تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):لباس پاكيزه غم و اندوه را مى برد و موجب پاكيزگى نماز است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834977326




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بررسي مفهوم جوهر از ديدگاه ارسطو(3)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بررسي مفهوم جوهر از ديدگاه ارسطو(3)
بررسي مفهوم جوهر از ديدگاه ارسطو(3)   نويسنده: دکتر زکريا بهار نژاد   اقوال قدما درباره ي جوهر   ارسطو مي گويد: با اين که قدما از همان آغاز نظرات مختلفي درباره ي جواهر گفته اند، اما هيچ کدام از آنها جوهر را تعريف نکرده اند. وي آن گاه به بيان اقوال قدما مي پردازد و آن ها را چنين تفکيک مي کند: 1. جوهر واحد است. ابن رشد مي گويد: احتمال دارد اين نظريه اشاره اي به نظريه «پارمنيدس» و «مالسيس» باشد که هر دو قائل بودند موجود واحد است و مي گفتند جز جوهر هيچ چيزي وجود ندارد و جوهر را هم بسيط مي دانستند. البته احتمال دارد مقصود ارسطو از اين نظريه، نظريه کساني باشد که به ترکيب جوهر قائل بودند؛ به اين صورت که مي گفتند جوهر مرکب از عناصر اربعه است و سپس جوهر مرکب از دو يا چند عنصر را مبدا اعراض قرار مي دادند؛ 2. جوهر کثير و متعدد است. کساني که قائل بودند مبادي جوهر اجزاء لايتجزا هستند و همچنين کساني که قائل بودند مبادي جوهر متشابه الاجزاء هستند و در عين حال برخي از اجزاء ممتاز از اجزاء ديگرند، هر دو گروه به کثرت و تعدد جوهر قائل بودند. فيلسوفاني مانند آناکساگوارس و انباذقلس (=امپدوکلس/Einpedocles) معتقد بودند که مبدا جوهر بيش از يکي از عناصر اربعه است و بنابراين به کثرت قائل بودند. ارسطو مي گويد: اين که اموري چون حيوان، گياه و اجزاء آنها و نيز اجسام طبيعي از قبيل هوا، زمين،آتش و آب، جوهر ناميده مي شوند، امري بديهي و آشکار است؛ زيرا امور ياد شده اموري هستند که في النفسه در اشخاص و افرادي که قائم به ذاتند يافت مي شوند؛ لذا همه اعتراف و تصديق مي کنند که اين امور جوهرند. ارسطو در اين که امر ياد شده را جوهر بنامد، به خود ترديدي راه نمي دهد؛ اما او مي پرسد: آيا جوهر اختصاص به صفات قائم به ذات دارد و يا صفات ديگري جز امر قائم به ذات هم مي توانند جوهر تلقي شوند؟ به بيان ديگر، ارسطو در تصديق و تاييد جواهر محسوس ترديد نمي کند، بلکه او مي پرسد: آيا جوهر منحصر در امور محسوس است و يا جوهر نامحسوس نيز وجود دارد؟ وي در پاسخ به اين سوال، به بيان نظر کساني مي پردازد که به جواهر غيرجسماني قائلند و سپس مي گويد: 3. برخي برآنند که نهايت (حدود يا مرزهاي جسم) مانند سطح، خط، نقطه و واحد، جوهر بودنشان بيش از جوهر بودن جسم است؛ زيرا امور ياد شده، مبادي اند و در نتيجه جوهر بودن امور نامحسوس بيش از جوهر بودن امور محسوس (اجسام) خواهد بود. 4. برخي هم- مانند افلاطون- معتقدند که سه نوع جوهر وجود دارد: الف. اعداد و همچنين اعظام (بزرگي ها)؛ ب. صور اشياء(=مثل) که جوهر مفارق اند؛ ج. جوهر محسوس (=جواهر جسماني). 5. خروسيس (اپسيوسيپوس Speusippos، خواهرزاده و جانشين افلاطون در سرپرستي آکادمي) معتقد بود که جواهر، کثير و متعددند. او به عنوان مثال؛ عدد، نفس و بزرگي را ذکر مي کرد و مي گفت هر کدام از آنها جوهر هستند و ابتداي اعداد که «واحد» است، غير از اول در «بزرگي» و «نفس» مي باشد؛ و لذا معتقد بود که انواع، کثرت مي يابند؛ چون آنها به تعداد طبايع مختلف که از طريق علل خود از آنها برخوردار هستند، مختلف مي شوند. او همچنين اعدا را در جوهر بودن نيز مقدم بر انواع ديگر مي دانست. 6. برخي از قدما صور و اعدا را داراي طبيعت واحدي دانسته و هر دو را براي خطوط، سطوح و نقطه، به عنوان علت ذکر کرده اند. ارسطو پس از نقل نظر قدما درباره ي جوهر، مي نويسد: ما بايد بررسي کنيم نظر درست کدام است و پس از آن ببينيم آيا جوهر غير محسوسي وجود دارد که علت جواهر، محسوس باشد يا خير. او پيش از پرداختن به درستي و يا نادرستي اقوال و نظرات قدما و اين که آيا جوهر محسوس وجود دارد يا خير، هر چند جوهر در معاني مختلفي به کار مي رود، اما مي توان آن را در چهار نوع منحصر کرد: 1. ماهيت يا چيستي يک شيء از نظر ارسطو چيزي که معرف ماهيت يکي شيء باشد، جوهر خواهد بود و هنگامي که به واسطه حرف پرسشي «ماهو؟»(=چيست؟) از چيزي مي پرسيم، آنچه در پاسخ مي آيد بيان کننده ماهيت شيء پرسش شده خواهد بود که در واقع بيان جوهريت شيء است. 2. کلي بودن جوهر. کلي که بر شيء حمل مي شود، به لحاظ و اعتبار اين که آن شيء جوهر آن است. 3. جنس نيز مي تواند جوهر باشد. جنس قريبي که بر شيء حمل مي شود، به جهت آن است که آن شيء جوهر آن است. 4. موضوع. مقصود ارسطو از موضوع شخص و فرد جوهر است؛ به بيان ديگر مقصود او از موضوع، خود جوهر است؛ جوهري که ارسطو در تعريف آن گفته است: لايحمل علي شيء اصلا و تحمل عليه سائر الاشيا: چيزي که همه اشياء ديگر بر آن حمل مي شوند ولي خود آن بر چيزي حمل نمي شود. (ابن رشد، ج770،2) چنان که در منطق نيز گفته مي شود که جوهر هر شيء، «هوالذي يجاب في جواب ماهو»: يعني مقصود از شيئي که در تعريف آورده مي شود، همان جوهر است. جواهر سه گانه   ارسطو در ادامه نظرات خود درباره ي جوهر در کتاب زتا مي گويد: جوهر از جهتي به ماده (=هيولي) يا جوهر مادي گفته مي شود و به لحاظي به صورت و همچنين از جهت سوم به مرکب از ماده و صورت (جسم) نيز جوهر گفته مي شود. وي در توضيح مي گويد: ماده از آن جهت که موضوع و محل صورت است، جوهر ناميده مي شود و صورت از آن نظر که مقوم و قوام بخش ماده است، جوهر است (حکما گفته اند: شيئيه الشيء بصورته لا بمادته). جوهر بودن امر مرکب (=جسم) نيز از ناحيه جوهر بودن اجزاء آن- ماده و صورت- است. صورت تقدم وجودي بر ماده دارد؛ چون ماده امر بالقوه است و از طريق صورت بالفعل تحقق و وجود مي يابد. صورت بر امر مرکب از ماده و صورت (جسم) نيز تقدم دارد؛ زيرا مرکب فعليت خود را مديون فعليت صورت است. بايد توجه داشت که هيولي در نگاه و نظر ابتدايي، اعرف و شناخته تر از صورت است و به همين خاطر نيز ارسطو پس از اين، نظر کساني را مي آورد که قائل اند ماده به تنهايي جوهر است و مي گويند جوهر حقيقيتي و اصلي، همان ماده است که علت افراد و اشخاصي است که جوهر ناميده مي شوند. کساني که قائل اند ماده به تنهايي جوهر و علت جواهر محسوس است، براين ديدگاه خود علل زير را اقامه مي کنند: 1. اگر ما اموري را که به همراه ماده تصور مي کنيم (اوصاف و عوارض و حالات)، از ماده تجريد و جدا کنيم، در آن صورت تنها ماده باقي خواهد ماند؛ بنابراين ماده ملاک و معيار جوهر بودن (موجود قائم به ذاتي که اشياء ديگر بر آن حمل مي شوند و خود آن بر چيزي حمل نمي شود) را دارد؛ و اگر چنانچه هيولي (ماده) را از ميان برداريم، اوصاف باقي نخواهد ماند. اگر گفته شود که پس در خصوص طول، عرض و عمق (ژرفا) چه مي گوييد؟ پاسخ مي گوييم که اين امور کميت اند و کميت مربوط به عرض است و لذا نمي توانند جوهر باشند، ضمن آنکه از جسم هم زايل و مرتفع مي شوند و باقي در آن نيستند. و وقتي ثابت شود که اوصاف، احوال و عوارض نمي توانند جوهر باشند، پس ثابت مي شود آن چيزي که اولا و بالذات و بدون واسطه جوهر است همان ماده مي باشد. 2. در جسم، جز ابعاد سه گانه (طول، عرض و ژرفا) و ماده، واقعيت ديگري وجود ندارد و دليل آن نيز چنان که گفته شد، اين است که امور مذکور اعراض اند و نمي توانند جوهر باشند. بنابراين جوهر منحصر در ماده است. ارسطو در پايان، مقصود خود از ماده را چنين بيان مي کند: «الشيء الموجود بذاته من غير ان يکون کيف و لا کم و لا...»: موجودي که به خودي خود موجود است (داراي استقلال در وجود است و لذا مي تواند موضوع واقع شود) بدون آنکه کيف و کم و ياصفتي و عرضي از اعراض باشد. (ابن رشد، ج775،2) او مي گويد: ممکن نيست که تنها ماده جوهر باشد، زيرا معاني مفارق و جدا از ماده، از راه مقايسه و سنجش بعضي با بعضي ديگر به دست نمي آيند، بلکه درک و فهم آن معاني بالذات و بدون واسطه انجام مي گيرد؛ بدين معاني مجرد و مفارق امور قائم بذات هستند و داراي حد و تعريف اند؛ بنابراين آنها اولي به جوهر بودن هستند، در نتيجه مي توان گفت: علاوه بر ماده، صورت نيز که يک معناي مفارق است و همچنين امر مرکب از ماده و صورت (=جسم) نيز جوهرند، بلکه جوهر بودن صورت و امر مرکب نسبت به ماده اولي است. چرا کلي نمي تواند جوهر باشد؟   ارسطو معتقد است، مابعدالطبيعه درباره ي کلي ترين اشياء يعني درباره ي موجود بماهو موجود بحث و گفتگو مي کند و درباره ي مقوله ي جوهر که متعلق علم است- و نه درباره ي مقوله ي عرض که متعلق علم واقع نمي شود- سخن مي گويد و به مطالعه و بررسي مي پردازد. جوهري که در مابعدالطبيعه مورد مطالعه و بررسي قرار مي گيرد، جوهر نامتغير و نامحسوس است. اما در خصوص اين که چه چيزهايي جوهر نامتغير هستند، ميان ارسطو و افلاطون اختلاف وجود دارد. از نظر افلاطون کليات يا صور (=مثل) جزء جواهر نامحسوس اند و ارسطو با اين نظريه استادش مخالفت کرده و دلايل زير را در رد آن اقامه نموده است: 1. کلي نه از جمله علل فاعلي اشياء و امور جزئي است و نه از جمله علل صوري آنها. ارسطو با اين بيان مي خواهد بگويد: کلي يک امر واقعي است اما امر واقعي - برخلاف نظر افلاطون - جدا و مفارق از ماده نيست. 2. کلي جزء هيچ جوهري از اشياء جزئي که قائم به ذاتند نيست، زيرا جوهر يک امر جزئي و مشخص است که ما به آن اشاره مي کنيم، در صورتي که کلي يک امر مشترک است و نه خاص، و لذا نمي توان به آن اشاره کرد. 3. کلي، حالي از احوال جوهر است، بنابراين غير ممکن است که جزئي از اجزاء جوهر قائم به ذات باشد. کلي يک کيفيت است و اگر جوهر باشد، لازم مي آيد که کيفيت مقدم بر جوهر باشد؛ يعني لازم مي آيد صفت (کيفيت (قبل از موصوف (جوهر) باشد، و اين غير ممکن است؛ زيرا به طور کلي انفعالات و اعراض هم از نظر زمان و هم به لحاظ حد (تعريف) و هم به جهت مؤخر از موصف خود هستند. 4. جوهر، قائم به ذات است. در حالي که کلي يک امر اضافي و زائد بر موصوف است؛ بنابراين نمي تواند جوهر باشد؛ زيرا امر مفارق نيز از امور قائم به ذات است و نه از جنس امور اضافي و زائد؛ در نتيجه جز امور جزئي قائم به ذات، جوهر ديگري وجود ندارد. 5. اگر کلي جوهر باشد، لازم مي آيد در مورد موجود جزئي شخصي که به آن اشاره مي کنيم، جوهر امر زائد باشد بر جوهري که شخصيت شخصي و فرد را مي سازد؛ به بيان ديگر، اگر کلي جوهر باشد، لازم مي آيد در هر فردي دو جوهر وجود داشته باشد: يکي جوهر کلي و ديگري جوهري که يک فرد به عنوان يک امر جزئي قائم به ذات از آن برخوردار است؛ و در نتيجه جوهر امر زائد و اضافي تلقي شود؛ به عنوان مثال، شخصي مانند سقراط بايد داراي دو جوهر باشد: يکي جوهر کلي که سقراط با ديگران در آن شريک است و دوم جوهري که اختصاص به شخص سقراط دارد. 6. اگر کلي جوهر باشد، لازم مي آيد جوهر واحد بالفعل متشکل از دو جوهر بالفعل باشد؛ حال آن که و امکان ندارد يک جوهر بالفعل از دو جوهر بالفعل ترکيب شود؛ زيرا از دو امر بالفعل، بالفعل سوم به وجود نمي آيد، بلکه همواره يک شيء بالفعل از دو شيء بالقوه پديد مي آيد؛ مانند خط، که يک امر واحد بالفعل است که از نقطه هاي بالقوه فراهم شده است. دليل اين کار آن است که فعليت، امر واحد را منفصل و يا آن را دو تا مي کند و در نتيجه امکان ندارد امر واحد از دو امر بالفعل ترکيب شود؛ زيرا واحد متصل است و فعليت، آن را منفصل مي کند؛ و بر همين اساس بايد گفت دموکريتوس (دمقراطيس) درست گفته است که از يک، دو و از دو، يک پديد نمي آيد؛ يعني جوهر واحد نمي تواند مرکب از دو جوهر باشند. (ابن رشد، ج972،2) نتيجه   در يک جمع بندي، مي توان گفت: در اين مقاله نظر ارسطو ابتدا به استناد گفتار خود او و سپس بر اساس نظر بزرگترين شارح او، ابن رشد، تبيين گرديد. بررسي مساله جوهر در فلسفه ارسطو، حائز اهميت فراوان است؛ زيرا او معتقد است مابعدالطبيعه با وجود سروکار دارد و وجود اولاً و بالذات در مقوله جوهر مورد مطالعه و بررسي قرار مي گيرد، نه در مقوله عرض؛ و علم هم به جوهر تعلق مي گيرد و عرض متعلق هيچ علمي واقع نمي شود. از نظر ارسطو، جوهرها متفاوت و متنوعند. مابعدالطبيعه تنها با جوهر نامتغير و ثابت سروکار دارد و مقصود او از جواهر نامتغير ثابت، همان «موجود بما هو موجود» است (هستي از آن جهت که هستي دارد)؛ بنابراين براي شناخت فلسفه ارسطو، بايد نخست جوهر را بشناسيم. جوهر نامتغير و ثابت - که موضوع مابعدالطبيعه است - داراي صفت الهي است و از اين لحاظ است که مابعدالطبيعه ارسطو، الهيات (thology) ناميده شده است. از اين رو که ارسطو موجود بما هو موجود را موضوع مابعدالطبيعه و در واقع موضوع جوهر مي داند، مي توان نتيجه گرفت که فلسفه او فلسفه اصالت ماهيت است و نه اصالت وجود؛ چه، آنچه را که او به عنوان جوهر، اصل و موضوع مابعدالطبيعه مي داند، ماهيت است؛ و بنابراين فلسفه او با ماهيت (موجود) سروکار دارد و نه با وجود؛ و همين سنت فلسفي ارسطو در ميان اروپائيان تا عصر دکارت و دکارتيان ادامه و استمرار يافته است. ارسطو در آغاز از هشت نوع جوهر، نام مي برد؛ اما در پايان آن را در چهار نوع منحصر مي کند. او جوهر را امري ذاتي و مستقل مي داند، به طوري که بر هيچ چيز حمل نمي گردد؛ يعني محمول چيزي واقع نمي شود، در صورتي که همه اشياء بر آن حمل مي شوند؛ بدين معنا که همه اشياء وابسته به جوهرند و جوهر موضوع آنها واقع مي شود. منابع ومآخذ: ارسطو مابعدالطبيعه. ترجمه دکتر شرف الدين خراساني، تهران: حکمت، 1379،چ2. ابن رشد، شرح مابعدالطبيعه، تهران: حکمت، 1377. ايزوتسو، توشيهيکو. بنياد حکمت سبزواري. ترجمه دکتر سيد جلال الدين مجتبوي. تهران [بي تا]،1360. کاپلستون. تاريخ فلسفه. ج1. ترجمه جلال الدين مجتبوي، تهران: سروش 1376. طوسي، خواجه نصيرالدين. اساس الاقتباس. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1376. حائري، مهدي. هرم هستي. تهران مرکز ايراني مطالعه فرهنگها (وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالي)،1360. /ج  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 512]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن