محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827024840
بررسی تطبیقی فن شعر ارسطو و بوطیقای خواجه نصیر طوسی
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: Rahe Kavir12-07-2008, 11:20 AMدر قبل عنوان شد که فنون شعر یا بوطیقایی که فلاسفهی مسلمان نوشتهاند شرح و تلخیص فن شعر ارسطو است* و غالبا از چند صفحه بیشتر تجاوز نمیکند و کلا این شروح به جامعیت فن شعر نیستند، و البته مشکل در بررسی تطبیقی نیز از همین جا شروع میشود. مثلا ارسطو که در فن شعر صحبت از تراژدی میکند، فلاسفهی مسلمان در شروح خود (چون معنا و مفهوم تراژدی را درک نمیکردند) غالبا جملهای در توضیح تراژدی گفته و از آن گذر کردهاند. به همین سبب است که این شروح بیشتر به علوم بلاغت میپردازند تا تئاتر (تراژدی) که منظور نظر ارسطو بوده است. به همین خاطر در این بررسی بیشتر نکات مهم فن شعر ارسطو با کلام خواجه نصیر در بوطیقایش مقایسه میشود و سپس توضیحاتی پیرامون آن میآید. ابتدا یک بار دیگر توضیحاتی را که ارسطو در شروع فن شعر میآورد را بخوانیم: «قصد ما آن است که از شعر و از انواع آن گفتگو کنیم و وظیفهی خاص هر یک را بشناسیم و معلوم داریم که کدام طرح برای بنای یک شعر خوب، شایسته است و سپس تعداد و کیفیت اجزا هر نوع را مشخص سازیم. به همین طریق دربارهی سایر مسائل مربوط به فن شعر بحث خواهیم کرد. اینک از آغاز به ترتیب طبیعی پیش میرویم.»1 میبینید که ارسطو قصد دارد انواع شعر را معرفی کند، که انواع شعر عبارتند از: حماسه، تراژدی، کمدی و اشعار دیتیرامبیک. بحث دربارهی کمدی را به آیندهی نامعلومی موکول میکند. در مورد اشعار دیتیرامبیک فقط این را میگوید که از انواع تقلید است، از حماسه بیشتر از دو نوع قبل بحث میکند و نود درصد مطالب کتاب مربوط به تراژدی است. خواجه، بوطیقای خود را در سه فصل تنظیم کرده است. رسالهی بوطیقا رسالهی انتهایی کتاب اساس الاقتباس است که این کتاب کتابی در منطق است و خواجه نیز به مانند دیگر فلاسفه شعر را جزئی از منطق میداند. فصل اول رساله این عنوان را دارد: اشارهای به ماهیت و منفعت شعر و آن چه متعلق به آن است. در این فصل شعر و صناعت شعری به این صورت تعریف میشود: «شعر کلامی تخیلی بوده که از اقوال دارای وزن متساوی و قافیه تالیف میشود.»2 یعنی اینکه شعر نوشتهایی است تخیلی که باید دارای وزن عروضی باشد و این وزن باید در مصرعها مساوی باشد و در عین حال این کلام دارای قافیه هم باشد. (البته در همهی کتابهای منطق دورهی اسلامی شعر را کلام مخیل و بنیاد شعر را تخییل دانستهاند)3. و صناعت شعری: «ملکهای است که با حصول آن، انسان میتواند تخیلاتی را که مبادی انفعالاتی مخصوص هستند، واقع کند.4 یعنی اینکه چون خواهند که انفعالاتی به جهت مقصود و معین در کسی ایجاد کنند به وسیلهی صناعت شعری تخیلاتی را بر میانگیزانند که موجب این انفعالات باشد.5 ارسطو نیز در فن شعر به بررسی ادبیات تخیلی و خصایص ممیزهی آن میپردازد با این نظر که نشان دهد ادبیات، حقیقی جدی و مفید است. توجه او بیشتر به هستی شناسی و کشف این که ادبیات در حقیقت چیست، معطوف است یا به حالتی معیاری مبنی بر وصف این که ادبیات چه باید باشد. خواجه نیز این چنین بحث میکند، همانطور که سعی میکند تعاریف قدما و متاخرین را مطرح کند. اما یک نکته را باید مد نظر داشت این که ارسطو درست است که شعر را توصیف میکند ولی با این حال اصلا «به وضع قانون نمیپردازد.»6 اما خواجه به وضع قانون میپردازد. چرا؟ یک دلیل برای آن این است: «علم منطق متشکل از قوانینی ثابت است (بر پایهی اصول موضوعهی اولیه) که در طول قرنهای متمادی لایتغیر مانده است و کشفیات جدید نه تنها نقض کنندهی قوانین قدیمی نیست بلکه کامل کننده و یا کاربردهای جدیدی از آنها در علوم امروزی است.»7 حال خواجه (و دیگر فلاسفهای که به شرح فن شعر پرداختهاند به جهت اینکه فن شعر را جزیی از علم منطق به حساب آوردهاند (البته به اشتباه) خواستهاند که قانون کلی برای شعر وضع کنند و این را بگویند که فنون شعری همیشه ثابت است؛ البته کار خودشان این را نقض میکند چرا که اگر فنون شعری همیشه ثابت میبود باید حداقل شرحی که تکتک اینان بر فن شعر نوشتهاند بایستی با همدیگر تفاوتی نداشته باشد ولی همانطور که در مبحث «فن شعر در جوامع اسلامی» آمده این گونه نبوده است. بگذریم به نظر میرسد خواجه در این مباحث سوای فن شعر ارسطو به کتب پیشینیانی چون جاحظ و ابنقتیبه دینوری و شرح حالی که اینان از شعرا و اشعار عرب جاهلیت و همچنین فنونی که آنها عنوان کردهاند، نیز نظری داشته است. مثلا این باور در عرب وجود داشت که شاعر خود شعر نمیگوید بلکه جنی به او شعر را الهام میکند و شاعر فقط شعر را مینویسد یا حفظ میکند. (این خیلی با نظر افلاطون نزدیک است که میگفت شاعر در حالتی غیرزمینی و بیخودانه شعر میگوید.) به همین خاطر بود که مقام شاعر در عرب بدوی مقامی والا و در حد یک نیمه خدا بود. کافی بود تا شاعری کسی را هجو کند آن وقت او تمام توانش را به کار میگرفت تا شاعر را راضی کند که هجوش را از او بردارد. به عنوان مثال: میدانیم که یورش و غارت رسم رایج بین عرب بوده است لیکن تاراجگران اگر بر گلهی شتری دست مییافتند که شتر شاعری در میان داشت و شاعر تهدید به هجو میکرد، ناچار دست از گله باز میداشتند یا حداقل مال شاعر را پس میدادند. از این گونه مثالها در تاریخ عرب زیاد داریم.8 حتی حضرت محمد که بنا بر خوی خویش از خونریزی گریزان بود، تنها در برابر شاعران و یهودیان دست به خشونت شدید زد، ولی از سویی هم کوشید گروهی شاعر را گرد خویش جمع کند که بتواند از افتخارات وی دفاع کرده و به دشمنانش حمله کنند.9 توجه کنید که این چه قدر با افکار افلاطون نزدیکی دارد. مقصود خواجه از ممسیس ممسیس یا تقلید در قبل تعریف شد و عنوان شد که در عرب به محاکات ترجمه شده است. خواجه محاکات را این گونه تعریف میکند: «محاکات عبارت است از ایراد مثل چیزی، به شرط آن که میان آن دو هو هویت نباشد، مانند حیوان نسبت به مصور طبیعی.»10 تعریف خواجه از محاکات در فصل دوم بوطیقایش است. در قسمت یک عنوان شد که شعر کلامی تخیلی است. خواجه خیال را محاکات نفس میداند از اعیان و محسوسات. به عنوان مثال منظرهای زیبا که از جلوی دید انسان میگذرد تصویر آن در ذهن و خیال آدمی میماند و انسان ممکن است از روی همان تصویر که در ذهن مانده محاکات کند و شعری بسراید. اسباب محاکات به این قرار است: 1) طبع: چنان که بعضی از حیوانات (مانند طوطی) آوازی را محاکات میکنند و یا شمایل و شکلی را (مانند بوزینه و میمون) 2) عادت: چنانکه بعضی از مردم با دَمِ خود قادر بر محاکات امور موجود هستند. 3) صناعت: مانند تصویر و شعر و شعر به وسیلهی سه امر محاکات میکند: الف) به لحن و نغمه، زیرا هر نغمهای محاکات حالی است، مثلا نغمهی درشت محاکات غضب بوده و نغمهی حزین محاکات غم است. ب) به وزن: زیرا هر وزنی نیز محاکاتی از حالی است و از این رو مقتضی انفعال در نفوس است. زیرا بعضی از اوزان، موجب طپش ، و برخی موجب وقار است. و خود حروف کلام در شعر محاکات از ایقاع آن احوال مینماید. ج) به خود کلام مخیل: زیرا که تخیل محاکات است.11 این سه امر که خواجه عنوان میکند، اختلاف انواع شعرها را میرساند. مثلا غزل و قصیده از محاکات وزن با هم اختلاف دارند و همین طور قصیده و مثنوی و این تقریبا مشابه تقسیمبندی انواع شعری است که ارسطو بر حسب موضوع و طریقهی تقلید انجام میدهد. شعر نه فقط محاکات امر موجود است، بلکه گاه امری غیر موجود را نیز محاکات میکند، مانند هیات استعداد حالی که انتظار و توقع آن میرود، یا در هیئت اثری باقی از حالی که گذشته است.12 این سخن نیز همان سخن ارسطو است که میگوید: شاعر جهان را بهتر از آنچه که هست نشان میدهد یا آن طور که باید باشد. (یعنی این که جهان بر اصول نیست و اصول آن چیزی است که من در شعرم نشان میدهم.) این سه امر میتوانند با همدیگر و یا جدا جدا باشند و غرض از محاکات مطابقت بر یکی از این سه امر است: 1)مطابقت مجرد از تحسین 2)مطابقت همراه با تحسین 3)مطابقت همراه با تقبیح مطابقت بدون تحسین، مانند محاکات نقاش از صورتی محسوس، مطابقت همراه با تحسین، مانند محاکات نقاش از صورت فرشته و مطابقت همراه با تقبیح، مانند محاکات نقاش از صورت دیو. اما محاکات شعری به وسیلهی تحسین و تقبیح مانند مدح و یا هجو در شعر لذیذتر است. «مدح محاکات تحسینی و هجو محاکات تقبیحی است.»13 کسانی که دارای نفس نیکی هستند بیشتر به محاکات تحسینی مایل بوده و نفوس شریر به محاکات تقبیحی بیشتر علاقه دارند. از میان شاعران یونانی «اومیروس»، خیر و فضیلت را محاکات مینمود و در این امر بر شعرای آن زمان تقدم داشت.14 خواجه در این جا فقط نقل میکند که هومر شاعری یونانی بوده و خیر و فضیلت را محاکات میکرده است و ما در تاریخ نداریم که ایلیاد و ادیسه در آن زمان ترجمه شده باشد. و اما گفتهی خواجه در این جا مبهم است، این کسان که او میگوید منظور شعرا هستند یا خوانندگان که تقسیم میشوند به کسانی که نفس نیک و شرور دارند. خواجه در فصل اول اشارهی کوتاهی به تراژدی و کمدی میکند و در این جا هم تقسیمبندی محاکات تحسینی و تقبیحی چیزی شبیه به اختلافی است که ارسطو میان کمدی و تراژدی عنوان میکند: تراژدی قهرمانان را بهتر از مردم عادی نشان میدهد (محاکات تحسینی) و کمدی قهرمانان را بدتر از مردم عادی (محاکات تقبیحی) «علت وجود شعر دو امر است: نخست آن که لذت محاکات را دریابند و دوم آن که در جوهر نفس شعف به تالیف متفق، نهاده شده است و سپس با تذهیب این صناعت آن را از پایینترین مرتبه به بالاترین مرتبهی حسن و نظام که دیگر مرتبهای بالاتر از آن نیست میرسانند.» علت وجودی شعر نیز از دیدگاه ارسطو تقریبا به همین صورت است. به نظر میرسد که این جمله برداشتی اشتباه از مفهوم کاتارسیس باشد؛ به نظر خواجه نصیر در اینجا به جای مفهوم کاتارسیس هدف شعر در جوامع مسلمان را که همان بهترین کارکرد شعر در دیدگاه افلاطون است را آورده است. در این بررسی-با این که خواجه محاکات را در فصل دوم توضیح میدهد و تفسیر میکند- ابتدا محاکات از دید خواجه را بررسی شد فقط به جهت این که بر طبق فصلبندی فن شعر ارسطو کار شود. حال با توجه به این امر مفهوم تراژدی و کمدی از دیدگاه خواجه بررسی میشود. بررسی مفهوم تراژدی و کمدی خواجه درفصل یک تراژدی و کمدی و انواع دیگر شعر یونانی را این گونه تعریف میکند: «یونانیان را اغراضی محدود بوده است در شعر و هر یکی را وزنی خاص مناسب. مثلا نوعی بوده است مشتمل بر ذکر خیر و اخیار و تخلص به مدح یکی از آن طایفه که آن را «طراغودیا» خواندهاند؛ و آن بهترین انواع بوده است. و آن را وزنی به غایت لذیذ بوده. و نوعی دیگر مشتمل بر ذکر شرور و رذایل و هجو کسی. و نوعی مشتمل بر امور حرب و جدال و تهییج و غضب و ضجرت. و نوعی دیگر مشتمل بر امور معاد و تهویل نفوس شریره. و نوعی دیگر مقتضی طرب و فرح. و نوعی دیگر مشتمل بر سیاسات و نوامیس و اخبار ملوک و همچنین انواعی دیگر.»15 طراغودیا همان تراژدی است و نوع دوم که نامی از آن برده نمیشود کمدی است. نوع سوم حماسه است و اما نوع آخر که خواجه آن را مشتمل بر سیاسات و نوامیس و اخبار ملوک عنوان میکند که آن «تاریخ» است، که ارسطو آن را شعر نمیداند و خواجه در این جا اشتباه کرده است. و اما تعریف طراغودیا یا همان تراژدی از زبان ارسطو: تراژدی عبارت است از تقلید یک عمل جدی و کامل که دارای طول معینی باشد، سخن در هر قسمت آن به وسیلهایی مطبوع و دلنشین شود، تقلید به صورت روایت نباشد و در صحنهی نمایش به عمل درآید و وقایع باید حس رحم و ترس را برانگیزد تا تزکیهی این عواطف را موجب گردد.» با مقایسهی این دو تعریف مشخص میشود که خواجه تا چه حد از منظور ارسطو دور بوده است، بیتعارف بگوییم هر چه را که میفهمیده است شرح گفته و هر چه را که نمیفهمیده و درک نمیکرده از آن گذر کرده است. ما در منابع تاریخی چیزی به نام تئاتر (نمایش را نمیگویم زیرا که این دو را دانشمندان این فن از همدیگر متمایز میدانند) در ایران نداریم و خواجه نیز به دلیل عدم آشنایی با تئاتر، این گونه فن شعر را شرح کرده است. خواجه گمان میکند که تراژدی فقط نوعی قالب شعری است (به مانند مثنوی) و آن را بهترین قالب شعر در یونان میداند.16 و کاری به این ندارد که چرا ارسطو میگوید که تراژدی باید در صحنهی نمایش به عمل در آید و تقلید به صورت روایت نباشد و همین طور باعث کاتارسیس شود. (در اساس الاقتباس جملهای که در شرح مفهوم کاتارسیس باشد نداریم). در مورد کمدی هم ما با همین مشکلات روبهرو هستیم و اینکه خواجه حتی اسمی هم از کمدی نمیبرد. خواجه در دنبالهی بحث از محاکات و بعد از اینکه توصیف هومر را میکند مثالی میزند: «شحنهی مستهزی محاکات سه چیز میکند: یکی قبح آن کس که به او استهزا کند. دوم محاکات ایذاء و آزار آن کس از طریق اصرار او به کم مبالاتی. و سوم محاکات بیغمی. اما شحنهایی که غضبناک باشد، اذیت، غم و ترس افراد مورد غضب را محاکات مینماید.» به نظر منظور از شحنهی مستهزی بازیگر کمدی است. این جمله به نظر از عجیبترین و تاریکترین و مبهمترین جملاتی است که خواجه در بوطیقا به کار برده است؛ البته این مثالها برای فهم و درک بهتر مبحث محاکات است؛ ولی آیا واقعا این جملات مفهوم بوده است؟ آیا در آن زمان و جامعه نمایشهایی بوده که خواجه این مثالها را آورده است؟ نمیدانیم ولی این را میدانیم که این جملات ما به ازایی در فن شعر ندارد. خواجه میگوید که بازیگر کمدی و بازیگر (نمیشود گفت تراژدی ولی چارهای نیست) به این امور محاکات میکنند. فصل سوم و پایانی بوطیقای خواجه نصیر به صنایع بیان و بدیع اختصاص دارد، که با ذکر یک مثال به این مبحث خاتمه داده میشود. در باب مبالغه: کلا عقاید ارسطو در این مبحث در نظر علمای بلاغت اسلامی اثر مستقیم گذاشته است و بسیاری از علما آن را نپسندیدهاند و آن را راه و رسم یونانیان میدانند و البته بسیاری نیز آن را در زمرهی هنر شاعری قرار دادهاند. خواجه از اغراق به خرافات تعبیر میکند و میگوید: آنچه مشتمل بر عدول از ممکنات به محال، آن را خرافات خوانند و باشد که مستملحتر شمرند و بدین سبب گفتهاند: احسن الشعر اکذبه.17 و ارسطو اعتقاد دارد که شاعر میتواند چیزهایی را که در عالم واقع موجود نیستند را موضوع قرار دهد ولی مشروط بر این که با رای و عقیدهی عموم مبتنی باشد. در این مبحث به طور خلاصه سعی شد که مقایسهای بین آرا ارسطو و خواجه نصیر صورت گیرد و مواردی را که خواجه از منظور ارسطو دور بوده است به طور واضح نشان داده شود و همچنین آرا شخص خواجه تبیین شود. * به مقالهی فن شعر در جوامع اسلامی رجوع شود 1) ارسطو- هنر شاعری (بوطیقا)- ترجمهی فتحالله مجتبایی- بنگاه نشر اندیشه- تهران 1337- ص 42 2) طوسی خواجه نصیر- اساس الاقتباس- بازنگاری دکتر مصطفی بروجردی- سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی- تهران 1380- ص 655 3) شفیعی کدکنی محمدرضا- صور خیال در شعر فارسی- انتشارات آگه- چ نهم 1383- ص 28 4) طوسی خواجه نصیر- اساس الاقتباس-همان 5) انوار عبدالله- تعلیقه بر اساس الاقتباس خواجه نصیر- ج دوم متن تعلیقه - نشر مرکز- تهران 1375- ص 361 6) دیچز دیوید- شیوههای نقدادبی- ترجمهی م.صدقیانی و غ.ح یوسفی- انتشارت علمی- چ دوم- تهران 1369 – ص 56 و 57 7) اندرتون هربرت- آشنایی با منطق ریاضی- ترجمهی غلامرضا برادران خسرو شاهی و محمد رجبی طرخورانی- مرکز نشر دانشگاهی- چاپ دوم 1378- ص 12 8) ضیف شوقی- تاریخ ادبی عرب (العصر الجاهلی)- علی رضا ذکاوتی قراگزلو- انتشارات امیر کبیر- چاپ سوم 1381- ص 190 9) ابن قتیبه- مقدمهی الشعر و الشعرا- ترجمهی آ. آذرنوش-انتشارات امیر کبیر- 1363- ص 34 10) طوسی خواجه نصیر- اساس الاقتباس- بازنگاری دکتر مصطفی بروجردی- سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی- تهران 1380- ص 660 11) همان 12) همان ص 661 13) انوار عبدالله- تعلیقه بر اساس الاقتباس خواجه نصیر- همان ص 364 14) طوسی خواجه نصیر- اساس الاقتباس- همان ص 662 15) انوار عبدالله- تعلیقه بر اساس الاقتباس خواجه نصیر- ج دوم متن اساس الاقتباس - نشر مرکز- تهران 1375- ص 425 16) دکتر دینانی اعتقاد دارد که چرا ما مدام به دنبال این هستیم که برای خودمان تراژدی بتراشیم. اگر در یونان باستان تراژدی و یا کمدی به وجود میآید و نضج میگیرد دلیلش را باید در شرایط جامعهی آن روز یونان جستجو کرد، در ایران ما هم بنا بر شرایط خودمان تراژدی را به گونهایی دیگر داریم مثلا چه دلیلی دارد که ما مصیبتنامه را تراژدی نمیگوییم و یا مثلا چند داستان در شاهنامه را. حقیر توصیه میکنم به خواندن مقالهی «فردوسی استاد تراژدی» از دکتر محمود صناعی. این مقاله در مجموعهی مقالهایی با نام «که از باد و باران» به کوشش محمود امامی در سال 1368 و در انتشارات حافظ به مناسبت دههی جهانی توسعهی فرهنگی یونسکو به چاپ رسیده است. در این مقاله آمده است: درست است که طبق تعریف ارسطو تراژدی نوعی نمایشنامه است و شعر فردوسی شعر نقلی، ولی اگر معنی و ماهیت نمایشنامه را در نظر بگیریم متوجه خواهیم شد که داستان فریدون و سه پسر، داستان کیخسرو، داستان فرود و داستان رستم و سهراب و از همه بزرگتر داستان رستم و اسفندیار، تراژدی به صورت عالیترین نوع آن است و استاد بزرگ طوس از این لحاظ همپایه ی سوفوکلس – اوریپیدس و شکسپیر است. 17) شفیعی کدکنی محمدرضا- صور خیال در شعر فارسی- انتشارات آگه- چ نهم 1383- ص 132 valselit سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 558]
-
گوناگون
پربازدیدترینها