واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عارفانه هاي حافظ نويسنده:مجتبي ضرغامي شعري که انتخاب کرديم.غزلي است که درآن به کمال والاي انسانيت وعوامل وصول به اين مقام را بيان مي کندوبه نقش تربيت وراهنمايي استاد در رسيدن به مقصد اشاره مي کند. مي گويد؛ سالها پيروزي مذهب رندان کردم تابه فتواي خرد ،حرص به زندان کردم تاسالک، برخواسته هاي خويش حريص است وازتقديرات وقضاي الهي سرباز مي زند،به جايي نخواهد رسيد.بايد چون رندان پابه همه چيززده رياضتها کشيد تا حرص رابه زندان نمود وازعقل هم بايد راهنمايي خواست؛که :«العقل مصلح کل امر»[غرر ودررالحکم/ص255]؛ عقل اصلاح کننده وبسامان آورنده ي هرکاري است. بنابراين ازآن زمان که به فتواي خرد،حرص رابه زندان کردم،توانستم راهي به سوي حق پيدا کنم؛که :«خيرالناس من اخرج الحرص من قلبه وعصي هواه...»[غررو دررالحکم/ ص61]" بهترين مردم کسي است که حرص وآز را ازدلش بيرون نموده واز هوا وهوسش نافرماني کند..." من به سرمنزل عنقا، نه به خود بردم راه قطع اين مرحله با مرغ سليمان کردم اي دوستان! اين منزلت وکمال را خودسرانه نيافتم بلکه به راهنمايي استاد کامل بود؛ که علي(ع) فرمود:«جاورالعلماء تستبصر»[غرر دررالحکم/ص286]" با علماء همنشيني نما،تابينا گردي".به گفته خواجه درجايي ديگر: ازآستان پيرمغان سر چرا کشم؟ دولت دراين سراو گشايش دراين دراست. ازخلاف آمد عادت ، بطلب کام، که من کسب جمعيت از آن زلف پريشان کردم منظورخواجه ازاين بيت، بيان کلام اميرالمومنين (ع) است که :«ان رجلاً قام الي اميرالمومنين(ع) فقال له:يا اميرالمومنين! بما عرفت ربک؟ قال: بفسخ العزم ونقض الهمم .لما هممت ،حال بيني وبين همي. عزمت فخالف القضاء عزمي؛ فعلمت ان المدبرغيري.»[بحارالانوار/ج3/ص42]" مردي درحضور اميرالمومنين(ع) ايستاده وعرض کرد: يا اميرالمومنين! به چه چيز پروردگارت را شناختي ؟فرمود: با بهم خوردن تصميم ها وشکسته شدن عزم وخواستن ها ،هنگامي که آهنگ کاري را نمودم، ميان من وخواسته ام مانع گشت و وقتي تصميم قطعي برچيزي گرفتم، قضا واراده حتمي اوبا عزم وتصميم مخالفت نمود؛ازاينجا دانستم که تدبيرکننده امور،ديگري است نه من." سايه اي بردل ريشم فکن اي گنج مراد که من اين خانه به سوداي تو ويران کردم اي دوست واي گنج مراد من! مرا به عنايات خود،بهره مند ساز.من از هستي خودم گذشتم وخانه دل را ازغيرتو براي تو پرداختم که؛«اللهم واهدنا الي سواء السبيل، واجعل مقيلنا عندک خيرمقيل،في ظل ظليل وملک جزيل؛فانک حسبنا ونعم الوکيل:[اقبال الاعمال/ص680]" بارخدايا! وما را به راه راست هدايت فرما،واستراحتگاه ما را در نزدخود،بهترين آسايشگاه، در سايه دائمي رحمت وسلطنت گسترده ات قرارده؛ که تنها توبراي ما کافي هستي، وچه خوب کرگذاري هستي" توبه کردم که نبوسم لب ساقي وکنون ميگزم لب که چرا گوش به نادان کردم نقش مستوري ومستي،نه بدست من وتوست آنچه استاد ازل گفت بکن، آن کردم هنگامي که دوست مرا از عناياتش محروم مي دارد وبه هجرانم مبتلا مي گرداند ،با خود مي گويم :«ازعاشقي توبه کنم» وچون به خود مي آيم،خويش را ملامت مي کنم که:«اين چه فکري است !ازتو بندگي واخلاص ودلبستگي وعشق به دوست، ازدوست هم عنايت.اگر آمادگي درتو مي بود، خواسته ي اوتعلق مي گرفت ومهجورت نمي گذاشت.» که:«يثبت الله الذين امنوا بالقول الثابت في الحيوه الدنيا وفي الاخره ، و يضل الله الظالمين، ويفعل الله مايشاء»[ابراهيم/27] "خداوند، کساني راکه ايمان آورده اند،درزندگي دنيا وآخرت، با گفتار وعقيده ي ثابت،استوار داشته ، وستمکاران را گمراه مي نمايد،وخدا هرچه بخواهد انجام مي دهد." دارم ازلطف ازل، جنت فردوس،طمع گرچه درباني ميخانه فراوان کردم مراد خواجه از «ميخانه»،اولياي الهي حضرت محمد(ص) وآلش(ع) ويا اساتيد کامل است که محل تجلي تام پروردگارند. وبخواهد بگويد،اگرچه درباني وخاکساري به پيشگاه اين بزرگواران اثرتمام دررسيدن من به مقصود دراين عالم وبه جنت فردوس درعالم ديگر،که جايگاه آنان است، دارد؛ ولي اساس کارم همان لطف ازلي مي باشد که شاملم گرديد واز «واشهد هم علي انفسهم :الست بربکم؟» [عراف/172]" وآنان را بر خودشان گواه گرفت که آيا من پروردگار شما نيستم؟"«بلي،شهدنا»[اعراف /172]"گفتم ،بله." صبح خيزي وسلامت طلبي چون حافظ هرچه کردم، همه ازدولت قرآن کردم آري راهنماييهاي قرآن نسبت به سحر خيزي وتحذيرازدنيا وتشويق به آخرت است،که بشرازگزند هواها وشيطانهاي انسي وجني وتعلقات عالم طبيعت سالم مي دارد؛«ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم ويبشرالمومنين....»[اسراء/9]،"بدرستي که اين قرآن به راه وروشي که استوارتر است،هدايت نموده و مومنان را بشارت مي دهد."ونيزعلي(ع) مي فرمايند:«واعلموا ان هذاالقرآن هو الناصح الذي لا يغش ،والهدي الذيلايضل والمحدث الذي لا يکذب وما جالس هذا القرآن احد الا قام عنه بزياده او نقصان:زياده في هديً؛او نقصان من عمي».[نهج البلاغه/خطبه176]" وبدانيد که اين قرآن نصيحت کننده وخيرخواهي است که هرگز خيانت نمي کند،وراهنمايي است که هرگز گمراه نمي نمايدوسخنگويي است که هرگز دروغ نمي گويد.وهيچ کس با اين قرآن همنشين نشد مگر آنکه زيادي ويا کمي ونقصان،برخاست:زيادي وافزوني درهدايت،يا کمي وکاستي ازکوري باطني." ودرانتها به مولايمان امام سجاد(ع) اقتدا کرده ومي گوئيم :«بارخدايا!... وقرآن رابراي ما دستاويزو وسيله رسيدن ما به گرامي ترين منزلهاي کرامت وبزرگواري ،ونردباني که با آن به جايگاه سلامت فراز آييم،قرارده.»[صحيفه سجاديه/دعاي 42] منبع:نشريه راه قرآن ،شماره24.
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 286]