واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: جمعه ۲ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۳:۲۴

زنده کردن فرهنگ یا پرورش فرهنگ، دو مقوله جدا و متفاوت از هم هستند. گرچه زنده کردن فرهنگ و موضوع جان دادن به آن و تازه کردن آن معناهای نزدیکی به هم دارند، اما با پرورش فرهنگ تفاوت بسیاری دارد. به گزارش بخش فرهنگ ایسنا، جواد کراچی - کارگردان و فیلمنامهنویس - در متنی ارسالی، با بیان این مطلب نوشته است: «در عمل زنده کردن فرهنگ، نوعی فاعلیت وجود دارد. فاعل یا کننده کار باید زنده باشد تا بتواند محصولی را تولید کند و زمانی هم که نبود، تولیدی در کار نیست و فرهنگ از بین میرود و پایمال میشود، فرهنگ جاندار نیست که بتوان آنرا زنده کرد. اما در پرورش فرهنگ، فرهنگ تازهای جوانه میزند که قادر به رشد و ادامه زندگی است. حتی اگر در پرورش فرهنگ از آداب و عادات کهنه و پوسیده هم استفاده شود، رنگ تازهای بدان میزنند که مطابق با خواسته و سلیقههای بهروزی است که قابل تامل است. در عمل زنده کردن اگر جایی با مشکلی روبهرو شدیم، مجبور خواهیم بود مثلا چشمی را که نابینا شده است، در بیاوریم و بهجایش یک چشم مصنوعی بگذاریم و فراموش میکنیم که با چشم مصنوعی نمیتوان دید. در شیوه پرورشی، موضوع به شکل دیگری است. به عنوان مثال، اگر شاخه درختی بشکند، شاخه دیگری بهجای آن جوانه میزند و هیچ باغبانی، بهخاطر شکسته شدن یک شاخه درخت، آن درخت را از ریشه در نمیآورد. فرهنگ نیز شبیه به همین است. فرهنگ درختی است که در وجود تک تک انسانها دارد. همانگونه که برای درخت، ریشه الزامی است، آب الزامی است، برای وجود انسان نیز فرهنگ و هویت و مراقبت کردن از آن الزامی است؛ وگرنه خشک میشود». کراچی در ادامهی یادداشت خود آورده است: «رسانه ها، در راه مراقبت کردن از فرهنگ نقش ویژهای دارند. مثل باغبان و آب برای درخت. جای پای تمدن و فرهنگ ایرانیان، هنوز هم در دنیا زنده و بالنده است و چشم انتظار جوانههای تازهای است. اما نکتهی مهمی که نباید فراموش کنیم، هویت مردمی است که آنان را از دیگران جدا میساخته و با ظرافت فکری و دانش خود، توانستهاند رمز ماندگاری فرهنگ و هویت را در دل تاریخ به ثبت رسانند. در دنیای امروز که با سرعتی نجومی، کشورهای دارای صنعت و نفوذ رسانهای، بهدنبال یکسانسازی و تحمیل سلایق خود بر دیگر جوامع هستند، آنچه ما را از این گزند محفوظ میدارد، همان واژه هویت و فرهنگ است. فرهنگ با زایش و تراوش و جوشش و ابداع از ژرفای هر فرد یا ملت و یا جامعهای در درازای تاریخ سر و کار داشته و دارد. معنای "فرهنگ" در لغتنامهها، کاریز یا قنات نیز ذکر شده است. همچنین فرهنگ به شاخ درختی میگویند که آن را بخوابانند و خاک بر روی آن بریزند تا در زیر خاک ریشه تازه بزند و سپس از جای بر کنند و در جای دیگری بکارند، که این نیز اینهمانی با روح فرهنگ دارد. با این توضیح به حال و هوای فرهنگ و هویت و رسانه ها خواهم پرداخت. در کشورهای صنعتی یا غربی که رسانه ها بانی تغییر و تحولات جامعه و اجتماع هستند. بنبست یا تنگنای فکری به وجود آمده که درمانده از یافتن راه حلی منطقی به سیر قهقرایی خود ادامه میدهند، و روز به روز مستاصلتر از دیروز بر طبلی توخالی میکوبند و زرق و برق های ظاهری را افزایش میدهند. کنترلهای محسوس و نامحسوس، دیکته کردن ها و شیوههای ماکیاولی، دین و مذهب و فرهنگ را به نابودی کشانده است. به عنوان مثال، در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ تولید فیلمهای مذهبی بر اساس زندگی حضرت عیسی یا حضرت مریم در هالیوود، رواج گستردهای داشت و بینندگان زیادی هم داشت. اما امروزه جوامع غربی از نبودن دین و ایمان و فروپاشی اعتقادات مذهبی، شدیدا در رنجند و از این رهگذر هیچ دستاوردی نصیبشان نشد. رئالیسم سوسیالیستی و هنر مارکسیستی هم که در جبهه مقابل، در سنگر جامعهی بیطبقه و بدون مذهب یا کمونیستی به فعالیتهای دولتی میپرداخت، با دگرگون شدن اتحادیه شوروی سابق در قعر تاریخ واژگون شد و اثری از آن باقی نماند. آزموده را آزمودن خطاست. غربیها هدفشان مذهبی کردن جامعه و گسترده کردن مسیحیت در اقصا نقاط جهان بود و شرقیها بهدنبال بیدینی و پاک کردن مذهب از جوامع خود و همپیمانان خود بودند. هر دو گروه به شیوهِ زنده کردن عمل میکردند و شناخت و اعتقادی به روش پرورش فرهنگی نداشتند یا دانش و خرد آنان جوابگوی روش پرورشی نبود، گرچه هر دو گروه نیز سخن از پرورش استعداهای تازه میزدند و سرمایههای هنگفتی نیز هزینه برنامههای فرهنگی میکردند. اما امروزه بهراحتی می توان دید که، میان پیدایش یک پدیده و نام دادن به آن، فاصله زیادی هست و با نام دادن نمیتوان فرهنگ آفرید. فرهنگ و هویت را میتوان از هر سویی دید، و از هر سویی، فرهنگ و هویت چهرهی دیگری دارد. هر چند آرمان و هدف فرهنگ، آن است که تجربیات را از همه جهتها و سویههایش با هم جمع کند و ارایه دهد؛ تا یک واحد کل گردند، ولی آمیزش این مجموعه بزرگ و کهن انسانی در کل یک واحد، ساختگی و تصنعی خواهد بود و این خود عامل ناپایداری و عقیم ماندن یک فرهنگ میشود. یک فکر فرهنگی باید از عقل بگذرد و ریشه در روان فرد به وجود آورنده داشته باشد، تا از جا کندنی نباشد تا در هر شرایطی به رشد خود ادامه دهد و جوانه زند. جواد کراچی در پایان این یادداشت تاکید کرده است: «پرورش فرهنگ نیازمند راستی است. راستی، نگریستن به ژرفای پیدایش گوهر هر چیزی است. توانایی هر چیزی نیز در مجال یافتن برای پدیدار ساختن گوهر خود است و این راز و رمز پرورش و پایداری فرهنگ و هویتی است که از آن دور ماندهایم ولی در جای جای ادبیات کهن ما (نظم و نثر) وجود دارد و بلااستفاده روی دستمان مانده است و نگاهی از سر تنگدستی به کاسه خالی دیگران میاندازیم. باشد تا با خوانشی دوباره و تازه، روحی در رگهای فرهنگ بدمیم. سینه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگویم شرح درد اشتیاق پند و اندرز باید از خرد برخاسته باشد تا شنیده شود. انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 134]