیون می‌پوشید و عبا بر دوش داشت حتی می گوید که فقط یک بار بر خوشایند دیگران که یکی از اشراف تهران بوده، عبا پوشیده در عالم معنا مورد عناب قرار گرفته است. وی غذاهای ساده می خورد سر سفره دو زانو رو به قبلا می‌نشست و همیشه غذا را با اشتهای کامل می‌خورد. یکی از دوستان شیخ نقل می‌کند که روزی در ایام تابستان در بازار شیخ را دیده است درحالیکه رنگش مایل به زرد بوده و وسایلی حمل می‌کرده به او گفته که شیخ قدری استراحت کنید اما او گفته که «عیال و اولاد را چه کنم؟» همچنین از یکی از ارادتمندان شیخ که نقل کرده شب قبل از وفات شیخ از طریق رویای صادقه فوت ایشان به او الهام شده بوده، ماجرای وفات شیخ را چنین نقل می‌کند: شبی که فردای آن شیخ از دنیا رفت، در خواب دیدم که دارند در مغازه‌های سمت غربی مسجد قزوین را می‌بندند، پرسیدم: چه خبره؟ گفتند آشیخ رجبعلی خیاط از دنیا رفته. نگران از خواب بیدار شدم. ساعت سه نیمه شب بود. خواب خود را رؤیای صادقه یافتم. پس از اذان صبح، نماز خواندم و بیدرنگ به منزل آقای رادمنش رفتم، با شگفتی، از دلیل این حضور بی‌موقع سؤال کرد، جریان رؤیای خود را تعریف کردم. ساعت پنج صبح بود و هوا گرگ و میش، به طرف منزل شیخ راه افتادیم. شیخ در را گشود، داخل شدیم و نشستیم، شیخ هم نشست و فرمود: «کجا بودید این موقع صبح زود؟ » من خوابم را نگفتم، قدری صحبت کردیم، شیخ به پهلو خوابید و دستش را زیر سر گذاشت و فرمود: «چیزی بگویید، شعری بخوانید! » یکی خواند: خوش‌تر از ایام عشق ایام نیست/صبح روز عاشقان را شام نیست اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد/باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود ایشان هم پس از گوش سپردن به این شعر از دنیا رفتند.









  *منابع: -حکایت‌هایی از زندگی شیخ رجب‌علی خیاط، محمدمحمدی‌ری‌شهری -زندگینامه شیخ رجبعلی خیاط -کیمیای محبت   انتهای پیام/ک

94/06/22 - 11:13





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن