محبوبترینها
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکتهای مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه میتوانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدلهای [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
مشاوره حقوقی تلفنی با کمترین هزینه
مشاوره حقوقی تلفنی با کمترین هزینه
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1804037264
![نمایش مجدد: هق هق گریه، پایانی بر 29 سال چشم انتظاری refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
هق هق گریه، پایانی بر 29 سال چشم انتظاری
واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: هق هق گریه، پایانی بر 29 سال چشم انتظاری کرمان - ایرنا - اشک شوق، غبار چشم های سال ها به درمانده و منتظرش را می زدود و این نوید پایان 29 سال چشم انتظاری بود.
![هق هق گریه، پایانی بر 29 سال چشم انتظاری](http://img7.irna.ir/1394/13940507/81699616/81699616-70061428.jpg)
به گزارش ایرنا پیرزن در حالی که اشک هایش را با گوشه چادرقدش پاک می کرد هق هق کنان، گوشی تلفن را گرفت و خطاب به فرزندانش گفت خبر دارید محمدرضا داره میاد و گریه امانش را برید.
هق هق صدایش مانع از این می شد که صحبت هایش را به وضوح بشنوم اما این را خوب می شنیدم "خبر داری محمدرضا داره میاد " ...
بعد از اینکه خبر شناسایی چند تن از شهدای غواص و چندی دیگر از شهدا را به عنوان شهدای استان کرمان شنیدم، مسرور از آمدنشان طبق گفته بنیاد شهید و امور ایثارگران برای عرض تبریک به سمت منزل دو تن از شهدا حرکت کردیم؛ ساعت حدود 13 بود ظهر یک روز گرم در دل مرداد ماه.
آفتاب بی محابا می تابید طبق آدرسی که داشتم این کوچه باید ماوایی برای استشمام دوباره بوی شهادت باشد.
هنوز خبرنگاران و حتی مسوولان بنیاد شهید نرسیده بودند کنار کوچه زیر سایه دیوار که حالا به کمتر از یک متر رسیده بود ایستادم و به خانه شهید محمدرضا طالبی زاده خیره شدم، دری کوچک و خانه ای قدیمی. در این تصور بودم که روزها و شب ها محمدرضا در کوب و زنگ این در را برای ورود زده است و البته چه چشم هایی که به یمن آمدن محمدرضا درخشیده اند.
یقین دارم حالا با گذر سال ها باز هم مادر و پدر و اهالی این خانه منتظر ورود فرزند دلبندشان هستند او که هیچگاه بعد از حضور مقتدرانه در عملیات کربلای چهار، دیگر خبری از او نیامد.
می دانم پدر و مادر محمدرضا به افتخارات و شایستگی های او می بالند و خودشان را با این مسایل سرگرم کرده اند که تا امروز دوام آورده اند.
حضور خبرنگاران یکی پس از دیگری رشته افکارم را از هم گسیخت. بچه ها تصمیم گرفتند برای اینکه در وقت صرفه جویی کرده باشیم قبل از آمدن مسوولان بنیاد شهید زنگ خانه شهید را بزنیم و برای گرفتن پاره ای اطلاعات وارد خانه شویم که درست قبل از اینکه دست یکی از خبرنگاران به زنگ منزل شهید محمدرضا برسد روابط عمومی اداره کل بنیاد شهید از راه رسید و با هیجان گفت نه، زنگ نزنید، الان نه! همه متعجب شدیم و دلیلش را جویا شدیم و او در کمال ناباوری گفت، خانواده این شهدا هنوز نمی دانند که شهیدشان پیدا شده ما می خواهیم بعد از ورود به خانه با ثبت وقایع و مستند سازی این موضوع را به خانواده آنها بگوییم.
جالب بود اگر روابط عمومی بنیاد شهید فقط چند ثانیه دیرتر می رسید ما بی خبر از همه چیز وارد خانه می شدیم و خدا می داند چه اتفاقی می افتاد.
کمی بعد همه حتی مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران کرمان آماده بودند تا زنگ خانه شهید محمدرضا طالبی زاده را بزنند.
مطمئن بودم غیر ما 11 نفر، شهید هم بی صبرانه منتظر دیدار پدر و مادرش است.
یکی از بچه های گروه مستندسازی زنگ در خانه شهید را زد همه منتظر پشت در ایستاده بودند، قلبم در سینه غوغایی داشت، خدای من؛ چگونه می شد موضوعی به این مهمی را به مادر و پدری که سال ها انتظار آمدن فرزندشان را کشیده بودند براحتی منتقل کرد .
بعد از اندکی در خانه گشوده شد و ما پشت سر سردار حسنی سعدی وارد خانه شهید شدیم، خانه ای قدیمی با اتاق هایی دور تا دور و باغچه ای در وسط که درخت پسته در آن خودنمایی می کرد و حوضچه ای بی آب که حکایت از سال های تنهایی داشت.
همه به ترتیب از در ورودی سالن، وارد ساختمان خانه شدیم کمی بعد پیرزنی تکیده با دست ها و صورتی چروک که روایتگر سال ها انتظار بود از در آشپزخانه بیرون آمد و شروع به احوالپرسی با تک تک گروه کرد.
کمی بعد همه در اتاق پذیرایی که با قالی کرمانی مفروش شده بود جای گرفتیم و مادر و پدر شهید کنار مدیرکل بنیاد شهید نشستند.
عکس های شهید محمدرضا طالبی زاده و علی برادر شهیدش بیش از هر چیز دیگری به چشم می آمد.
مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران کرمان که خود نیز دنیای رزمندگی، آزادگی و حتی نثار کردن شهید را تجربه کرده است نیک می داند باب سخن را چگونه بگشاید.
وی با تواضع همیشگی خود و بعد از احوالپرسی و دلجویی از پدر و مادر شهید برای شهدا بخصوص دو شهید خانواده طالبی زاده طلب آمرزش و فاتحه کرد و همه صلوات فرستادند و فاتحه خواندند.
سردار حسنی سعدی از پدر شهید پرسید: محمدرضا چه سالی شهید شد؟ و پدر شهید گفت: سال 1365 در کربلای چهار هنگامی که 23 ساله بود.
حسنی سعدی ادامه داد: خدا همه شهدا را بیامرزد و رو به پدر شهید افزود: پدر جان نگفتند چرا جنازه محمدرضا نیامد؟ و پدر شهید آرام و متین پاسخ داد: خودش می خواست، گمنام باشد.
مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان گفت: پدر جان شاید خدا می خواست این شهدا کم کم بعد از جنگ تحمیلی به جامعه بپیوندند تا ما را که همواره غفلت می کنیم و فراموشکار می شویم، بیدار کنند.
وی افزود: برخی از شهدا دعا می کردند که مانند حضرت زهرا (س) گمنام بمانند حتی نقل است یکی از شهدا پول خردهای جیبش را هم خالی می کند و به دوستش می گوید می خواهم از دنیا چیزی با من نباشد.
وی بیان کرد: شاید مصلحت خدا این بوده که برخی از شهدا در مقاطع زمانی مختلف به جامعه بیایند که ما را بیدار کنند و از غفلت بیرون بیاورند.
مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران کرمان خطاب به خانواده شهید طالبی زاده ادامه داد: خدا به شما صبر بدهد، شما به گردن ما حق دارید، علی آقا پسر بزرگوارتان هم بسیار عزیز بود و شما او را هم در راه خدا بخشیدید.
وی رو به پدر شهید گفت: حاج آقا دوست دارید جنازه محمدرضا پیدا شود، دفنش کنیم و برای خواندن فاتحه سر قبرش برویم؟ پدر شهید جواب داد البته که دوست داریم اما حالا بعد از چند سال ... و سرش را پایین انداخت و سکوتی محض اتاق را فرا گرفت!
سردار حسنی سعدی ادامه داد: پدر جان 21 شهید استان کرمان در راه هستند خدا بخواهد شاید شهید شما هم بین آنها باشد، بیاید و شهرمان را معطر و فضای شهرمان را نورانی کند.
وی گفت: غواص های کربلای چهار که توسط دشمن مظلومانه شهید شدند در راه کرمان هستند.
یکی از خبرنگاران از پدر و مادر شهید پرسید شما منتظر هستید محمدرضا بیاید؟ پیرزن در حالی که دست هایش را به هم می فشرد گفت بله همیشه چشمم به در است، بعضی شب ها با صدای زنگ در از خواب بیدار می شوم و فکر می کنم محمدرضا آمده است.
زهرا طالبی زاده مادر شهید گفت: حالا 29 سال است که منتظر محمدرضا هستم.
سکوتی محض دوباره بر اتاق مستولی شد، بچه ها کم و بیش اشک می ریختند.
سردار حسنی سعدی گفت: حاج خانم 20 مرداد شهادت امام صادق (ع) 21 شهید شناسایی شده اند و دارند می آیند، احتمال زیاد محمدرضای شما هم با آنهاست.
باز هم سکوت در اتاق سنیگنی کرد. پدر و مادر شهید همانطور نشسته بودند، حتی عکس العملی هم نشان نمی دادند باورش دشوار بود اینها زمینی به نظر نمی رسند اینها فرشته های خدا بر روی زمین اند.
سخت و سنگین بود، نمی دانم شاید بهت زده شده بودند، شاید هم چشمه های اشکشان پس از سال ها، حالا مانند حوضچه وسط حیاتشان خشک شده بود، صدای پنکه سقفی تنها صدایی بود که از اتاق پذیرایی خانه شهید محمدرضا طالبی زاده به گوش می رسید!
کمی بعد گروه مستندسازی شماره تلفن منزل برادر شهید محمدرضا را گرفتند و گوشی را به دست پدر شهید دادند و از او خواستند که پیغام آمدن شهید را به او بدهد.
حالا دیگر اشک پهنای صورت همه را گرفته بود. پدر شهید گوشی تلفن را گرفت و با پسرش حمید سلام و احوال پرسی کرد و بدون فوت وقت گفت حمید بابا؛ محمدرضا پیدا شده، انگار این پدر پیر، منتظر همین لحظه بود تا عقده سال ها دوری را بگشاید، صدای گریه پیرمرد بلند شد، او های های گریه کرد و حمید با آنکه فرسنگ ها از پدر و مادر دور بود از آن سوی خط گریه کرد و گروه با اشک های آنها هق هق زدند و اشک ریختند.
خدای من اینجا کجاست؟ چطور می شود این اشک ها این دست های چروکیده و این چشم های منتظر را معنا کرد؟! به یقین هیچ زبانی نمی تواند این همه عشق را معنا کند، کجایند دشمنان این مرز و بوم تا ببینند عشق به خوبی ها، ریشه در جان و دل این مردم دارد تا آنجا که جگر گوشه هایشان را برای دفاع از آرمان هایشان اینگونه نثار می کنند و اینطور محکم می ایستند و قد علم می کنند.
حمید از آن سوی خط گریه کرد مادر شهید هم که تا حالا آرام نشسته بود بعد از آنکه گوشی تلفن را گرفت بغضش ترکید و با صدای بلند گریه کرد و پیغام آمدن جگر گوشه اش را به حمید داد.
انگار مادر شهید روضه می خواند و ما پای منبر او گریه می کردیم شاید ما هم بعد از سال ها که دیگر یادمان رفته هشت سال چه عزیزانی تن نازنین شان را برای حفظ آرامش و سلامت ما جلوی توپ و تانک دشمن گرفتند این روضه خوانی و این اشک ریختن را می خواستیم.
گروه مستند سازی، شماره چهار خواهر و برادر دیگر شهید را یکی پس از دیگری گرفتند و مادر شهید به تک تک آنها، مژده آمدن محمدرضا را با اشک شوق داد و همه به پاس تشکر از معبودشان برای این وصال شیرین بعد از سال ها اشک شوق ریختند.
توصیف این لحظه ها کار هر قلمی نیست؛ باید از جنس آنها باشی تا معنای سال ها انتظار را بفهمی، عاشق باشی تا عشق را معنا کنی، اما هزاران افسوس از من و قلم شکسته ام....
مادر شهید محمدرضا طالبی زاده، مادر مادر گفت و اشک ریخت و پدر شهید هم مظلومانه عکس محمدرضا را در آغوش گرفته بود و می بوسید و آرام اشک می ریخت، سکوت تنها چیزی بود که اینجا باید می بود.
همه اشک می ریختند و سردار حسنی سعدی هم در حالی که اشک چشمش را پاک می کرد از خدا صبر و اجر برای خانواده شهدا طلب می کرد.
حالا باید به قصد منزل شهید حسن رجبعلی پور، خانه شهید محمدرضا طالبی زاده را ترک می کردیم.
گروه مستندسازی یک به یک از اتاق خارج شدند، من هم برای خداحافظی و تبریک خدمت مادر شهید رسیدم و دست پیرزن را که حالا دو جوان را با همین دست ها پرورش داده و تقدیم دفاع از آب و خاک کرده بود بوسیدم و از او خواستم برای ما هم دعا کند.
در مسیر خانه حسن رجبعلی پور تمام ذهنم درگیر پدر و مادر شهید بود یقین داشتم روح محمدرضا و علی حالا همانجا کنار مادر و پدرشان است، حالا خانواده دوباره با آمدن سایر فرزندان که خبر آمدن محمدرضا را شنیده بودند جمع می شود.
به خانه شهید رجبعلی پور که رسیدیم متوجه شدیم اینجا باید خبر بازگشت پرستوی خونین بال غواص را به برادر شهید که جانباز 70 درصد بود بدهیم.
پدر و مادر شهید رجبعلی پور ، راه وصال را با لبیک به دعوت حق سال ها قبل در پیش گرفته بودند.
محمود رجبعلی پور جانباز 70 درصد و برادر دو شهید حسن و احمد رجبعلی پور با شنیدن خبر آمدن برادرش دستش را بر چشم هایش گذاشت و اشک ریخت.
او که به دلیل جراحی که به فک و صورتش وارد شده 60 بار مورد عمل جراحی قرار گرفته بود خود شهیدی زنده بود.
دیدن چهره دردمند برادر شهید حسن رجبعلی پور بیش از هر چیز مرا شرمنده می کرد. ما کجای دنیا ایستاده ایم چقدر از این آدم ها می دانیم، اینها غریبانه با درد خود دست و پنجه نرم می کنند و دم بر نمی آورند و ما چه می کنیم؟!
شهید حسن رجبعلی پور سال 1365 در سن 21 سالگی در عملیات کربلای چهار شهد شهادت را نوشید.
شهید طالبی زاده و رجبعلی پور از جمله 270 شهید دفاع مقدس هستند که از طریق مرز شلمچه به میهن اسلامی انتقال یافتند.
این شهدا با تلاش کمیته جستجوی مفقودین در عملیات تفحص در جنوب عراق فاو، ابوفلوس، شلمچه، مجنون و زبیدات کشف شدند.
از این تعداد 175 نفر شهدای غواص بودند که اجساد مطهر آنان با دستان بسته در یک گور دسته جمعی در منطقه ابوفلوس عراق کشف شد.
پیکرهای پاک 270 شهید تفحص شده دوران دفاع مقدس روز سه شنبه 26 خرداد امسال با حضور گسترده و باشکوه اقشار مختلف مردم در میدان بهارستان تهران به سمت معراج شهدا تشییع شد و حالا آغوش کرمانیان روز سه شنبه بیستم مرداد ماوی آرام گرفتن 21 کبوتر خونین بال دفاع مقدس می شود.
مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان در این باره گفت: بیستم مرداد همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) 21 شهید از راه زمینی و از دو مسیر انار، شهربابک، بردسیر، کرمان و انار، رفسنجان، زرند، کرمان تشییع می شوند.
محمدرضا حسنی سعدی اظهار کرد: 11 تن از این شهدا که جزء شهدای غواص عملیات کربلای چهار هستند شناسایی شده اند.
وی گفت: سه شهید تیپ فاطمیون از شهدای حرم نیز قرار است بزودی وارد استان شوند.
وی ادامه داد: تشییع همزمان 21 شهید و شهدای تیپ فاطمیون پیشنهاد داده شده است.
گزارش از نجمه حسنی
3029/3028/1042
07/05/1394
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 46]
صفحات پیشنهادی
قتل مادر مقابل چشمان دختر ١٠ساله |اخبار ایران و جهان
قتل مادر مقابل چشمان دختر ١٠ساله کد خبر ۵۱۹۷۵۱ تاریخ انتشار ۰۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱ ۳۱ - 26 July 2015 مردی معتاد به قصد سرقت از خانه یکی از اقوام خود زنی جوان را مقابل چشمان دختر ١٠سالهاش بهقتل رساند به گزارش شرق وقوع درگیری منجر به جرح ساعت ١٨ روز ٢١ تیر از طریق مرکز فوریتهایمعتاد شیشه ای همسر برادرزنش را جلوی چشم کودک ۶ سالهاش کشت
معتاد شیشه ای همسر برادرزنش را جلوی چشم کودک ۶ سالهاش کشت جامعه > حوادث - روزنامه ایران نوشت مرد شیشهای با حمله به خانه برادرزنش همسر جوان وی را در برابر دیدگان کودکش کشت ساعت 5 عصر یکشنبه 21 تیرماه سال جاری صدای فریادهای زنانهای سکوت را در یک مجتمع ممرد شیشه ای، یک زن را در برابر چشمان دختر خردسالش با چاقو کشت
مرد شیشه ای یک زن را در برابر چشمان دختر خردسالش با چاقو کشت جامعه > حوادث - ایران نوشت ساعت 6 عصر 21 تیرماه سال جاری وقتی ماجرای یک دعوای خونین به کلانتری 150 تهرانسر مخابره شد مأموران خود را در برابر سرنوشت تلخ زن 39 سالهای دیدند که در خیابان پارک فاز یکمرگ تدریجی «بَرم دِلَک»، چشمه ای که هزاران سال جاری بود
ایلنا گزارش می دهد مرگ تدریجی بَرم دِلَک چشمه ای که هزاران سال جاری بود ایلنا چشمه برم دلک شیراز چند سالی است که خشکیده است و با وجود آنکه مردم استان فارس امیدوارند که عملیات احیای آن هرچه سریعتر انجام شود اجرای برخی عملیاتهای عمرانی در نزدیک آن نگرانی های بسیاری را بهبیماری خاموش چشمی در کمین افراد بالای 40 سال
بیماری خاموش چشمی در کمین افراد بالای 40 سال خبرگزاری پانا آب سیاه یا گلوکوم بیماری بدون علامتی است که ممکن است در افراد بالای 40 سال ایجاد شود ۱۳۹۴ چهارشنبه ۳۱ تير ساعت 12 17 به گزارش خبرگزاری پانا محمدرضا کریمی فرد کارشناس ارشد اپتومتری و عضو جامعه اپتومتری ایران در آستانه بقتل مادر مقابل چشمان دختر ١٠ساله
مردی معتاد به قصد سرقت از خانه یکی از اقوام خود زنی جوان را مقابل چشمان دختر ١٠سالهاش بهقتل رساند قتل مادر مقابل چشمان دخترش وقوع درگیری منجر به جرح ساعت ١٨ روز ٢١ تیر از طریق مرکز فوریتهای پلیسی ١١٠ به کلانتری تهرانسر اعلام و با حضور مأموران کلانتری در محل درگیری زنی ٣٩فارس گزارش میدهد روایتی از پایانِ چشمانتظاری 29 ساله خانواده شهید غواص کرمانی
فارس گزارش میدهدروایتی از پایانِ چشمانتظاری 29 ساله خانواده شهید غواص کرمانیبغض مادر شهید محمدرضا طالبیزاده میترکد و با صدایی سوزناک میگوید از آن قد بلندت چی میخوان بیارن میخواستم ببوسمت نمیتونستم الهی بمیرم مادر به گزارش خبرگزاری فارس از کرمان 20 مرداد ماه جارسگ پرستار کودک 4 ساله را درید/ جان دادن فرزند در مقابل چشم پدر و مادر + تصاویر
سگ پرستار کودک 4 ساله را درید جان دادن فرزند در مقابل چشم پدر و مادر تصاویر بیاحتیاطی پرستار کودک به قیمت جان دختر بچه چهار ساله شد به گزارش خبرنگار حوزه حوادث گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان جردن ارنت چهار ساله در حادثهای دردناک پس از حمله سگ بوچشمههای ۱۷۰۰ ساله یکباره جوشید اما دوباره خشکید!
چشمههای ۱۷۰۰ ساله یکباره جوشید اما دوباره خشکید تاریخ انتشار پنجشنبه ۲۵ تير ۱۳۹۴ ساعت ۲۰ ۳۳ پس از آنکه خبر خشکشدن یکشبه چشمههای ۱۷۰۰ ساله تاقبستان همه را شُکه کرد عصر روز گذشته این چشمهها به یکباره فوران کردند و بعد از ساعتی مجددا فروکش کرده و خستارههایی که فرگوسن بازی آنها را نپسندید/ سرالکس در سالهای پایانی استعدادیاب خوبی نبود
ستارههایی که فرگوسن بازی آنها را نپسندید سرالکس در سالهای پایانی استعدادیاب خوبی نبود ورزش > فوتبال جهان - بعد از سال ها سروری سرالکس فرگوسن بر فوتبال اروپا او سه فصل پیش با دنیای فوتبال خداحافظی کرد به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین این مربی کارکشته با معرفیفارس گزارش میدهد پل روگذر میدان معلم بناب 4 سال چشم انتظار وعدههای مسئولان!
فارس گزارش میدهدپل روگذر میدان معلم بناب 4 سال چشم انتظار وعدههای مسئولان عملیات اجرایی پل روگذر میدان معلم بناب که آذر ماه سال 90 آغاز شده و مسئولان وقت وزارت راه و شهرسازی وعده داده بودند که این پل ظرف دو سال مورد بهرهبرداری قرار میگیرد اکنون با گذشت 4 سال هنوز در صف افتتچشمه های طاقبستان خیلی زود از خشکسالی متاثر می شود
مدیرکل آب منطقه ای استان کرمانشاه در گفتگو با مهر چشمه های طاقبستان خیلی زود از خشکسالی متاثر می شود شناسهٔ خبر 2862656 - سهشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴ - ۱۱ ۴۴ استانها > کرمانشاه کرمانشاه- مدیرعامل آب منطقه ای استان کرمانشاه گفت با توجه به اینکه ماهانه میزان آب های استان اندازه گیریدبیر ستاد برنامه ششم توسعه لایحه برنامه ششم توسعه ۳۱ شهریور به مجلس ارسال میشود/میانگین رشد دهه اول چشم انداز
دبیر ستاد برنامه ششم توسعهلایحه برنامه ششم توسعه ۳۱ شهریور به مجلس ارسال میشود میانگین رشد دهه اول چشم انداز ۲ ۶ درصددبیر ستاد برنامه ششم توسعه گفت لایحه قوانین دائمی برنامه ششم ۳۱ شهریور ماه سال جاری به عنوان زیرساخت حقوقی به مجلس تقدیم میشود به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاربعد از چشم انتظاری طولانی رخ داد چهارقلوزایی در اردبیل
بعد از چشم انتظاری طولانی رخ دادچهارقلوزایی در اردبیلتولید چهارقلوها پدر و مادر و اطرافیان آنها را غافلگیر کرد به گزارش خبرگزاری فارس از اردبیل مادر 25 ساله اهل گرمی عصر امروز در بیمارستان علوی اردبیل در اولین زایمان خود چهارقلو به دنیا آورد این چهارقلوزایی که شامل دو فرزند پسسرمربی تیم فوتسال مقاومت: اتفاقات ثانیههای پایانی بسیار ناراحتکننده بود
سهشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴ - ۰۹ ۳۱ سرمربی تیم فوتسال مقاومت البرز گفت در هفته دوم لیگ برتر مقابل آذرخش بندر عباس به هیچ عنوان خوب نبودیم رضا فلاح زاده در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه البرز اظهارکرد تساوی سه بر سه مقابل نماینده بندرعباس در کرج به هیچ عنوانداستان چشمههای 1700 سالهای که یکباره خشکید
یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴ - ۰۹ ۴۴ پس از آنکه خبر خشکشدن یکشبه چشمههای 1700 ساله تاقبستان همه را شُکه کرد عصر روز چهارشنبه گذشته این چشمهها به یکباره فوران کردند و بعد از ساعتی مجددا فروکش کرده و خشک شدند تا تعجب و شگفتی همگان از داستان این روزهای تاقبستان دوچندان شود به گزارش خبچشمی: امسال حتما سهمیه آسیا را میگیرم
چشمی امسال حتما سهمیه آسیا را میگیرم هافبک تیم استقلال گفت من در دفاع مرکزی و هافبک دفاعی میتوانم به استقلال کمک کنم اما تصمیم حضور من در زمین و منطقهای که باید بازی کنم با کادر فنی است البته خودم حضور در هافبک دفاعی را ترجیح میدهم به گزارش نامه نیوز روزبه چشمی درباره آخ-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها