تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 16 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر نمازگزار بداند تا چه حد مشمول رحمت الهى است هرگز سر خود را از سجده بر نخواهد داشت...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814268957




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

کریم آب‌منگل قهرمان می‌شود‏


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > کثیریان، کیوان  - اینکه مسعود کیمیایی آدم مهمی در سینمای ماست اصلا چیز جدیدی نیست. ‏اینکه او به زبان خود حرف می زند و حرف های خودش را می زند هم ‏موضوع تازه ای نیست.‏  هر کس کیمیایی را اینگونه که هست نپذیرد و سینمایش را همینگونه که ‏هست هضم نکند باید در تلقی اش ازسینما تجدید نظر کند. می شود سینمای ‏کیمیایی ، لحنش و حرفش را نپسندید ولی نمی شود به رسمیت نشناختش.‏کیمیایی بعد از چهل سال فیلمسازی و ساختن 27 فیلم که خیلی هایش جزو ‏شیرین ترین خاطرات سینما دوستان ایرانی به حساب می آید، حق دارد ‏لحن وادبیات خودش را داشته باشد. ما می توانیم دوستش نداشته باشیم ولی ‏نمی توانیم انکارش کنیم. ‏البته همین نگاه قضاوت درباره فیلم هایش را دشوار میکند اما طبعا توقع ‏نابه جایی نیست که انتظار داشته باشیم او بعد ار اینهمه سال لااقل قصه ‏اش را درست و بدون لکنت تعریف کند و برای مخاطبش هم سهمی هرچند ‏ناچیز از فهم داستان هایش قائل باشد.‏‏ کیمیایی در چند فیلم اخیرش آنقدر در شخصیت پردازی و خط و ربط ‏داستان هایش شخصی و دلی عمل کرده و آنقدر دیالوگ های غریب در ‏دهانشان گذاشته که به سختی می توان ارتباطی حداقلی با آدم ها و قصه ‏هایش برقرار کرد. او آنقدر در دادن اطلاعات درباره آدمهایش امساک به ‏خرج می دهد که گاه بی آنکه چیزی ازشخصیتی بدانیم مجبوریم همراهش ‏شویم. ‏اما کیمیایی در این سالها توقع دارد تماشاگران فیلم هایش از روی ‏کوچکترین و نامحسوس ترین نشانه ها، شناسنامه آدم هایش  را دریابند بی ‏آنکه او زحمت پرداخت قصه و شخصیت ها را به خود بدهد. ‏مثلا محمد رضا فروتن در همین "محاکمه در خیابان" با آن هیبت و شمایل ‏و اتومبیل و خانه چه جور آدمی است و رابطه اش با زن خائنش و شریک ‏نامردش چطوری است. ماجرای این سه نفر اصلا چیست؟ اساسا قصه این ‏سه نفر وسط قصه اصلی چه میکند؟وقتی چیزی از شخصیت فروتن ‏نمیدانیم چطور از مرگش غمگین شویم و وقتی چیزی از انگیزه های نیکی ‏کریمی نمی دانیم چطور درباره حسن و قبح عملش قضاوت کنیم؟ احتمالا ‏کیمیایی این آدم ها را بهتر از ما میشناسد و اطلاعات بیشتری نسبت به ما ‏دارد و از همین رو به راحتی یکی را در جایگاه آدم خوبه می نشاند و آن ‏یکی را در جایگاه آدم بده. اما ما دو راه بیشتر نداریم؛ یا قضاوت کیمیایی ‏را دربست بپذیریم و یا ارتباطمان را با فیلم قطع کنیم. کیمیایی این سالها ما ‏را در اطلاعاتش شریک نمی کند.‏اما از آن داستان فرعی – به زعم من – زائد که بگذریم، روایت داستان ‏اصلی "محاکمه در خیابان" نسبت به دو سه فیلم اخیر کیمیایی ‏روشن تر و روان تر است. اینکه قهرمان هنوز درگیر همان دغدغه ها و دلمشغولی های سنتی و همیشگی فیلم های کیمیایی است،اتفاق ‏مطبوعی است، اینکه هنوز اهل غیرت ورفاقت است و ازمد نیفتاده و هنوز پای ناموس و آبرو می ایستد، حرمت دارد.ولی این بار قهرمان با وجود آنکه احتمالا خود را زرنگ وختم روزگارمی داند،سرش کلاه میرود و به پاکی دختری ایمان می آورد که به او درباره روابطش دروغ گفته است. مرجان که در "داش آکل"‏ حامل  یک عشق پاک ومعصوم و فروخورده بود در این فیلم ‏به نماینده عشقی دروغین و بر پایه فریب، بدل می شود.‏‏  کاری به عقاید مخالفان غیرت و ناموس ندارم و درباره نظر بعضی ها که به کنکاش در روابط پیش از ازدواج معتقد نیستند ‏حرفی نمی زنم.  گفتم که باید کیمیایی را با منطق خودش ارزیابی کرد. ‏اما اتفاق جدید وعجیبی که در فیلم کیمیایی افتاده این ها نیست.‏ این بار ظاهرا قهرمان واقعی ازنگاه کیمیایی، نه آقای داماد،  که همان ‏راننده تاکسی است. کیمیایی در پایان فیلم، رسما حکم به دروغگویی و ‏گنهکاری عروس خانم – مرجان – می دهد و پولاد هم با ساده انگاری ‏بیگناهی او را می پذیرد . آنکه در این میانه از خودگذشتگی می کند و ‏با وجود تمام فشارها وتهدیدها و کتک ها دم بر نمی آورد و حقیقت ‏را نمی گوید تا زندگی دختری را که دوست دارد نجات دهد همان راننده تاکسی است - عبد -. ‏تو گویی کیمیایی این شخصیت را به ایده آل و دلخواهش نزدیکتر ‏می بیند و او را می ستاید و هم اوست که در نهایت مرام می گذارد ‏و ایثار می کند. ‏و کیست که نداند شخصیت های با مرام تر نزد کیمیایی محبوب ترند.‏ حالا آقای غیرت سینمای ایران،  قیصرش را نه برای انتقام جویی که برای آگاهی از حقیقت ماجرا نزد کریم آب منگل می فرستد تا طی محاکمه ای دربیابان - و نه خیابان – از او اعتراف بگیرد که  خواهرش ‏را  - نامزدش را - بی عصمت نکرده.فکرش را بکنید اگر قرار بود ‏کریم آب منگل هم 40 سال پیش قسم و آیه بیاورد وهمه چیز را انکار کند ‏و قیصر هم باور کند و برود سراغ زن و زندگی خودش، چه اتفاقی می افتاد. آن وقت کریم آب منگل هم به یک قهرمان تبدیل می شد که با ‏دروغ مصلحتی سبب خیر شده و قیصر را فرستاده سر خانه و زندگی .‏ آن طوری مادر قیصر هم دیگر دق نمیکرد و همه چیز به خیر و خوشی ‏تمام می شد می رفت پی کارش.‏اما قیصر آن وقت که پیش خان دایی رو به خدا فریاد میزد و دعا میکرد که ؛ اگر قرار است وقت پیری ترسو و محافظه کارشود خدا هیچ وقت‏ پیرش نکند،  نمی دانست چهل سال بعد، خالقش یک قیصر جوان دیگر ‏خلق می کند که همانطور عمل خواهد کرد که او از آن می ترسید؛ آنقدر ‏متفاوت که خلف کریم آب منگل می شود قهرمان بامرام فیلم . ‏خوب شد قیصر حالا زنده نیست که این روز را ببیند. خدا دوستش داشت‎.‎دعای آن روزش را اجابت کرد و هیچ وقت پیرش نکرد. خدا بیامرزدش.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 330]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن