واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بهاي جواني سديدالدين محمد عوفي حكايت ميكند: «آوردهاند كه بازرگاني را بر وزير انوشيروان، مالي خطير بود، و وزير در پرداخت آن درنگ ميكرد. بازرگان بارها سرمايه خويش طلب نمود، ولي وزير از اداي آن سر باز ميزد و هرچه بازرگان ميگفت كه در اين تأخير فراوان تو در پرداخت، ظلم به من باشد، سودي نبخشيد. بازرگان شرححال خود را براي نوشيروان نوشت و از او دادخواهي نمود. انوشيروان مرد بازرگان را پيش خود بخواند و از حال او تفحصّ كرد. بازرگان، قصه حال خود را به نوشيروان باز گفت، نوشيروان فرمود تا مال او را از خزانه بدادند، و بازرگان را از پيش خود خوشدل برون فرستاد؛ و هم فرمان داد تا وزير را بياوردند و بر درِ سراي، بردار كردند. و فرمان فرمود كه هر كه حرمت غريبان ندارد و ايشان را رنجيده بدارد، و بهاي بضاعت ايشان بديشان نرساند، سزاي او اين بود. چون بازرگان از نوشيروان چنين عدل بديد، آنجا منزل كرد و مدتي طولاني در آنجا ساكن شد. تا آنكه سرانجام روزي تصميم به مراجعت گرفت. مالهاي خود را جمع كرد و از وزير اجازت خروج خواست. وزير به خدمت نوشيروان عرضه داشت كه: «فلان بازرگان در اين شهر، تجارت بسيار كرد، و اموال فراوان به دست آورد، چنانكه يك درهم او به ده و بيست برابر زيادت شده است، و امروز ميخواهد كه از شهر تو برود، و مالي كه در سرزمين تو و در زير سايه حكومت تو جمع كرده است با خود ببرد. اگر اين قاعده مستمر و عمومي شود، جمله بازرگانان بروند، و مالها ببرند، و شهر بيرونق بماند.» نوشيروان آن بازرگان را بخواند و گفت: «از ولايت من ميروي و مالي بيحدّ داري، و اگر من اين قاعده را مستمر گردانم، پس هر كه مال، اينجا حاصل كرد از اين جا ببرد. و اي بسا به ولايت دشمنان ما برد و سبب تقويت آنها گردد. فرمان من اين است كه يا اينجا ساكن باشي، و مال در تصرّف تو باشد، و اگر ناچار خواستي بروي، آنچه در آن وقت آوردهاي، تنها دوچندان و دوبرابر آن را اختيار كن، و باقي را در اين سرزمين بگذار». بازرگان گفت: «آنچه پادشاه فرمود در نهايت صواب و درستي است و از مصلحت دور نيست. اما آنچه من در شهر تو سالها پيش آورده بودم، به باد رفت. اگر پادشاه بتواند دوچندان آن را باز پس دهد، من ترك همه اموال كنم.» نوشيروان گفت: «در اين شهر چه آوردهاي كه باز نتوانم داد؟» گفت: «اي مَلك، جواني آورده بودم و اين مال بدو كسب كردم، جواني به من باز ده، و تمامت مال از من بازگير!» نوشيروان از اين جواب لطيف متحيّر شد، و او را اجازت داد تا به سلامت برفت».(1) جوانا به روز جواني، ز پيري بينديش كز پير نايد جواني(2) پی نوشت ها : 1. سديدالدين محمد عوفي، جوامع الحکايات و لوامع الروايات، به کوشش: دکتر جعفر شعار، صص 80 و 81. 2. ديوان پروين اعتصامي، ص 214. منبع:گلبرگ ش 118
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 322]