تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه يكى از شما به خانه خود وارد مى‏شود، سلام كند، چرا كه سلام بركت مى‏آورد و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837450222




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

همه این دردسرها عواقب کوتاهی شماست


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری پانا: دوشنبه های داستان؛ همه این دردسرها عواقب کوتاهی شماست خبرگزاری پانا: دنیا برای لحظه ای سیاه شد و ناگهان میان موجی از سفیدی غرق شدم.
۱۳۹۴ دوشنبه ۹ شهريور ساعت 12:49

خبرگزاری پانا+

چند بار دکمه سه را زدم. آسانسور کار نمی کرد. تا برسم بالا نفسم به شماره افتاد. گوشه اتاق، سنگینی نگاه پسربچه ای که یک پتوی مسافرتی آویزان، پاهای نحیفش را از ترحم دیگران پنهان کرده بود، دلم را لرزاند. دست روی شکمم گذاشتم و گفتم:
- نگران نباش عزیز دلم، تو خوبی. خوبِ خوب!
چند نفر روی صندلی های راحتی رنگارنگ نشسته بودند. بعضی ها چرت می زدند و بعضی با هم پچ پچ می کردند. صدایی عصبانی از اتاق کناری خانم منشی شنیده می شد. در باز شد و دکتر گفت:
- بفرمایید بیرون. من آزمایش های لازم را برای شما نوشته بودم. همه این دردسرها عواقب کوتاهی شماست!
زن با گوشه روسری اشکهایش را پاک کرد. از دیدن صورت تکیده اش دل آدم پریشان می شد. با گریه گفت:
- من به شما گفتم بچه اولم پاهاش مشکل داره. گفتم آزمایش بنویسید تا خیالم راحت بشه. همش گفتین زوده، زوده. باید مجوز سقط جنین به من بدید. من چطور دو تا بچه مریض رو بزرگ کنم؟!
دکتر رو به منشی کرد و گفت:
- خانم، مریض بعدی را بفرستید داخل. من همچین چیزی نمی نویسم. شما نباید بعد از دو ماه فاصله به دکتر سر می زدید. دیگه کاری از دست من برنمیاد. باید به مراجع قانونی مراجعه کنید.
مرد کنار پسربچه دستهای به هم قفل شده اش را از هم باز کرد. ویلچر پسربچه را هل داد. ساکت و سر به زیر، بی هیچ حرفی زن را با خود برد.
سکوت مطلق اتاق را برداشت. همه ترسیده بودند، من از همه بیشتر. کیف دستی کوچکم را فشردم و از مطب بیرون زدم. نگاه خجالت زده و غمگین پسربچه در حالی که مادرش گریه می کرد از جلوی چشم هایم کنار نمی رفت. یک ماه دیگر کودکم به دنیا می آمد. بالای پله ها سرم گیج رفت، همانجا نشستم. دنیا برای لحظه ای سیاه شد و ناگهان میان موجی از سفیدی غرق شدم. درد عجیبی به تنم پیچید. فریاد زدم. میلاد دستهایم را گرفت و دکتر را صدا زد. ناله ها امانم را برید. کودکم را احساس نمی کردم. میلاد بغضش را می خورد. دکتر گفت:
چیزی نیست. این دردها طبیعیه، نگران نباشید. براش آرامبخش می نویسم!
دستهای میلاد را فشار دادم و گفتم: بچه ام، میلاد بچه مون!
-چیزی نیست حالت خوب میشه. همه چی درست میشه! ما بازم بچه دار می شیم. باید خدارو شکر کنیم که بچه ...
دنیا روی سرم خراب شد. چشمهایم سیاهی رفت. زندگی به صورتم سیلی می زد. چشمهایم را باز کردم. منشی دکتر شانه هایم را تکان می داد:
- خانم شادمان حالتون خوبه؟ بهترین؟ چی شد یهو چرا از حال رفتید!
به خودم آمدم. این کابوس از سرم گذشته بود. خدا را شکر کردم. به میلاد زنگ زدم و تا برسد روی همان پله ها نشستم. یاد گرفته بودم به نشانه ها دقت کنم. باید آزمایش های بیشتری انجام می دادم...   لیلی خوش گفتار/ شهریور 1394













این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاری پانا]
[مشاهده در: www.pana.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن