تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):حکمت را هر کجا که یافتی فراگیر، زیرا حکمت گمشده هر مومن است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837070537




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

فرهاد؛ صدایی که با همه فرق داشت


واضح آرشیو وب فارسی:ایلنا: برای سیزدهمین سال درگذشت روشنفکر موسیقی پاپ؛ فرهاد؛ صدایی که با همه فرق داشت
فرهاد؛ صدایی که با همه فرق داشت

محمود استاد محمد می‌گوید: اصلاً فرهاد خواننده نیست. روشنفکر است، دردمند است، ادیب است. از نثر بیهقی حرف می‌زند، متن انگلیسی ساموئل بکت را به من هدیه می‌دهد و سوره‌ای از قرآن را از حفظ می‌خواند. به گزارش خبرنگار ایلنا؛ فرهاد؛ صدایی بی‌صدا در روزهای تلخ زمستان؛ صدایی که نزدیک به نیم قرن در ذهن‌ها باقیمانده و هنوز هم حال و هوای آثارش با هیچ خواننده دیگری قابل مقایسه نیست. این حال و هوای خاص، حاصل سواد آکادمیک یا پیچیدگی موسیقی او نیست؛ آثار فرهاد خالص است و از درون او تراوش می‌کند. شهریار قنبری ترانه‌سرای برخی آثار فرهاد درباره‌ی او می‌گوید: «فرهاد در کنار نوازندگان، نه دورتر از نفس‌های واروژان و اسفندیار، کلمه‌هایم را می‌گریست.» فرهاد مهراد بیست و دوم دی ماه سال 22 بود که در تهران متولد شد. فرهاد نهمین و آخرین فرزند خانواده بود. او از ابتدای سال‌های کودکی به واسطه‌ی نوازندگی برادرش در ارکستر سمفونیک به موسیقی کلاسیک علاقمند شد اما خوش معتقد است که به دلیل محدودیت‌هایی که خانواده برای ایجاد کرد هیچوقت نتوانست حرفه‌ای و آکادمیک تحصیل کند. او در آن زمان مجبور بود به خانه‌ی دوستان ارمنی خود برود چراکه ارامنه در آن زمان آزادی بیشتری داشتند.            
Farhad.12
آغاز کار فرهاد با ارمنی‌ها و رضا موتوری سرآغاز خوانندگی فرهاد در نوجوانی با گروه "چهار بچه جن" بود. در این گروه فرهاد به همراه چند نفر از هم‌محلی‌هایش که ارمنی بودند؛ شکل گرفت. یک بار گروه برای اجرا به هتل خورشید در اهواز رفته بود که چون خواننده‌ای نداشتند در آخرین لحظه قرار شد فرهاد آواز بخواند. بعد از آن فرهاد به کافه‌ها و رستوران‌ها رفت و در آنجا به نوازندگی و خوانندگی پرداخت. او آثار بزرگان موسیقی راک و بلوز را کاور می‌کرد و همواره مورد تحسین قرار می‌گرفت. فرهاد در سال 49 با موسیقی فیلم "رضا موتوری" فارسی خواندن را آغاز کرد. اسفندیار منفردزاده درباره انتخاب فرهاد گفته که پس از فیلم قیصر در آن زمان به دنبال صدایی خاص می‌گشته و چون یک بار صدای فرهاد شنیده بود او را انتخاب کرد اما فرهاد مطمئن نبود که می‌تواند فارسی بخواند درنتیجه منفردزاده به او قول می‌دهد که اگر از نتیجه‌ی کار راضی نبود آن را پاک کند. البته هرگز چنین نشد چراکه این اثر به یکی از ماندگارترین آثار فرهاد تبدیل شد و فرهاد هم از آن راضی بود. از جمعه‌ی سیاه تا شبانه‌‌ی فرهاد چند ماه بعد و در پی حمله چند چریک به پاسگاه ژاندارمری در سیاهکل و علنی شدن مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی، اسنفدیار منفردزاده که به جریان‌های چپ گرایش داشت، تصمیم گرفت آهنگی برای این واقعه بسازد. اسنفدیار منفرزاده می‌گوید زمانی که از شهیار قنبری خواست ترانه‌ای در مورد دلگیر بودن غروب جمعه بسراید و از فرهاد خواست این ترانه را بخواند، به آنها نگفت که این آهنگ را برای سیاهکل ساخته و این موضوع فقط در ذهن او بوده است. فرهاد هم در مصاحبه‌ای تایید کرده با این‌که با توجه به جو زمانه و گرایش‌های منفردزاده حدس‌هایی می‌زده اما هیچ وقت در این مورد صحبتی بین آنها نشده است. ترانه "جمعه" ابتدا تهیه‌کننده پیدا نمی‌کرد اما خیلی زود تبدیل به یکی از پرفروش‌ترین صفحه‌های موسیقی ایران شد. در ادامه قطعه‌ی جمعه را می‌شنوید: فرهاد پس از قطعه‌ی جمعه در جامعه به عنوان خواننده‌ای معترض و سیاسی شناخته شد و از سوی دیگر بسیار شهرت یافت. این شهرت باعث فعالیت بیشتر او نشد و او تا سال 57 تنها یازده قطعه‌ی دیگر منتشر کرد
UmfNGWa0KVP8
حدود سه سال بعد از انتشار جمعه، منفردزاده این بار با شعری از احمد شاملو به سراغ فرهاد رفت. شعری که با مطلع "کوچه‌ها باریکن دکونا بسته، خونه‌ها تاریکن طاقا شکسته، از صدا افتاده تار و کمونچه، مرده می‌برن کوچه به کوچه"، آشکارا در انتقاد از وضع جامعه آن دوران ایران بود. این آهنگ که "شبانه" نام داشت با استقبالی کم‌نظیر روبرو شد. حتی قیمت بیشتر از معمول آن هم باعث نشد دانشجویان و جوانان از خریدن آن منصرف شوند. خسرو لاوی، مدیر استریو دیسکو که منتشرکننده این آهنگ و همه کارهای فرهاد در فاصه سال‌‌های ۵۰ تا ۵۷ بوده، می‌گوید بعد از آن که ساواک این صفحه را جمع کرد، دانشجویان جلدهای خالی صفحه شبانه را به چند برابر قیمت خود صفحه می‌خریدند. در ادامه قطعه‌ی شبانه را می‌شنوید: بعد از این وقایع ممیزی برای فعالیت هنرمندان بسیار زیاد شد و به همین نسبت انتشار کارهای سیاسی و اعتراضی غیرممکن‌تر می‌شد البته همچنان در طول این مدت آثار معترض بسیاری تولید شد.            
Farhad_m
آغاز روزگار غم‌انگیز فرهاد اما پس از انقلاب اسلامی در سال 57 به تدریج روزهای غم‌انگیز فرهاد آغاز شد. او مثل بسیاری از خوانندگان انقلابی شرایط زندگی‌شان دگرگون شد. به گفته خانم گلفام(همسر فرهاد)، او در آن سال‌ها برای گذراندن اوقاتش و گذران زندگی کارهای مختلفی می‌کرد. از جمله چند بار با حسین الهی قمشه‌ای، نویسنده و محقق ایرانی که از دوستان خانوادگی فرهاد بود، به قمشه رفت تا تکه‌های صنایع دستی برای فروش به تهران بیاورد، و مدتی هم روزهایش را در باغ یکی از آشنایانش در نزدیکی شهر دماوند می‌گذراند.  فرهاد 14 سال نتوانست برای آثارش مجوز بگیرد. در سال 68 زمانی که سیدمحمد خاتمی وزیر ارشاد بود و فضای بازتری در ارشاد حاکم بود؛ فرهاد آلبوم "خواب در بیداری" را آماده کرد. البته آن آلبوم هم سرانجام در سال 72 توانست راهی بازار شود و این اولین اثر فرهاد بعد از انقلاب بود. شب تاریخی فرهاد در سینما سپیده انتشار این آلبوم یک اتفاق غیرممکن و تاریخ‌ساز دیگر را به همراه داشت. فرهاد در تهران کنسرت می‌دهد. این کنسرت در آن زمان خیلی دور از انتشار بود اما یکی از کارمندان این شرکت به نام رودابه طاهری با یک سال رفت و آمد مدام به وزارت ارشاد نهایتا توانست کاری را که در ابتدا غیرممکن می‌نمود انجام دهد. فرهاد مهراد؛ جمعه نهم دی ماه سال 73 در سینما سپیده روی صحنه رفت. استقبال مخاطبان بلیت‌های 2500 تومان کنسرت را سه روزه به اتمام رساند. این درحالی بود که محمدرضا شجریان بزرگترین خواننده‌ی آن سال‌ها برای کنسرتش بلیت 300 تومانی می‌فروخت. فرهاد میان صدها نفر خواند و شبی تاریخی ساخت اما چند سال بعد (فروردین ماه سال 76) فرهاد کنسرت دیگری را در هتل استقلال تدارک دید. این کنسرت به دلیل مسائلی که مشخص نیست از سوی مقامات تنها چند ساعت مانده به اجرا لغو شد. فرهاد به دلیل تعطیلی روزنامه‌ها قصد داشت با گیتارش جلوی هتل برود و به مردم اطلاع دهد و روبه روی هتل به اجرای برنامه بپردازد اما به او وعده‌ی کنسرت دیگری داده شد و جلوی فرهاد را گرفتند. همسر فرهاد می‌گوید که این بدترین تجربه فرهاد در موسیقی بود و به او ضربه زد.    فرهاد به تدریج از سال 78 حالش وخیم شد. او به به هپاتیت سی مبتلا شده بود و سرانجام سه سال بعدبه دلیل شدت یافتن بیماری به فرانسه رفت. او سه ماه آخر عمرش را در خانه یکی از بستگان خانم گلفام در شهری کوچک در شمال فرانسه گذراند و نهایتا در چنین روزی در سن 59 سالگی در پاریس درگذشت. فرهاد در گورستان تیه در جنوب پاریس به خاک سپرده شد اما صدای او هنوز زنده است.              
13920503144803486885804
محمود استاد محمد بازیگر، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر در یادداشتی درباره‌ی فرهاد می‌گوید: «خبر درگذشت او من را از من جدا کرد و گفتم نمی‌توانم از او ننویسم و این از سر اَدا و اَطوار نبود. دیگر حوصله اَدا و اَطوار هم ندارم و از هر چه سکوت عالمانه است نکبتم می‌گیرد. فرهاد موسیقیدان بود و در موسیقی نظریه‌پرداز. پیانو و گیتار را خوب می‌نواخت. موسیقی کلاسیک را از عهد رُنسانس تا قرن بیستم می‌شناخت ولی در حیطه موسیقی مدرن دانشی بسیط، حسی جوشنده و نگاهی بدیع داشت و اطلاعات شگرفی نیز در موسیقی غرب و همچنین موسیقی سنتی خودمان داشت و البته خواننده هم بود؛ ولی من با وجه موسیقیدان و به خصوص با وجه خوانندگی‌اش ارتباطی نداشتم، هرچند که از سال‌های ۴۷ تا ۴۸ تا سال ۶۰ کمتر روز و روزگاری می‌شد که از حال یکدیگر بی‌خبر بمانیم. هنوز نوجوان بودم که خواسته و ناخواسته صدای او را شنیدم. جوانی که می‌خواند، ولی مثل دیگران نمی‌خواند. اَدا درنمی‌آورد. مانند بسیاری آرایش مو و مدل لباس و غمزه‌های نگاهش را به نمایش نمی‌گذارد. در حسرت خاطرات شب‌های مهتابی و بید مجنون و بوسه‌های کشدار زنجموره نمی‌کند. برای گوش، اعصاب و شعور مردم احترام قائل است. می‌خواند زنده و جاندار، می‌نوازد حی و حاضر و با کشش‌های خوش طنین موسیقی اش فریاد می‌کشد از بیخ و بُن جگر. از زیر آوار خفقان نعره می‌زند و اندکی بعد غریب‌تر از کوکو سرای دشت غربت مویه می‌کند. در همان روزها برحسب اتفاق دقیقه‌ای صدای او را از رادیو شنیدم. گفت‌وگو بود یا هر برنامه دیگری نمی‌دانم؛ ولی او حرف می‌زد. از بوف کور هدایت و زمستان اخوان حرف می‌زد و بحث می‌کرد و من مانده بودم معطل که: «او؟ خواننده ترانه‌های (ری چارلز) و غم تنهایی هدایت؟ خواننده کوچینی و یأس زمستانی امید؟» حیرتم معقول بود، هرگز نشنیده بودم که یک خواننده موسیقی پاپ از ادبیات ایران و همچنین هشیارانه از تاریخ سیاسی ایران حرف بزند. این پرسش در من کهنه شد تا چهار سال بعد که برای نخستین بار وی را در کافه فیروز، سر میز محمد آستیم دیدم. در آن دوران جذب آستیم و همراه شدن و هم صحبت شدن با او کار ساده‌ای نبود. عبث، عبث تنهایی‌اش را نمی‌شکست و با هر کسی هم نمی‌نشست و لذت کلام خون چکانش را به رایگان قسمت نمی‌کرد؛ ولی آن روز در کافه فیروز دیدم که آستیم اَنیس و مونس وی است. رفاقت‌شان کهنه است و فرهادِ همراه آستیم، اصلاً فرهاد خواننده نیست. روشنفکر است، دردمند است، ادیب است. از نثر بیهقی حرف می‌زند، متن انگلیسی ساموئل بکت را به من هدیه می‌دهد و سوره‌ای از قرآن را از حفظ می‌خواند. فردای آن روز حیرتم را برای اکبر مشکین بازگو کردم. مشکین گفت: «پیره پدر! فرهاد خیلی بیشتر از آن است که تو شناختی .» از آن شب به بعد حدیث سال‌ها همدردی و هم‌بندی و هم خرجی آغاز شد و من دیدم، دیدم که آن مستغنی از هرچه که دنیوی‌ست، آن بی‌نیاز از نام و جاه و جلالت مآبی‌های متداول، کمر نیاز را چه آسان نمی‌شکند. او در تمام آن سال‌ها به راحتی می‌توانست، نه با فروش تاریخ تبارِ اندیشگی‌اش، فقط با رهن اندکی از وقتش ثروتمند شود، ولی نمی‌شد. نمی‌خواست، نمی‌فروخت، فروشنده نبود، حتی یک پرده از صدایش را، یک مضراب از سازش را. یک بار گفت: «من نمی‌توانم زیر سایه سر نیزه، ترانه عاشقانه بخوانم و نخواند، هرگز نخواند.» او خواننده بود اما از امتیازات خوانندگی استفاده نمی‌کرد. ترانه‌های اجتماعی که سیاسی تلقی می‌شد می‌خواند اما میراث‌خوار سیاست نبود. مانند بسیاری لاف سیاسی نمی‌زد، دکان سیاست باز نمی‌کرد و از هیچ نمدی توقع هیچ کلاهی را برای خود نداشت که هیچ، حتی به کلاهی که دیگران بر سر خود می‌گذاشتند می‌خندید. اگر نوار «جمعه» آن زمان را نه «جمعه» بعد از انقلاب، چاپ سال‌های پنجاه را پیدا کردید می‌بینید که ترانه‌سرا با یک هیبت سیاسی ترانه‌اش را تقدیم کرده است به دکتر اسماعیل خویی، آهنگساز با شهامتی مبارزاتی آهنگش را تقدیم کرده است به غلامحسین ساعدی و او برای آنکه در آن تقدیم نامچه دکاتیری کم نیاورد صدایش را تقدیم کرده است به «دکتر صلحی‌زاده» که آن روزها مشهورترین پزشک ترک اعتیاد بود. زهی تسخر! که او زد بر بنیان آن باورهای بی گوهر. پیش از این گفتم که در تمام دهه پنجاه شاهد تک لحظه‌هایی از لحظات ماهیت هستی او بودم. از مرور لحظات می‌گذرم و به سال شصت، سال باور جدایی‌ها می‌رسم. همان سالی که زندگی حکم انجماد همه ما را جاری کرد و فهمیدیم که بهتر است سرمای زمستان خاموشی را تقسیم نکنیم. هرکس بار انزوای خودش را صبورانه بر دوش کشید؛ ولی در جمع ما حیرت وی از صبوری‌اش وسیع‌تر بود که چرا؟ چرا هیچ‌کس او را نمی‌شناسد؟ نمی‌شنود؟ به جا نمی‌آورد؟ چرا شنوندگان و پذیرندگان و تأییدکنندگان پیشین اصرار دارند که او را نشنوند؟ به عنوان مثال «وحدت» سرود سنگرهای خیابانی سال ۵۷ شد. مگر ممکن است طنین صدای او در شبانگاهان سنگرهای خیابانی فراموش شده باشد؟ ولی شده بود. این ناممکن اتفاق افتاده بود و او نمی‌توانست برای «سرود وحدت» مجوز پخش بگیرد. مسئولان اداره موسیقی همان سنگریان سال ۵۷ دیگر او را نمی‌شناختند، نمی‌خواستند «وحدت» را بشنوند و وی از این امتناع سخت، این برخوردهای یخین، دچار سرسام شده بود. یک بار از او پرسیدم که: «چه می‌گوید؟ آن سنگرنشین امروز مدیر شده؟» و او با زهر خندی گفت: «می‌گوید: (ح) جیمی کلمه ترجیع ترانه را غلط تلفظ کرده‌ای» و عکس‌العمل فرهاد کسی که عربی را با فصاحت حرف می‌زد و حتی خرده نیز بر ترجمه قرآن می‌گرفت چه می‌توانست باشد؟»                                       
Farhad.23


۱۳۹۴/۰۶/۱۰ ۰۹:۱۵:۱۱





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایلنا]
[مشاهده در: www.ilna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 116]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن