واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
نقد فیلم تیم برتون؛
چشمان بزرگ؛ روایتی دردناک از زندگی زنان
علاقه شخصی کارگردان به نقاشیهای مارگارت باعث شد تا این فیلم از یک اثر زندگینامهای صرف خارج شده و تبدیل به افشاگری تمامعیار از مصادره نامریی و هر روزه دستآوردهای زنان توسط مردان خانوادهشان شود.
به گزارش سرویس فرهنگی جام نیوز، تیم برتون کارگردان فیلم چشمان بزرگ، با ساخت این فیلم علاوه بر ادای دین به نقاش جوانی به نام مارگارت اولبريچ، نشان داده در جامعه ای که شعار برابری گوش فلک را کرده چگونه مردان از زنان سودجویی می کنند. به گزارش خانه مهر، در خلاصه فیلم آمده است: مارگارت اولبريچ (با بازی ايمی آدامز) که نقاش جوانی است، برای فرار از زندگی در حال فروپاشی خود، دست کودک خردسالش جین را گرفته و به سانفرانسیسکو پناه میبرد. از آنجا که تمام ذوق هنری او مشتقاتی از يک درونمايه واحدند؛ کودکان بیسرپرست با چشمانی بینهايت بزرگ، برای گذران زندگی روزمره خود از راه هنر، راه بهجایی نمیبرد تا آنکه بحسب اتفاق به نقاش کوچههای پاریس؛ والتر کين (با بازی کريستف والتز)، نزديک میشود.
مارگارت، نگران از رأی دادگاه برای دادن حق حضانت دخترش به همسر سابق خود و خسته از بهدوش کشیدن بار زندگی، به کین پناه میبرد و با او ازدواج میکند. در اولین تلاش این زوج هنرمند برای فروش تابلوهای نقاشیشان، آثار مارگارت بر خلاف نقاشیهای کین به سرعت فروش میرود، اما از آنجا که وظیفه فروش آثار با کین بوده است، همه خریداران او را به جای مارگارت خالق تابوهای نقاشی میپندارند. این امر در ابتدا به دلیل تزریق منابع مالی به زندگی آن دو، تأیید اکراهآمیز مارگارت را به همراه دارد، اما در طول زمان و همراه با شهرت تابلوهای نقاشی، این سرقت هنری برای مارگارت تحملناپذیر میشود.
برای کسانی که تیم برتون را بخاطر فضاهای فانتزی و رؤیاگونهاش دوست دارند و یا طرفدار پروپاقرص مثلث این کارگردان به همراه بازی جانی دپ و هلنا بونم کارتر هستند، این فیلم میتواند یک شکنجه تمام و کمال باشد.
کارگردان فیلمهای عجیبی مانند ادوارد دستقیچی، سوئینی تاد، آرایشگر شیطانی خیابان فلیت، و فیلمهای محبوب و موفقی نظیر بتمن، بازگشت بتمن، سیاره میمونها و ... اینبار فیلمی کاملاً همسو با علاقه شخصی خود ساخته است. او که همواره رابطهای غيرقطعی با هاليوود داشته و خود یکی از کلکسیونرهای آثار مارگارت اولبريچ است، گویی بهدنبال کسب فرصتی برای ادای دین به این نقاش شهیر دهه 60 بوده است.
اگرچه کارگردان فيلمهای عجيب و غريب بصری با رنگ و لعاب وحشت، در اين فيلم نيز چندين لحظه «برتونی» را خلق کرده است - مانند تعطيلات در هاوایی که در آبرنگ و رنگهای فراواقعی غرق شده است یا توهمات نسبتاً ترسناک مارگارت از چشمان مردم-، اما آنچه این فیلم را بیش از همه در قالب سایر فیلمهای برتون درآورده، نقاشیهای متفاوت مارگارت است که حاوی تصاویر کودکانی غمگین است که با چشمان بزرگشان به مخاطب خیره شدهاند.
علاقه شخصی کارگردان به نقاشیهای مارگارت باعث شد تا این فیلم از یک اثر زندگینامهای صرف خارج شده و تبدیل به افشاگری تمامعیار از مصادره نامریی و هر روزه دستآوردهای زنان توسط مردان خانوادهشان شود.
ما در زندگینامه مارگارت اولبريچ در ظاهر با یک سرقت هنری روبهرو هستیم. سرقتی که در نهایت باعث رسوایی بزرگ برای جامعه هنری آمریکا میشود. کسانی که با وجود تعلق به طبقه نخبه جامعه بیشتر مایل هستند یک مرد را در قدرت و شهرت ببینند و این عدم توان رقابت نقاش با نگاه عمومی جامعه، باعث میشود او تا مرز جنون پیش رود و چنان دچار نفرت از زمینههای فرهنگی و جغرافیایی خود شود که نه تنها محل زندگی خود را تغییر دهد، بلکه به صورت کاملاً تصادفی به مذهب جدیدی نیز بگراید.
اما سؤالی که پسزمینه ذهن مخاطب بعد از فرونشستن طوفان هیجانانگیز پایان فیلم شکل میگیرد، بهشدت چالشبرانگیز است. برتون با هوشمندی، اغلب مشکلات مارگارت را به جنسیتاش نسبت میدهد و نشان میدهد که دستاوردهای زنان بهصورت روالی "بدیهی انگاشتهشده" حتی در جوامع مدرن که ادعای برابری جنسیتی در آنها وجود دارد، بهصورت پیوسته در حال سرقت است.
آنچه در این فیلم، فقدان پیچیدگیهای روایی آثار برتون را جبران میکند و بر وجه هیجانی آن میافزاید، بازیهای فوقالعاده روان و باورپذیر کریستوف والتز و اِمی آدامز است. ابعاد مختلف روحی مارگارت کین بهخوبی توسط چهره دردکشیده و رنجور امی آدامز به تصویر کشیده شده و شرارت و شیطنت ذاتی در لحن، کلام و حتی حرکات فیزیکی کریستوف والتز بهترین انتخاب برای نقش مقابل آدامز است. آشفتگی ذهنی والتر کین که ناشی از تضاد "خود واقعی " او بهعنوان یک شوهر کلاهبردار و "خود آرمانی " او به عنوان یک مرد هنرمند است را بازی راحت کریستوف والتز باورپذیر کرده است.
موسیقی جذاب فیلم و متن ترانه متناسب آن نیز، باعث شده است تا در نهایت این فیلم بهعنوان اثری خوشساخت، نه تنها روایتکننده اتفاقی نادر در دنیای هنر شود، بلکه آن را تبدیل به ابرروایتی دردناک از زندگی معمول زنانی کند که حتی در جامعه آمریکا با چشمانی گردشده و بزرگ، شاهد از دست دادن هر روزه چیزی هستند که بهدست آوردهاند. 115
۰۴/۰۴/۱۳۹۴ - ۱۴:۵۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 127]