واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: مديريت فرهنگي حلقه مفقوده پازل ايران و افغانستان
موضوع قدرت فرهنگ و تأثيرگذاري فرهنگي در عصر كنوني بسيار رايج شده است. آنچنان كه قرن حاضر را قرن جنگ فرهنگي ميدانند. جنگ نرم واژه مناسبي براي اين عرصه مهم است؛ جنگي كه در آن نه سياستمداران و نه نظاميان در آن تعيين تكليف ميكنند.
نویسنده : معصومه طاهري
موضوع قدرت فرهنگ و تأثيرگذاري فرهنگي در عصر كنوني بسيار رايج شده است. آنچنان كه قرن حاضر را قرن جنگ فرهنگي ميدانند. جنگ نرم واژه مناسبي براي اين عرصه مهم است؛ جنگي كه در آن نه سياستمداران و نه نظاميان در آن تعيين تكليف ميكنند. فرهنگ مانند رودي است كه خواهناخواه راه خود را با وجود موانع باز ميكند، اما اگر اين رود خروشان در تنگناي سوءمديريتها و اهمالورزيها قرار بگيرد ممكن است به مرداب تبديل شود. متأسفانه وقتي خوب نگاه ميكنيم در كشور ما فعاليت خاصي دراين حيطه تأثيرگذار ديده نشده است از آن جمله تأثيرپذيري و تأثيرگذاري فرهنگي ميان دو ملت همزبان و همسايه ايران و افغانستان است. چند روز پيش در حركتي بديع و شايسته تقدير برنامه «خندوانه» از قشر گمشده در جامعه امروز ما ياد شد؛ قشري كه به خاطر سوء مديريتها و عدم مهندسي فرهنگي نه تنها از ظرفيتها و تواناييهايشان استفاده نشده است، بلكه به دروغ و در توجيه كمكاري برخي مسئولان آنان را مسبب برخي از مشكلات ايرانيان معرفي كردهاند. حضور مهمانان افغانستاني در برنامه «خندوانه» چند نكته را به ذهن متبادر كرد. اينكه مردم پناهجوي افغاني در كشورمان به دليل شرايط نامناسب كشورشان و ناامني به اجبار راهي ايران شدهاند و مهاجراني كه هم دين و هم مسلك ما هستند اما گويا اين حركت از سوي عدهاي ناآگاه مقبول نيفتاده بود، زيرا برخي درصفحه اينستاگرام مجري برنامه نظراتي با الفاظي ناپسند و غيراخلاقي گذاشته بودند، البته شايد اين افراد چندان مقصر نباشند و بايد نوك پيكان را به سمت مديران فرهنگي نشانه گرفت، اين آقايان هنوز امالقراي جهان اسلام را براي افراد تفهيم نكردهاند و چه بسا حتي خودشان هم مفهوم آن را در نيافتهاند كه 3 ميليون پناهجوي افغان كه در ايران ساكن هستند يك ظرفيت بالقوه و تأثيرگذار براي صدور فرهنگ ما محسوب ميشوند!
جاي تأسف است پس از گذشت 30 سال از حضور افغانستانيها در كشورمان كه اكثريت آنها هم دين و هم مسلك با ما هستند رسانههاي كشورمان و فضاي فرهنگي در معرفي نخبگان افغان كاري نكردهاند نخبگاني كه ميتوانند با كمترين هزينه به خاطر وجوه مشتركي كه بين ما و آنها وجود دارد مستقيم و غيرمستقيم به سفيران فرهنگي جمهوري اسلامي تبديل شوند. در تمام دنيا از چنين ظرفيتهايي بهره ميبرند ولي ما با وجود چنين ظرفيتهاي بالقوه تأثيرگذاري هنوز اندر خم يك كوچهايم. براي نمونه در سينما و تلويزيون اين سؤال مطرح است كه چرا يك بازيگر افغانستاني حتي در نقشهاي متوسط هم نداريم؟! كه اگر وجود داشت به اشتراكات اين دو ملت ميافزود و قدرت تأثيرگذاري ما را بر افغانستان بيشتر ميكرد آن هم زماني كه امريكا براي افغانستان دندان طمع تيز كرده تا اين كشور همسايه و مسلمان را در ديگ تمدن ذوب كن خود مستحيل سازد. البته سينماي ايران آثاري براي مردم و كشورافغانستان توليد كرده است اما اين سينما تواناي معرفي يك چهره از هنرمندان افغاني را به جهان نداشته است كه اين هم جاي تأمل است و هم جاي تأسف يا در حوزه موسيقي سيستم عريض و طويل فرهنگي ما قدرت و همت آن را نداشته تا خوانندگان توانا تربيت و معرفي كند. در زمان حمله امريكا به افغانستان يعني پس از حادثه 11 سپتامبر نماهنگهايي براي ملت افغانستان از تلويزيون ايران پخش ميشد كه دلنشين و اثرگذار بودند آن زمان قصد مصاحبه با اين هنرمند افغاني را داشتم ولي پس از تحقيق درباره وي متوجه شدم كه او از پناهجويان دركشورغيرهمزبان به نام انگليس توانسته مجال ظهور و بروز داشته باشد نه در كشور همزبان و هم دين خود كه وجوه اشتراكات زيادي هم با هم دارند. بهراستي چرا تلويزيون ما به اين فضاها كمك نميكند؟! آيا بايد بي.بي.سي، صداي امريكا و شبكه من و تو وارد شوند تا برخي از مسئولان مقلد آن را عيناً كپي كنند؟! رسالت امالقراي ما درجهان اسلام چيست؟!
دو سال پيش كه نمايشگاه قرآن تهران بخش رهيافتگان داشت، بانوي تازه مسلمان هلندي به همراه همسر جوان افغانياش به اين بخش آمده بودند. با وي كه گفتوگو كردم متوجه شدم او متأثر از همسرش مسلمان و شيعه امام علي شده بود اما همسر وي كه فرد باخلوص نيت و معتقدي بود ميگفت از اينكه خانم خود را به ايران آورده است پشيمان است زيرا در ايران جلوي همسرش از خيابان و كوچه و بازار گرفته تا ادارات مورد تحقير و بياحترامي قرار گرفته است. او ميگفت شايد براي يك شيعه مانند او زندگي در بلاد كفري مانند هلند راحتتر باشد. او كه چهره و موهاي بلوند شبيه اروپاييان داشت ميگفت اولش فكر ميكنند من هم هلندي هستم ولي وقتي متوجه ميشوند اهل افغانستانم برخورد بدي با من دارند. آنجا بود كه آه از نهادم برخاست. راستي آن روز كه بغض آن مرد جوان شيعه افغاني شكست شب شهادت امام علي(ع) بود؛ شبي كه بارها از خود پرسيدم آيا واقعاً ميتوانيم خود را محب و شيعه آن امام قرار بدهيم؟!
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 31]